جلسه ششم-۲۳/۱۰/۸۹

فرع دوم) مفهوم‌شناسی و تعریف مبــادی

 فص دو) مبادی در علوم و آراء مختلف
فص سه) دسته‌بندی و نقد آراء درباره‌ی ماهیت و مؤلفه‌ها‌ی مبادی علوم

 

بسم‌اللّه الّرحمن الّرحیم
الحمدللـه و الصلوه علی رسول‌الله و علی آله آل الله، و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداءالله، الی یوم لقاء الله.

 

فص دو) مبادی در علوم و آراء مختلف
قبل از طرح و تبیین نظرات یا عبارات اصولیان درباره‌ی مفهوم‌شناسی، ماهیت و مؤلْفه‌های«مبادی» علم، اجمالاً به اطلاقات و استعمالات این کلمه در عرفان و فلسفه اشاره می‌کنیم:
عرفا «مبادی» را به اموری اطلاق می‌کنند که سالکان مبتدی باید آنها را رعایت کنند. مناسکی مانند صوم و صلوه و دیگر آداب شرعی که در آغاز سلوک باید رعایت شود. (سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ج۳: ۱۶۶۶)
فلاسفه مبادی را به معانی گوناگون به کار می‌برند، از جمله: ۱٫آنچه که حاجت به برهان ندارد، ۲٫ مبادی برهان، ۳٫ مقدمات تصوری و تصدیقی علم و مسائل آن، ۴٫ عناصر اربعه و مبادی اجسام، ۵٫ علل اربعه، ۶٫ مبادی افعال اختیاری، ۷٫ مبادی انسان و أخلاط اربعه که انسان و حیوان در آنها مشترک‌اند. (ر. ک: جرجانی، کتاب التعریفات، ص ۸۵؛ سجادی، فرهنگ معارف اسلامی: صص ۱۶۶۶ ـ ۱۶۶۸؛ فرهنگ علوم فلسفی و کلامی: ۶۵۵ ـ ۶۵۶ ) مراد از مبادی در مبادی‌پژوهی اصول، مورد سوم از تعابیر فلاسفه است.
تلقی اصحاب علوم بویژه اصولیان از مبادی علم ـ خاصه درباره‌ی «مبادی فراعلمی» و «مبادی تصدیقیه» ـ متشتت و بلکه متهافت است؛ نخست برخی از عبارات فلاسفه، منطق‌پژوهان و اصولیان را درباره‌ی ماهیت و مؤلّفه‌های مبادی، می‌آوریم، سپس به طبقه‌بندی، تحلیل و نقد آن‌ها می‌پردازیم:
۱٫ والمبادئ و هی حدودُ الموضوعاتِ و أجزائِها و أعراضِها، و مقدماتٌ بینه أو مأخوذه یبتنی علیها قیاساتُ العلـم. (سعدالدین تفتازانی، تهذیب المنطق، ص ۱۱۵، مؤسسه النشر الإسلامی التابعه لجماعه المدرسین بقم المشرفه، ۱۴۰۵ق)
۲٫ اعم من الموضوع الکلی کالکلمه و الکلام فی علم النحو و من جزئیاته کالفاعل و المفعول و جمله الشرط و الجزاء و جمله الصله و الجزء و غیرها من انواعه و الاجزاء اذا کانت للموضوعات اجزاء کجزئی الکلام من المسند و المسند الیه و اجزائه الجمله الشرطیه و غیر ذلک مما یشتمل علیه علم النحو. و المراد بالاعراض، الامور اللاحقه لها من الرفع و النصب و الجر و الاعراب و البناء، فلا بد فی النحو مثلا تعریف الکلمه بانه «لفظ موضوع» و تعریف جزئیاته التی هی موضوعات لبعض المسائل بان: «الفاعل ما اسند الیه الفعل قدم علیه وجوبا». و تعریف اداه الشرط بانه: «ما دل علی تعلیق الثانی بوجود الأول» و تعریف الاعراب مثلا بانه «اثر یجلبه العامل فی اخر الکلمه» و غیر ذلک. و المراد من المقدمات البینه او المأخوذه، الاستدلالات التی ثبت بها المطلوب کالاستدلال بجواز الاضمار قبل الذکر بقول بعض الشعراء و بعدم جوازه بان ما ورد مما یوهمه قابل للتأویل او مجهول القائل مثلا. و المراد من المسائل مثلا قولهم: «کل فاعل مرفوع» فتعریف الفاعل من المبادی التصوریه التی هی حدود الموضوعات و تعریف المرفوعیه من المبادی التصوریه التی هی حدود الاعراض و ذات الفاعل مثلا من اجزاء المسائل و المسأله عباره عن اثبات الرفع للفاعل فتأمل.
و من جعل الموضوع فی قوله: «و حدود الموضوعات»، عباره عن الموضوع الکلی فقط و جعل جزئیاته و انواعه داخله فی قوله: «و اعراضها»، فظنی انه سهو منه، لان النوع غیر العرض و ذلک واضح ایضا من التأمل فی جعل المصنف النوع مقابلا للعرض کما لا یخفی علی الفطن العارف، و افسد من هذا القول بان تعریف الجزئیات لیس من المبادی فلیتأمل جدا فانه من مزال الاقدام. (مولی عبدالله یزدی، الحاشیه علی التهذیب المنطق، ذیل نفس الصفحات، و أیضاً [جدیر بالرجوع تفصیلاً] حواشی الحاشیه، فی صفحات۳۸۴ و بعدِها)
۳٫ حکیم سبزواری در منظومه‌ی منطق و شرح آن، مبادی را به جهات مختلف ازجمله به اعتبار ذات به دو قسم تصوریه و تصدیقیه تقسیم کرده است، و در مقام تعریف هر یک فرموده است: «التصوریه: هی الحدود و الرسوم، والتصدیقیه: هی القضایا المؤلَّفه منها الأقیسه و غیرها.» (السّبزواری، شرح اللئالی المنتظمه، ص ۹ـ۱۰، مصطفوی، قم)
۴٫ حسن بن الشّهید، صاحب معالم فرموده است: «ولابدّ لکل علمٍ أن یکون باحثاً عن أمورٍ لاحقه لغیرها، وتُسمّی تلک الأمورُ مسائلـه، وذلک الغیرُ موضوعه؛ ولابدّ له من مقدمات یتوقّف الإستدلالُ علیها، و من تصورات الموضوع و أجزائه و جزئیاته، و یسمی مجموع ذلک بالمبادی.» (معالم‌الدّین، آغاز فصل سوم)
۵٫ محقق بهایی در زبده می‌فرماید: «المراد بمبادیه: مایتوقّف علیه من الأُمور الّتی لیست بینـه بنفسها و من شأنها أن یتَبینَ فی علم آخَر وَ هی ماعَدا مبادیهِ الأَحکامیه»‌ (العاملی، زبده الأصول، ص۱۳) و ایضاً: «الفرق بین مقدّمه الکتاب و مقدّمه العلم أنّ مقدمه الکتاب مطلق أعمّ من أن یتوقف الشّروع علیه أو لا، و مقدّمه العلم ما یتوقّف الشّروع علیه.» (همان، ص۱۲، پانوشت)
۶٫ شارح طهرانی شیخ محمدتقی الرّازی می‌گوید: «لایخفی أنّ المبادئ علی ما ذکر هو مایتوقف علیه التصدیق بمسائل الفنّ، فإن کانت تصدیقات کانت مبادئ تصدیقیه و إن کانت تصورات کانت مبادئ تصوریه …»
وی پس از طرح این نکته که اگر مطلق «مایتوقّف علیه المسائل»را در زمره‌ی مبادی علم بیانگاریم و مبادی هر علمی را نیز جزء آن قلمداد کنیم، اکثر مباحث علوم مرتبط جزء آن دانش قرار خواهد گرفت و این خلاف معهود است و پذیرفتنی نیست، می‌فرماید: «و بالجمله: المناسب أن یراد من المبادئ ـ المجعول جزءاً من العلوم ـ التصورات و التصدیقات المذکوره فی الفنّ؛ فالأُولی [یعنی مبادی تصوریه] هی حدود الأمورِ المذکوره و المحمولاتِ و حدودُ سائرِ التصورات المأخوذه فی التصدیقات المذکوره فی الفنِّ، و الثّـانیه [یعنی مبادی تصدیقیه] هی الّتی یتألّف منها قیاسات العلم.
آن‌گاه توضیح می‌دهد که پس مبادی دارای دو اطلاق است: مطلق «مایتوقف علیه المسائل» و «القضایا التی یتألّف منها القیاسات»؛ و این‌جا [یعنی در مسئله‌ی جزئیت و عدم جزئیت مبادی علم] اطلاق دوم مراد است.
شارح محقق سپس می‌گوید: «وهناک إطلاقٌ ثالثٌ للمبادئ ذَکَره ابنُ الحاجب، و هو إطلاقه علی ما یبتَدأ به قبل الشروع فی المقصود من الفنّ؛ والنّسبه بینه و بین کلٌّ من الإطلاقَین المتقدّمَین هی العمومُ من وجهٍ.» (هدایه المسترشدین، ج۱ :۱۲۳ ـ ۱۲۴، تحقیق مؤسسه النشر الإسلامی و در نسخه‌ی قدیم ص۱۸)
۷٫ در دررالأصول محقق خراسانی آمده است: «إنّ البحثَ عن إثباتِ موضوعِ العلم و تحقُّقِـهِ لیس من مباحثِ و مسائلِه بل مبادیه، ضروره أنّ المسائلَ تکونُ باحثه عن مفاد کان النّاقصه، أی إثباتُ شئٍ للموضوعات من عوارضِها الذاتیه، لا عن کان التامه، أی إثباتها و تحقـقها؛ بل لابد أن یکون مفادُّها بیناً أو مبیناً فی علم أعلی، یکون ذالک بالنسبه إلی موضوعِه من مفادِّ کان الناقصه؛ ولو لم یکن بیناً أو مبیناً فی علم آخر، فلیبحَث عنه فی نفس العلمِ فی المبادی.» (المحقق الخراسانی، دُرَر الفوائد، ص۱۰۱)
۸٫ میرزای نایینی نیز فرموده است: «و أماالمبادئ فتنقسم إلی تصوریه و تصدیقیه. امّا التّصوریه فهی الّتی توجب معرفه الموضوعات أو المحمولات، و أما التّصدیقیه فهی الأدلّه التی توجب التّصدیق بثبوت المحمولات لموضوعاتها.» (الخویی، أجودالتقریرات، ج۱، صص۸ ـ ۹)
۹٫ محقق اصفهانی در الأصول علی النهج الحدیث آورده است: «أما ما تُعارَف تدوینه فی أوائل کل علم من تعریفه و بیان موضوعه و الغرض منه و أشباهِ ذالک، فهی من مقدَّمات الشروع لمزید بصیره الطالب، لا أنّها من المبادئ للمقاصد و المطالب.» ( الإصفهانی، الأصول علی النهج الحدیث [ضمیمه کتاب بحوثٌ فی الأصول]، ص۲۰)
۱۰٫ مدقق بروجردی نیز فرموده است: «بعض المباحث و المسائل التی لا یمکن إیقائها موضوعاً لهذا المحمول [الحجه] ـ کبعض مباحث الألفاظ مثل مسأله الوضع و الحقیقه و المجاز و المشتق و غیرها أو کبعض المسائل العقلیه مثل مسأله الضد و إجتماع الأمر و النهی ـ هی إما من المبادئ اللغویه أو من المبادئ الأحکامیه کبحث مقدّمه الواجب (البروجردی، لمحات ‏الأصول، ص۲۰)
۱۱٫ علامه شعرانی تهرانی مطالب رؤوس ثمانیه را قبل از مبادی و مستقل از آن‌ها آورده‌، سپس مبادی را در چهار بخش بررسیده ‌است. (المدخل إلی عذب المنهل: ۴ـ ۱۳) این بدان معناست که از نظر ایشان بحث از مبادی فراعلمی‌ای همچون تعریف، موضوع، غایت علم، از مبادی علوم به‌شمار نمی‌رود.
مقایسه‌ی رأی و رویه‌ی برخی اصحاب با برخی دیگر در مبحث مبادی، نشان‌دهنده‌ی تشویش و اضطراب یا دست‌کم اختلاف فاحش و معنی‌داری در تلقی‌های آن‌ها از مبادی اصول و مؤلّفه‌های تشکیل‌دهنده‌ی آن است.
فص سه) دسته‌بندی و نقد آراء درباره‌ی ماهیت و مؤلفه‌ها‌ی مبادی علوم
مجموعه‌ی آراء یا عبارات اصولیون در زمینه‌ی ماهیت و مؤلّفه‌های مبادی را می‌توان به شرح زیر طبقه‌بندی و ارزیابی کرد:
یک) عدّه‌ای مبادی را، علاوه بر « تصورات» و «تصدیقاتِ» معطوف به مسائل و قیاسات علم، شامل بعضی از تصورات فراعلمی (مراد ما از مبادی فراعلمی آن دسته از مبادی است که معطوف به خود علم است، نه مسائل آن، مانند تعریف و موضوع علم) نیز دانسته‌اند. (محقق خراسانی، کفایه الأصول، ج۱، ص ؛ همو در دُرَر الفوائد: ص ۱۰۱ ؛ محمدحسین الرّازی، الفصول‏الغرویه، ص۳)
ملاحظه: مبحث موضوع‌پژوهی دانش، در میان مبادی «فراعلمی»، خصوصیتی ندارد که موجب شود منحصراً آن را در زمره‌ی مبادی‌ علم بینگاریم و مثلاً غایت‌شناسی یا روش‌شناسی یا قلمروپژوهی را جزء مباحث مبادی‌پژوهی نشماریم. به همان اندازه که تبین مسائل یا بصیرت به یک علم در گرو موضوع‌شناسی آن است، وابسته به غایت‌شناسی نیز هست.‌
دو) دسته‌ای نیز تصورات و تصدیقاتی را که «مسائل» و «قیاسات» علم، متوقف بر آن‌هاست (که ما از آن‌ها به مبادی فرامسئله‌ای تعبیر می‌کنیم)، اعم از توقف «بالواسطه» و «بلاواسطه»، و اعم از مبادی«مبحوث عنها فی العلم المتوقف علیها» و «غیر المبحوث عنها»، و نیز أعم از مقدمات «بینه» و «غیربینه»، مبادی علم قلمداد کرده‌اند. اینان گفته‌اند: «والمبادئ و هی حدودُ الموضوعاتِ و أجزائِها و أعراضِها، و مقدماتٌ بینه أو مأخوذه یبتنی علیها قیاساتُ العلـم.» (سعدالدّین تفتازانی، تهذیب المنطق: ۱۱۵، مؤسسه النشر الإسلامی التابعه لجماعه المدرّسین، ۱۴۰۵ق / محقق إصفهانی، الأصول علی النّهج الحدیث، ص/ علامه شعرانی، المدخل إلی عذب المَنهل، ص)
ظاهر معالم‌الدین نیز ـ بر وفق فهم شارح طهرانی از کلام ماتن ـ بر این انگاره دلالت می‌کند. (هدایه المسترشدین، ج۱، ص۱۲۳ ـ ۱۲۴) هر چند تفسیر شارح محل تأمل است. کما این‌که خود صاحب هدایه نیز مبادی را اعم از مبانی مذکور در علم و «جزءانگاشته‌شده» و غیر آن می‌انگارد، و مبادی جزءانگاشته را عبارت از«القضایا الّتی تتألّف منها قیاسات العلم» می‌داند، او می‌گوید: «لایخفی أنّ المبادئ علی ما ذُکر هو مایتوقّف علیه التّصدیق بمسائل الفنّ، فإن کانت تصدیقات کانت مبادئ تصدیقیه و إن کانت تصورات کانت مبادئ تصوریه»؛ و تصریح می‌کند که همه‌ی مبادی نباید و نمی‌تواند در خود علم مورد بحث قرارگیرد: «…فیکون للمبادئ إطلاقان؛ والمراد منها فی المقام [یعنی در مسئله‌ی جزئیت و عدم جزئیت مبادی علم] هو الأخیر؛ ولذا قُـوبِل بالموضوع و المسائل، إذ هما الجزءان الآخران للعلوم.» (همان‌جا)
از نظر این گروه مبانی فراعلمی در زمره‌ی مبادی علم به شمار نمی‌روند، بلکه این دسته از مبانی در حکم رؤوس ثمانیه خواهند بود؛ محقق اصفهانی فرموده است: «أما ما تُعارَف تدوینه فی أوائل کل علم من تعریفه و بیان موضوعه و الغرض منه و أشباهِ ذالک، فهی من مقدمات الشروع لمزید بصیره الطالب، لا أنّها من المبادئ للمقاصد و المطالب». (الأصول علی النهج الحدیث [ضمن کتاب بُحوثٌ فی الأُصول]، ص۲۰)
ملاحظه: اوّلاً: لحاظ مبانی بعیده‌ی علم و مسائل آن، در زمره‌ی مبادی علم، مبادی‌پژوهی را اثباتاً با چالش معیار مواجه می‌سازد (مطالبی که «تتوقف علیها المسائل» تا کجا در شمار مبادی‌اند و باید مبادی انگاشته شده و  تحت عنوان مبادی یک علم، مورد بحث قرار گیرند؟)
ثانیاً: این تلقی ثبوتاً نیز قابل دفاع نیست، زیرا مبدأ به مطلبی «صحت حمل» و «صدق اطلاق» دارد که حقاً مبدأ عزیمت برای تکوّن و اثبات مسئله باشد، والاّ اگر مثلاً مطلب «ب» میان مسئله‌ی «ج» و مبدأ«الف» که مبنای بعیده‌ی «الف» انگاشته شده است، فاصله گردد، یعنی «الف» در حقیقت مبنا و مقدمه‌ی «ب» است و «ب» مقدمه‌ی «ج»، پس «الف» مبدأ و مقدمه‌ی «ج» نیست بلکه مبدأ «ب» است. البته اگر مبانی وسیطه به مبانی قریبه تحویل گردد می‌توان در زمره‌ی مبادی انگاشت.
ثالثاً: وجه موجهی برای اخراج بحث از مبانی فراعلمی از دایره‌ی مباحث مبادی‌پژوهی و حصر مبادی در «مبادی مسائل» وجود ندارد، زیرا اگر «مبادی فراعلمی» ـ که همان احکام کلی مربوط به خود علم‌اند ـ مورد تحلیل قرار نگیرند، یا علم نمی‌تواند تکوین ‌یابد یا بالمره و یکسره دچار مشکلاتی از قبیل ابهام در قلمرو و عدم جامعیت یا خلط در مسائل خواهد بود.
سه) محقق بروجردی(ره) ملاک مبادی‌انگاری را عدم امکان اتخاذ آن‌ها به عنوان موضوع برای «حجت» ـ که از نظر وی محمول همه‌ی قضایای اصولیه است و محور این دانش قلمداد می‌شود ـ دانسته است. ایشان فرموده است:«بعض المباحث و المسائل التی لا یمکن إیقاعها موضوعاً لهذا المحمول [ای الحجه] ـ کبعض مباحث الألفاظ مثل مسأله الوضع و الحقیقه و المجاز و المشتق و غیرها أو کبعض المسائل العقلیه مثل مسأله الضد و إجتماع الأمر و النهی ـ هی إما من المبادئ اللغویه أو من المبادئ الأحکامیه کبحث مقدّمه الواجب» (امام خمینی، لمحات‏الأصول، ص۲۰)
ملاحظه: این تلقی برمبنای موضوع‌انگاری «حجت» و ملاکیت آن ـ به عنوان محمول مشترک قضایای اصولی ـ در زمینه‌ی وحدت و تمایز علم اصول از دیگر علوم، استوار است. علاوه بر اشکال مبنایی‌ای که بر این تلقی وارد است، و افزون بر ایراداتی که ذیل دیدگاه فوق مطرح شد، این تعریف تنها بر مبادی فرامسئله‌ای دانش اصول صدق می‌کند.
چهار) برخی دیگر مبادی تصدیقیه را محدود به مقدمات «غیربینه» انگاشته‌اند، از نظر آنان مقدمات بینه در شمار مبادی نیستند. شیخ بهایی فرموده است: «المراد بمبادیه [علم الأصول]: مایتوقّف علیه من الأُمور الّتی لیست بینه بنفسها و من شأنِها أن یتَبینَ فی علمٍ آخَر و هی ماعدا مبادیهِ الأحکامیه» (العاملی، زبده الأصول، ص۱۳)
ملاحظه: بعضی قیود و بندهای تلقی شیخ بهایی نیز محل تأمل است:
اوّلاً: «ما یتوقف علیه» اجمال دارد، زیرا می‌توان پرسید که توقف از چه لحاظی؟ مثلاً آیا ثبوتاً یا اثباتاً (در افق حقیقت و از نظر هستی‌شناختی، یا در افق معرفت و از حیث شناخت‌شناسی؟) و آیا فقط از حیث تصدیق یا از نظر تصور نیز؟ توقف تا کجا؟ آیا فقط در حد مقدمات قریبه یا وسیطه نیز یا و بلکه مقدمات بعیده هم؟ برخی مانند شارح طهرانی با افزودن «التصدیق» روشن کرده‌اند توقف مسائل بر مبادی در مقام اثبات است.
ثانیاً: چرا نباید «ما کانت بینه بنفسها» جزء مبادی به شمار آید؟ تبین و عدم تبین چه مدخلیتی در ابتناء و عدم ابتناء دارد؟ مگر از دیرباز مبادی به دو دسته‌ی بدیهی و بین (علوم متعارفه) و نظری (اصول موضوعه و مصادرات) تقسیم نمی‌شده است؟
ثالثاً: وانگهی این قید موجب نسبیت و نوسان در مبدئیت مبانی می‌گردد، زیرا بینیت و عدم بینیت، بستگی به ظروف تاریخی معرفت و سطوح علمی و استعداد متعلمان دارد.
رابعاً: ایشان محل بحث از مبادی کلامیه را خود اصول دانسته، این استثناء هیچ توجیهی ندارد؛ چه تفاوت میان این مبادی با مبادی دیگر؟ این دسته نیز می‌تواند در دانش کلام مطرح گردد.
ایشان در ذیل مطلب فوق افزوده‌ است: «الفرق بین مقدّمه الکتاب و مقدّمه العلم أنّ مقدمه الکتاب مطلق أعمّ من أن یتوقف الشّروع علیه أو لا، و مقدّمه العلم ما یتوقّف الشّروع علیه.» (همان، ص۱۲، پانوشت)
این دو گونه مقدمه قیاس‌ناپذیرند، زیرا متـوقفٌ علیه آن‌ها متفاوت است، علاوه بر این که اگر مبادی را به « مقدّمه العلم» تعبیر کنیم و آن را عبارت از «ما یتوقّف الشّروع علیه» بدانیم، مبادی اعم از مبادی فراعلمی و فرامسئله‌ای خواهد بود، بلکه مبادی بدین معنا و با این ملاک بر نوع اول، اشد صدقاً است، و این با مبنای وی مبنی بر حصر اطلاق مبادی، بر مبادی فرامسئله‌ای سازگار نیست.
پنج) جمعی دیگر، مبادی تصوریه را محدود به «حدودُ الموضوعاتِ و أجزائِها و أعراضِها » کرده‌اند و مبادی تصدیقیه را نیز منحصر در «القضایا الّتی تتألّف منها قیاسات العلم.» دانسته‌اند (حکیم سبزواری، شرح اللئالی المنتظمه، ص۹ـ۱۰، مصطفوی، قم)، یعنی همان قسم از مبادی که از نظر شارح معالم «جزء علم» قلمداد می‌شوند. (هدایه المسترشدین، ج۱، ص۱۲۳ ـ ۱۲۴)
ملاحظه: علاوه بر پاره‌ای از ایرادات وارد بر تعابیر و تلقیات قبلی، بر این تعبیر نیز وارد است، منحصر کردن مبادی علم به «قضایای تشکیل‌دهنده‌ی قیاسات علم»، بسیاری از مبادی را ـ که مبدئیت آن‌ها از دید همگان مسلم است ـ از دایره‌ی مبادی خارج می‌کند.
شش) بنا به نقل هدایه المشترشدین، ابن حاجب، مبادی را به «ما یبتَدأ بهِ قبلَ الشّروع فی المقصود مِن الفنِّ» اطلاق کرده است. (هدایه المسترشدین، ج۱، ص۱۲۳ ـ ۱۲۴، تحقیق مؤسسه النشر الإسلامی/ نسخه‌ی قدیم، ص۱۸)
ملاحظه: اولاً: این تعبیر مبهم است و حکایت از ماهیت آن چه قبل از ورود به فن مطرح می‌گردد ندارد.
ثانیاً: با توجه به تشتت و تنوع موجود، مباحث کدام کتاب و عمل کدام کاتبی باید ملاک مبدأانگاری مطالب قلمداد شود؟
فی‌الجمله می‌توان گفت: چنان‌که شارح مدقق نیز تلویح کرده است، نسبت بین این معنا با اکثر اطلاقات دیگر، عموم من وجه خواهد بود.
هفت) برابر نقل محقق خویی، برخی مانند میرزای قمی، اثبات حجیت ادلّه را جزء مبادی اصول ـ نه مسائل آن ـ انگاشته‌اند! (اجود التقریرات، ج۱: ۹)
بر این نظر ـ اگر ظاهر آن اراده شده باشد ـ این اشکال وارد می‌شود که علم اصول تا حد توضیح‌المسائل قواعد اصولیه، که عهده‌دار بیان «فقط نص قواعد خواهد بود»، تنزل پیدا می‌کند، این خلاف وضع معهود از این علم و هر علم دیگر است.
* به نظر ما مبادی هر علمی عبارت‌اند از «همه‌ی تصورات و تصدیقاتی» که فهم و قبول«علم» و «أمهات مسائل» آن، «بلاواسطه» متوقف بر آن‌هاست: اعم از «مبادی مختصه» و «مشترکه»، و اعم از «مبادی مبحوث عنها فی العلم المتوقف علیها» و «غیر المبحوث عنها»، و نیز أعم از «مبادی بینه» و «غ