جلسه پنجم-۱۶/۱۰/۸۹

 فرع دوم) مفهوم‌شناسی و تعریف مبــادی

فص اول) مبادی در لغت

بسم‌اللّه الّرحمن الّرحیم الحمدللـه و الصلوه علی رسول‌الله و علی آله آل الله، و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداءالله، الی یوم لقاء الله. فرع دوم) مفهوم‌شناسی و تعریف مبــادی فص اوّل) مبادی در لغت قبل از طرح و تبیین نظرات یا تعابیر فیلسوفان و اصولیان درباره‌ی مراد آنان از «مبادی»، به اجمال معانی و استعمالات این کلمه و ریشه‌ها‌ی آن را در منابع لغوی مرور می‌کنیم: ۱٫ در العین، که از کهن‌ترین منابع لغوی عرب است، آمده است: «بدؤ، بدء: بَدَا الشّیءُ یبْدُو بَدْواً وبُدُواً أی ظَهَر.» [بدا الشی یعنی آشکار شد]… وبَدا له فی هذا الأمر بَداءً وبَدْواً.» [برایش در این کار بدا حاصل شد و مطلبی آشکار شد و تجدید نظر کرد] «والبادیه اسْمٌ للأرض التی لا حَضَرَ فیها أی لا مَحَلَّه فیها دائمه، فإذا خَرَجُوا من الحَضَر إلی المراعی والصّحارَی قیل: بَدَوا بَدْواً.» [زمین غیرمسکون و فاقد آثار مدنی را بادیه می‌گویند، و وقتی از کسانی که از آبادی به چراگاه‌ها و صحراها می‌روند، سخن در میان باشد، گفته می‌شود: «بَدَوا بَدْواً»] «ویقال: أهل البَدْوِ وأهلُ الحَضَر.» [اهل آبادی و اهل دشت و دمن، مقابل هم آورده می‌شود و از صحراگردان به «اهل البدو» تعبیر می‌شود.] «والبَدْءُ، مهموزٌ، وبَدَأ الشیءَ یبدَأُ أی یفْعَلُهُ قبلَ غیرِه» [بَدَأَ الشّئ یعنی در کار پیشی گرفت، قبل از دیگری کار را انجام‌ داد.] «واللهُ بَدَأَ الخَلْقَ وأَبدَأ واحدٌ.» «والبَدیءُ: الشیءُ المخلوقُ، ورُبَّما إستعملوهُ فی أمرٍ عجیبٍ، قالُوا: أمْرٌ بَدیءٌ أی عَجیبٌ. والبَدْءُ من الرجال: السید الذی یعَدُّ فی أول من یعَدّ فی سادات قومه.» [«بَدْأ» به بزرگ اَشراف و بزرگان قوم و قبیله، که اول سرحلقه‌ی آنان به شمار می‌آید، گفته می‌شود] «وبئرٌ بَدیء: لیست بعادِیه، ابتُدِئَتْ فَحُفِرَتْ بَدیئاً حدیثاً.» (العین، ج ۸: ۸۳) ۲٫ راغب اصفهانی (م۵۰۳ ه‍ ـ ۱۱۰۸م) نیز در ذیل ماده‌ی بدأ می‌گوید: «یقال: بَدَأْتُ بکذا و أَبْدَأْتُ و ابْتَدَأْتُ، أی:قدّمتُ، و البَدْءُ و الإبتداء: تقدیم الشی‏ء علی غیره ضرباً من التّقدیم. قال تعالی: وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ [السجده/ ۷]، و قال تعالی:کَیفَ بَدَأَ الْخَلْقَ [العنکبوت/ ۲۰]، اللَّهُ یبْدَؤُ الْخَلْقَ [یونس/ ۳۴]، کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ [الأعراف/ ۲۹]. و مَبْدَأُ الشی‏ء: هو الّذی منه یترَکَّب، أو منه یکوَّن، فالحروف مبدأ الکلام، و الخشب مبدأ الباب و السَّریر، و النواه مبدأ النّخلِ [این اطلاقات به معانی فلسفی کلمه‌ی مبدأ نزدیک است.] یقال للسّید الذی یبدأ به إذا عدّ السادات: بَدْءٌ. و اللّه هو المُبْدِئُ المعیدُ، «۱»، أی: هو السّبب فی المبدأ و النّهایه؛ و یقال: رجع عودُه علی بدئه، و فعل ذلک عائداً و بادئاً، و معیداً و مبدئاً؛ و أَبْدَأْتُ من أرضٍ کذا، أی: ابتدأت منها بالخروج، و قوله تعالی: بَادِئ الرَّأْی [هود/ ۲۷] «۲» أی: ما یبدأ من الرأی، و هو الرأی الفطیر، و قُرِئَ: بادِی‏ «۳» بغیر همزه، أی: الذی یظهر من الرأی و لم یروّ فیه [به کسی که سخن ساده یا ناسخته می‌گوید، بادئ الّرأی گویند] و شی‏ء بَدِی‏ءٌ: لم یعهد مِن قبل کالبدیع فی کونه غیر معمول قبل. و البُدْأَه: النصیب المبدأ به فی القسمه «۴»، و منه قیل لکل قطعه من اللحم عظیمه بدء.» (أبو القاسم الحسین بن محمد بن المفضل الرّاغب الإصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، تحقیق ندیم مرعشلی: ۳۵) ۳٫ در مجمع‌البحرین هم آمده است: «قوله تعالی: کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ «۱» هو من بدأت الشی‏ء: فعلته ابتداء، و یقال:” بدِیت بالشی‏ء” بکسر الدال: بدأت به، فلما خففت الهمزه کسرت الدال و انقلبت یاء. قوله: «فَبَدَأَ بِأَوْعِیتِهِمْ‏» أی بتفتیشها قَبْلَ وِعاءِ أَخِیهِ بنیامین لنفی التهمه. قوله تعالی: «بادِی الرَّأْی‏» أی فی أول رأی رآه و ابتدائه. و بادی الرأی ـ غیر مهموز ـ من البدو و الظهور، أی فی ظاهر الرأی و النظر. قیل: و کلهم قرأ بغیر همزه غیر أبی عمرو قوله: «بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما» أی ظهرت لهما عوراتهما، و ظهرت لکل واحد منهما عوره صاحبه وَ طَفِقا یخْصِفانِ عَلَیهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّه. قال المفسر: و هذا إنما کان لأن المصلحه اقتضت إخراجهما من الجنه و إهباطهما إلی الأرض لا علی وجه العقوبه؛ فإن الأنبیاء لا یستحقون العقوبه. قوله: «وَلا یبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها» هی الثیاب و الکحل و الخاتم و خضاب الکف و السوار… قوله: وَ ما یبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یعِیدُ قال الشیخ أبو علی (ره): الحی إما أن یبدأ فعلا أو یعیده، فإذا هلک لم یکن منه إبداء و لا إعاده، فجعلوا قولهم «لا یبدی‏ء و لا یعید» مثلا للهلاک [به کسی که مرده باشد، که دیگر سخنی نمی‌گوید، «لا یبدی‏ء و لا یعید» می‌گویند] و المعنی جاء الحق و هلک الباطل. و” أبدی الشی‏ء” أظهره. و منه سُمّیت البادیه لظهورها. و البُدُو- علی فُعُول- : الظهور، و منه الحدیث: «نهی عن بیعِ الثمره قبل بُدُو صلاحِها» أی قبل ظهوره، و هو أن یحمر البسر أو یصفر. قوله: «سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ»؛ أی الذی من أهل البدو. و البدو- کفلس-: خلاف الحضر. قوله: بادُونَ فِی الْأَعْرابِ‏ : خارجون إلی البدو، و أراد البداوه أی الخروج إلی البادیه، و تفتح باؤها و تکسر، و فی الحدیث:« أتی أهلُ البادیه رسولَ الله» أی جماعه من الأعراب سُکّان البادیه. و البدوی: نسبه إلی البادیه علی غیرِ القیاس. و” فلان ذو بداوه” أی لا یزال یبدو له رأی جدید. [هر دم نگاه و نظر تازه‌ای دارد] و منه” بدا له فی الأمر” إذا ظهر له استصواب شی‏ء غیر الأوّل. [زمانی که برای کسی نظری غیر از نظر پیشینش پدید آید می‌گویند: “بدا له فی الأمر”] و الإ‍سم منه البَداء- کسلام- و هو بهذا المعنی مستحیل علی الله تعالی؛کما جاءت به الرّوایه عنهم (ع):” بِأنّ اللهَ لَم یبد لهُ من جهل”.و قوله (ع):” ما بدا لله فی شی‏ء إلا کان فی علمه قبل أن یبدو له”.» [اگر برای خدا در امری بدا حاصل شود از سر جهل نیست، بلکه از اول در علم الهی بوده است.]… و قوله:” ما بَعَث اللهُ نبیاً حتّی یقرَّ لهُ بِالبَداءِ”. «۲» أی یقر له بقضاءٍ مجدّد فی کل یوم بحسب مصالح العبادِ لم یکن ظاهراً عندهم، و کان الإقرار علیهم بذلک للرّد علی من زعم أنه تعالی فرغ من الأمر، و هم الیهود، لأنهم یقولون:«إنّ اللهَ عالمٌ فی الأزلِ بمقتضیات الأشیاء فقدر کل شی‏ء علی وفق علمه»… و” ابتداء بَدْءِ الأمور بِیدِه”- بمفتوحه ثم ساکنه و همزه- أی ابتداء أوائل الأمور بقدرته. [آغازش همه‌ی کارها به دست اوست.] و البدی- بالتشدید-: الأول، و منه:” الحمد لله بدیاً”. و قولهم:” أفعل ذلک بدیا” أی أوّل کل شی‏ء. و البدی: البئر التی حُفِرت فی الإسلام و لیست بعادیه. و منه:” حریم البئر البدی خمسه و عشرون ذراعاً.» (مجمع البحرین، ج ۱: ۴۴ ـ ۴۷) ۴٫ إبن فارِس (ـ ۳۹۵ ق.) نیز آورده ‌است: بدأ: الباء و الدّال و الهمزه مِن إفتتاح الشّئ؛ [ماده‌ی بدأ به معنی آغاز است] یقال: بدأتُ بالأمر وإبتدأتُ، من الإبتداء. واللهُ تعالی المُبدِئُ و البادِئُ [خداوند متعال مبدِء و بادئ است، این صفات را در قرآن به خود نسبت داده است]. قال الله تعالی عزّ وجلّ : «إنّهُ هو یبدِئُ ویعیدُ»؛[همانا او آغاز می‌کند و باز می‌آورد] وقال تعالی: «کیفَ بَدَأَ الخلقَ» . ویقال للأمر: فلا بَدئٌ وَلاعجیب [بدئ و عجیب به یک معنا هستند]. ویقال للسید البَدْأُ، لأنّه یبدأُ بذکره.[به بزرگ قوم «بَدأ» اطلاق می‌شود چون نام او بسیار برده می‌شود یا به نام او آغاز می‌شود] قال: تَری ثنانا إذا ما جاء بَدْأَهمُ وبدؤُهم إن أتانا کان ثُنیانا وتقول: أبدأتُ مِن أرضٍ إلی أُخری أُبدِی إبداءً؛ إذا خرجتَ منها إلی غیرها ،[می‌گویی: «أبدأتُ مِن أرضٍ» وقتی از سرزمینی به سرزمین دیگر سفر کرده‌باشی.] والبُدأه النصیبُ، وهو من هذا أیضا، ً لأنّ کلَّ ذی نصیبٍ فهو یبدأ بذکرهِ دون غیره، وهو أهمُّها إلیه. والبُدُوءُ مفاصل الأصابع، واحدها بَدءُ، مثل بَدْع. وأظنّه مما هُمِز و لیس أصله الهمز. وإنّما سُمِّیتْ بُدُوءاً لبروزها و ظهورِها؛ فهی إذاً من الباب الأوّل [ابن فارس می‌گوید: به گمان من در این ماده «هاء» به «همزه» تبدیل شده و مهموز شده است، همزه از حروف اصلی آن نیست.] و ممّا شذ عن هذا الأصل و لا أدری مما إشتقاقُهُ قَولُهم بُدئ فهو مبدوءٌ، إذا جُدِرَ أو حُصِب. (أبو الحسین أحمدُ بنُ فارِسِ بنِ زکریا، مُعجمُ مقاییسِ اللغه، ج۱، ص۲۱۲ـ۲۱۳٫) ۵٫ زمخشری (م ۵۳۸ ه‍ ـ ۱۱۴۳م) هم در أساس‌البلاغه می‌گوید: «بَدأَ اللهُ الخلقَ وَإبتدئَه»، وَکانَ ذالک فی بَدأِ الإِسلامِ و مُبتَدأِ الأََمر.» [خداوند آفرینش را آغازکرد، این در سرآغاز اسلام بود.] «وَ إفعَل هذا بَدأ ًو بادئَ بَدءٍ و بادئَ بَدِئٍ» [این کار انجام بده آغازانه و از نو؛ بدئ بر وزن فعیل است.] «وَإفعَله بَدأ ًمّا، تُریدُ أوّلَ شیءٍ. و هاتِها مِن ذی تُبُدِّئَت، أی أعِدِ الکلمه أو القصه مِن أوّلِها» [از سرآغاز مطلب و داستان تکرار کن] «وأبْدَأَََ فی الأَمرِ و أعادَ واللهُ المُبدئُ المُعیدُ.» [شروع کرد کار را و تکرار نمود و خدا مبدء و معید است.] «وأمرٌ بَـدئٌ: عجیبٌ» [بدئ وزناً و معناً به معی عجیب است. در مقاییس هم همین طور آمده بود.] «وَ بَدَئُوا بـفلانِ: قدَّموُه» [فلانی را پیش انداختند.] «و بدأَ یفعل کذا نحو أنشأ یفعلُ وأَبدَأتُ مِن أرضٍ إلی آُخری» [از سرزمینی به سرزمینی دیگر رفت، این معنا در مقاییس نیز آمده بود] «ومِن أین أبدَأتَ؟ وَ بئرٌ بَدِئٌ : جدیده الحَفْر لیستْ بعادیه. و فَعَل هذا بادِئَ الرّأی» [این کار را بی درنگی انجام داد.](أساس البلاغه، ب د أ: ۱۶) ۶٫ ابن منظور نیز در لسان العرب آورده است: «فی أسماءِ اللهِ ـ عزّ وجلّ ـ المُبدِئ: هو الّذی أنشأ الأشیاء وإخترعَها إبتداءً من غیر سابقِ مثالِ» [یعنی مبدء از اسماء الهی‌است زیرا او انشاء و ابداع فرمود اشیاء را و پدید آورد آنها را بدون نمونه و الگوی پیشینی.] «و البَدء: فعلُ الشئ أوّلُ.» و می‌گوید: «والبَدیئه و البَدائه و البَداهه: أولُ ما یفجَـؤُک» [اول هر آن چه ناگهان برای تو رخ دهد] «الهاءُ فیه بدلٌ مِن الهَمز» [ایشان هم می‌گوید: های بداهه همان بدل همزه‌ی بدائه است، بداهه‌گویی یعنی بی‌زمینه و بی‌سابقه شعری را گفتن.] «و بَدِیتُ بالشئ قدّمتُهُ، [وقتی می‌گوییم: «بَدِیتُ بالشّئ» [یعنی آن را پیش انداختم.] «…و بَدأتُ الشئَ: فعلتُهُ إبتِداءً» [کار را از آغاز انجام دادم.] «والبَدءُ و والبَدِئُ: الأوَّل؛ ومنه قولهم: إفعَله بادِئَ بَدءٍ، علی فَعْل، وبادئَ بَدِئءٍ، علی فعـیلٍ، أی آولَ شئٍ، والیاءُ من بادئ ساکنه فی موضعِ النصبِ؛ هکذا یتکلّمون به» [پس هم بدء بر وزن فَعل هم بدئ بر وزن فعیل به معنی أول‌اند.] «و بَدء فی الأَمر و عادَ و أبدأ و أعاد.» تا این‌که می‌گوید: «والبَدِیءُ: الأمرُ البَدیع» [بَدِئ به معنی بدیع با عین است] «والبَدءُ: السیدُ» [ زمخشری نیز مانند ابن فارس می‌گوید: بزرگ و فرد ممتاز هر قوم و جامعه‌ای را بَدء تعبیر می‌کنند.] (لسان العرب، ج۱: ۲۶ ـ ۲۹) ۷٫ در المنجد سه تلقی از این ماده آمده است: «بدأ: ـ بَدَأَّ بَدْأً وإِبتَدأ و تَبدّأَ الشّئَ و بـِهِ: إفتتحه، قدّمَه فی العمل» [چیزی را آغاز کرد و پیش انداخت.] «و بفلانٍ : قدَّمَهُ» [یعنی فلانی را از سر احترام پیش انداخت.] «و الشّئَ : أخَـذَ فیه، أنشأهُ.» [چیزی را آغاز کرد، پدید آورد] «و البَدأه و البدائَه و البَدِیئه: أوَّلُ الحال، النشأه» [آغاز و مبدء پیدایش.] «البَدأه : إبتداءُ السّفر إلی محلٍّ ما. تقول: أَکریـتُ الفرسَ للبَدْه و الرجعه، اَی لإبتداءِ السّفرِ و للرّجوع.» معنی روشن است. «المبدأ ج مَبادِئ: الأصل/السبب» [جمع مبدء مبادی است به معنی اصل ریشه و به معنی سبب.] «بَدأَ و أبدَأَ الله الخلقَ: برأَهم، خلقهم من العدم. فهو بادئٌ و مُبدئ.» [ملاحظه می‌کنید: مؤلف المنجد دومین اطلاق به معنی باری پیوند زده است، و می‌گوید بدأ و أبدأ به معنی خلق از عدم و مبدئ به معنی باری است.] «أَبدَأَ الرّجلُ: جاءَ بالبدِئ أی البَدیع.» [چیز بکر و بدیعی پدیدآورد. این همان استعمالی است که ابن فارس تلویحاً مطرح کرد و زمخشری به آن تصریح کرد.] ( المنجد: ۲۸ ، ماده‌ی بَدْء) ۸٫ با این‌که فرهنگ ابجدی از کتب لغوی اصیل و اصلی نیست و لغتنامه‌ی عربی به فارسی است، و دأب ما استناد به چنین منابعی نیست، اما برخی نکات خاص و مناسب با مبحث ما در آن آمده است، لهذا این‌جا به چند عبارت آن هم اشاره می‌کنیم: «البَدَائی» [بدأ]: آغازین، نخستین، طبیعی، فطری….«أَفْعَلُهُ بَدْءًا و بَدْءَ بَدْءٍ و اوَّلَ بَدْءٍ و بَادِئَ بَدْءٍ»: قبل از هر چیزی به آن کار آغاز خواهم کرد؛ «أفْعَلُهُ عَوْداً و بَدْءًا او عَوداً الی بَدْءٍ»: آن کار را از آغاز تا پایان انجام می‏دهم؛ …البُدَّه، ج بُدَد: سهمیه، شانس، بخت. البِدَّه، ج بِدَد: سهم، قسمت، توان، نیازمندی… المَبْدَأ، ج مَبَادِئ [بدأ]: اصل هر چیزی؛ «کُتُبُ المباد» (فرهنگ ابجدی عربی ـ فارسی، متن، ص ۱۷۸ـ۱۷۹) ۹٫ در معجم الفروق اللغویه در مورد تفاوت بداء و نسخ آمده است: الفرق بین النّسخ والبَداء: أنّ النّسخَ رفع حکم تقدّم بحکم ثانٍ أوجبه کتابٌ أو سنه،… والبَداء أصله الظُّهور، تقول: بَدا لی الشّئُ، إذا ظهر؛ وتقول: بَدا لی فی الشّئ إذا ظهر لک فیه رأی لم یکنْ ظاهراً لک فتَرَکتَه لأجلِ ذلک. (معجم الفروق اللغویه، للعسکری، ج ۱ :۳۷۰) ۱۰٫ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، گرچه از کتب متأخر است و از منابع اصیل نیست اما گاه دقت‌های خوبی دارد و درخور توجه است، در این کتاب آمده: أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّه، هو الإبتداء و الإفتتاح، و بهذا اللّحاظ یطلق علی کلّ مَبدأ و مُفتتَح، فالبدی‏ء: الأمل العجیب الّذی لا سابقه له فهو مبتدأ فی موضوعه، و مثله إذا کانت بمعنی الحدوث إذا لم یکن مسبوقا بغیره، و کذلک الإنشاء و الاختراع من دون سابقه، و منه حفر البئر أی إیجادها و إنشاؤها. و الإبداء هو البدء بتفاوت الصیغه، فانّ صیغه الإفعال کما سبق للدلاله علی ظهور الفعل منتسبا الی الفاعل فی قبال صیغه التفعیل…؛ و أمّا معنی الظّهور: فهو من البدوّ، و الظاهر أنّ النصیب و الجدر و البثّ مأخوذه من هذه المادّه، فراجعها. إِنَّهُ هُوَ یبْدِئُ وَ یعِیدُ (۸۵/ ۱۳)أی من یکون قیام الإنشاء و الإعاده به، فهو ینشئ الخلق، ثمّ یعیده فی المرتبه الثانیه… (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏۱: ۲۲۷ـ۲۲۶) مجموع معانی لغوی را که معطوف به معنای اصطلاحی مبادی علم و سازگار با کاربرد کلمه‌ی مبدأ در مصب بحث ماست، می‌توان به ترتیب زیر جمع‌بندی کرد: ماده‌ی «بَدْأ» برای معانی‌ای از قبیل آشکارشدن، ظاهرکردن، افتتاح، آغازیدن، سرآغاز، اول هر چیز، آغاز سفر، «آفرینش بی‌پیشینه» و اختراع بی‌الگو، امر بدیع، امر عجیب، «پیش‌انداخته» و مقدم‌داشته شده، «بزرگ و برجسته‌ی قوم»، ناسخته‌رای، «اصل» و پایه، «سبب» و علت، وضع شده یا بر آن‌ها دلالت دارد، و یا دست‌کم در آن‌ها به کار رفته است. هر آغازی آشکارشدنی است یا هر آشکارشدنی آغازه‌ای است. امر عجیب، از آن جهت که بدیع و بی‌سابقه است شگفتی افراد را برمی‌انگیزد. سید قوم سردسته‌ی آنهاست، امور به دست آنها یا به نام آغاز می‌گردد، به بادیه‌نشینان یا قبایل دورافتاده، بدوی می‌گویند به جهت بی‌پیشینگی مدنی و عدم سابقه‌ی تمدنی در آن‌هاست، و یا از آن جهت است که آنها آغازگر بسیاری چیزها هستند. بادی الرّأی و ناسخته‌رای نیز ناگهان و نیاندیشیده سخن می‌گوید، سخنش بی‌پیشینه و پیرنگ است. چنان‌که ملاحظه می‌کنید: در مجموع در اطلاقات و استعمالات این ماده‌، عناصری همچون «بی‌پیشینگی»، آغازِش «بی‌الگو»، «پیش‌انداختگی»، «اصل» و منشأ و «سبب» و علت بودن، نهفته و اشراب شده است. این اطلاقات و استعمالات بسیار نزدیک و سازگار با کاربردهای مبدأ و مبادی در مبحث مبادی‌پژوهی علوم‌اند.