سلسله مباحث اخلاق – ۱۳۹۲/۱۱/۰۹

برای مشاهده متن و دریافت و شنیدن صوت به ادامه بروید…

بسم الله الرحمن الرحیم

از سلسله درس‌های اخلاق با تدریس حضرت استاد علیدوست جلسه اول مورخ ۹/۱۱/۹۲ در مدرسه عالی خاتم الاوصیاء(عجل الله تعالی فرجه الشریف)

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : «اذ اجتمع العالم و العابد علی الصراط قیل للعابد ادخل الجنه و تنعم بعبادتک و قیل للعالم قف هنا فاشفع لمن احببت فانک لا تشفع لاحد الا شفعت فقام مقام الانبیاء»

استحضار دارید که پس از اینکه بحث ما تحت عنوان فلسفه تفسیر تمام شد و در شورای مدرسه هم تصویب شد که سال آینده برای آقایونی که جدیدا وارد می شوند آن بحث گذاشته شود یک بحثی با عنوان اخلاق یا هدایت تحصیلی یا تهذیبی بنا شد در محضر شما داشته باشیم برخی از دوستان شما اصرار دارند  که تفسیر قرآن را مخصوصا با توجه به همان قواعدی که خوانده شده مورد گفتگو قرار بدهیم که البته بنابراین هست که من یک سری بحث های مقدماتی را عرض کنم و بعد یکی از سوره های قرآن را که همسو باشد با بحث های اخلاقی و نکاتی که لازم است د رمسیر طلبگی توجه داشته باشیم انشاء الله مورد گفتگو قرار بدهیم که انشاء الله در هفته های آینده آرام آرام یکی از سوره ها انتخاب می شود و با شما بحث می شود د ر هفته گذشته چنانچه استحضار داشته باشید دو مطلب را عرض کردم یک مطلب این است که انسان موجودی مختار است با این که این مسئله از گذشته مورد بحث و گفتگو بوده است اینکه انسان مختار است یا مجبور است و اگر مجبور است آیا جابر خداوند است یا تاریخ و امثال ذلک ….هنوز هم این بحث مطرح است هنوز هم ما اشخاصی داریم که به جبر بشر معتقدند و معتقدند بشر مجبور است . مطلب دوم که د ر محضر شما گفته شد این بود که حالا که بشر مختار است مختار بین دو بی نهایت است بینهایت تکامل و رشد و بینهایت سقوط و انحطاط اما مطلبی که امروز مطرح می کنم بحث مقام عالم است که می دانید این قدر در این باره ما روایت داریم و به اشاره آیات داریم که هر کدام را انسان انتخاب کند می تواند مورد بحث قرار دهد از جمله این روایتی که از وجود نبی مکرم صادر شده که اذ اجتمع العالم و العابد علی الصراط وقتی عالم و عابد روز کتاب روی پل صراط قرار گرفتند به عابد گفته می شود ادخل الجنه و تنعم این بهشت و این هم نعمت هایش استفاده کن اما به  عالم گفته می شود وایسا و قیل للعالم قف هنا بعد نه فقط خودت (به بهشت برو )که فاشفع لمن احببت هر که دوست داری از بستگان از همسایه از رفیق از شاگرد از استاد می توانی شفاعت کنی شفاعت مقبوله «فانک لا تشفع  لاحد الا شفعت » شفاعت نمی کنی مگر این که این شفاعت مورد قبول واقع می شود بعد رسول خدا فرمودند فقام مقام الانبیاء این عالم به جای انبیا می ایستد البته شاید این شفاعت مورد قبول واقع می شود بعد رسول خدا فرمودند فقام مقام الانبیا این شاید این عبارت مربوط به برخی از انبیا باشد چون برخی از علما از انبیا هم جلو می زنند د رهمین مدرسه د ریک روایتی از رسول خدا گفتم که آن حضرت می فرماید برخی از علما به جایی می رسند که انبیا غبطه آن ها را می خورند نیاز هم نیست که توجیه کنم جناب علامه توجیه کردند این روایت برهان همراهش هست چون عالمی که مبلغ دین اکمل است عالمی که مبلغ دین خاتم است عالمی که ولایت عظما را عالمی که ولایت امام زمان را تبلیغ  می کند خب برخی از انبیا از این نعمت محروم بودند یعنی زمانشان زمان دین اکمل نبود زمان دین خاتم نبو د بلی از این جهت که به آن ها وحی می شد از این جهت که از مقام عصمت برخوردار بودند از این جهات مقام بالاتر ی دارند ولی ممکن است یک عالم شیعی یک عالمی ولایی و امامی به خاطر همین که عرض کردم که دین اکمل را دارد وقتی تبلیغ می کند د ر حقیقت دین خاتم را ترویج می کند مقام بالاتری دارد البته حساب پیغمبران اولواالعزم جداست آنها حساب جدایی دارند از آن پیغمبران اولواالعزم که بگذریم استعبادی ندارد که برخی از علما بالاتر باشند لذا آن جا دارد که غبطه او را می خورند و اینجا دارد قام مقام الانبیا در یک سطح قرار می گیرند و همچنان که د راصول خواندید جمع عرفی دارد جمعش میسر است و در مقابل افرادی از علما هم هستند که به سقر می افتند نکته ای که برای من و شما مفید است در کنار دروسی که می خوانیم این فکر را داشته باشیم که اگر این مقامات درست است که البته نمی توان در آن شک کرد کلام پیغمبر است کلام خداست کلام امیر المؤمنین است کلام امام صادق است اگر این مقامات برای عالم درست باشد باید پرسید مگر عالم چه شأنی دارد ؟ که به این مراتب می رسد؟ ببینید ما وقتی یک عالمی را در نظر می گیریم شؤونی دارد عالم اهل عبادت و زهد است نماز می خواند واجب و مستحب روزه می گیرد صدقه می دهد سوادی که دارد بالاخره دین خدا را یاد گرفته مقام علمی عالم اصولا چرا به او می گویند عالم؟ چون منبع دانش شده است شأن سومی که عالم دینی دارد آن معرفتی است که دارد غیر از این فرمول های دینی و شرعی آن تصوری که از توحید دارد تصوری که از امامت دارد تصوری که حتی از خداوند دارد ممکن است یک عامی این ها را نداشته باشد این را من به معرفت تعبیر می کنم که از آن دانش جداشود و بالاخره شأن چهارم شأن تبلیغ است یعنی عالم می تواند پس از این که فهم کرد بفهماند پس از این که یاد گرفت یاد دهد سؤال این جاست این مقاماتی که پیغمبر فرمودند آیا مربوط به تمام این شئون در مجموع است یا فقط مربوط به برخی از این هاست ؟ به نظر می رسد این مقام با این عظمت متعلق به شأن اول نیست چون شأن او ل را عابد هم دارد یعنی عابد هم عبادت می کند عالم هم نماز شب می خواند عابد هم روزه می گیر د عابد هم ترک گناه می کند حتی برخی از این عابدان از علما هم جلوترندآن عارف بود که سالهای سال عبادت کرده بو د و الا نامش مشخص است حتی قبری را کنده بود می رفت داخل قبر و آن جا عبادت می کرد خوب می دانید این ها حالاتی ا ست که خیلی انسان را می سازد دگر گون می کند بعد وقتی خبر شهادت امام حسین را به او رساندند  گفت که خدا لعنت کند  این قوم را که فرزند رسولشان را کشتند بعد ها می گویند استغفار می کد که من جمله ای را که بوی دنیا را می داد گفتم و مقصودش هم همین جمله بود و مثلا ذکر الله نیست ! خب این آدم و عابد هیچ عالمی در عبادت به گرد نماز و روزه اش نمی رسد ولی……..البته عالمی که شأن عبادی و عبادتی زیاد نداشته باشد ضال مضل است عالمی که اهل عبادت نباشد عالمی که اهل انجام واجبات ترک محرمات و انجام مستحبات و ترک مکروهات و ….اینها و متصف شدن به اینها در واقع مقوم یک عالم است به هر حال این بحث هم شرط لازم است ولی این مقام مربوط به این شأن عبادی نیست شأن دوم ، شأن علم است که در واقع بگوییم به خاطر این است که عالم عالم است تفسیر قرآن می گوید یک کتاب به دستش می دهی اصول می گوید فقه می گوید آن عالم فرموده بود من ا گر همه کتاب را در دریا بریزند و قلم و کاغذ به دست من بدهند از اول طهارت تا آخر دیات را می نویسم خیلی حرف است یعنی آن دانش همان فرمول هایی که هر روز من و شما با هم می خوانیم این مقام مربوط به این شأن نیست چون در

طول تاریخ داریم عالمانی که از نظر علمی کم نداشتند ولی نه تنها قاموا مقام الانبیا بلکه ابلیس هم به پای آن ها نمی رسد خود ابلیس خود شیطان آدم ملایی است یعنی از آن قسمش مشخص می شود چقدر ملا بود «فبعزتک لاغوینهم اجمعین بزرگان می گویند مخصوصا گفت بعزتک برای این که مقام عزت خداوند مقام نفوذ ناپذیری است یعنی مقامی است که شفاعت تعطیل می شود رحمت و بخشش تعطیل می شود همه اش جایش را به عزیز نفوذ ناپذیر می دهد می گویند این ناقلا چیزی خواست بگوید که خدا نگذرد گفت فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین و همه چیز را هم بلد لذا بود و در همین جمله به خدا اقرار می کند هم به صفتش اقرار می کند هم به نبوت اقرار می کند (الا عبادک منهم المخلصون ) هم به قیامت اقرار می کند آن جا که می گوید الی یوم الوقت المعلوم حالا این الی یوم الوقت ا لمعلوم دو گونه تفسیر شده است مراد ظهور اما م عصر است یا قیامت است اگر مراد ظهور امام عصر باشد یک قرینه هم دارد پس به ولایت هم به مهدویت اقرار کرده است پس ببینید اگر به این مقام باشد بسیاری از علامه ها هم ا زابلیس کم می آورند باز هم شاهد مثال برایتان بیاورم آن جمله معروف رسول گرامی اسلام فرمودند اخوف ما اخاف علی امتی کل منافق علیم اللسان اولا پیغمبر حاضر نشد اسم این را مسلمان بگذارد یا اسم این ار عالم بگذارد فرمود علیم اللسان زبان فقط عالم است ایمان و مطالبی که بر زبان می آورد جزء وجودش نشده است پس ببینید این  میخوانیم لازم است یعنی کسی تفسیر را نداند کلام نداند فقه نداند اصول نداند احادیث ائمه رانداند د رواقع تابوت جهل را روی شانه اش حمل می کند چطور اولی آن شأن اول شرط لازم بود این شأن هم شرط لازم است اما این مقام مربوط به این شأن هم نیست می رسیم به شأن سوم که یک عالم یک طلبه یک محصل علوم دینی داشته باشد بحث معرفت است بحث یقین است این ها را از هم جدا کنیم یا بگوییم دانش اما دانشی که جزء ذات انسان بشود جزء وجود انسان بشود یکدفعه توحید را انسان می خواند یک دفعه جزء وجودش می شود این دو تا فرق می کند یک موقع علم است یک موقع یقین است این معرفت که می گوییم شأن سوم این است که عالمی معرفت پیدا کند یقین پیدا کند یقین به توحید یقین به معاد معرفت به امام معرفت به پیامبر معرفت به خدا در حد فهم بشری آن چون باز هم فهم او ناقص است اگر دیگران یک تصوری از توحید دارند این بشر یک تصور متفاوتی دارد دیدید که برخ از عوام تصوراتی که از خدا دارند  این یک جور دیگر تصور دارد اگر   دیگران از امام زمان  تصوراتی دارنداین یک جور دیگر تصور دارد این البته یک نکته است برخی از عالمان و اندیشمندان می گویند آن علمی که ما به آن دعوت شده ایم این علم است علمی که جزء ذات انسان بشود درآن آیه شریفه داستان آوردن تخت بلقیس و سلیمان قرآن می گوید : قال الذی عنده علم من الکتاب انا اتیک به قبل ان تقوم من مقامک آصف وصی سلیمان گفت من تخت بلقیس را قبل از این که چشم بازت به هم بیاید من تخت را می آورم  و آورد خب این الآن باید سه هزار کیلومتر برود سه هزار کیلومتر برگردد نکته این آیه در این جمله است می گوید کسی که اندکی از علم کتاب در نزد اوبوداین تخت را آورد چه ارتباطی است بین این علم و آن قدرت فوق العاده ؟یعنی یک سری از علوم ها هستند که ولایت تکوینی نمی آورد قدرت نمی آورد عموم علما این جوری است اما برخی از علوم ها هستند که قدرت می آورند من این را می خواهم جداکنم من اسم این را می گذارم معرفت ببینید این یک شأن عالم است شأنی که شأن معرفت است قدرت هم هست حکمت هم هست بصیرت هم هست اینها همه در این جمع می شوند این را نمی توانیم به راحتی بگوییم این مقامی که گفته شد مربوط به این شأن نیست . شأن چهارم تبلیغ است شأن رساندن است شأن رسالت است شأن ترویج است از روایات دوستان استفاده میشود که آن مقامی که خواندید قام مقام الانبیا ء یا مربوط به این آخری است یا نهایتا مربوط به این دوتاست یعنی شأن تبلیغ و شأن معرفت این دو تا ک شأن لازم طلبه است و البته هر چه هم هست در این دو تاست و من تأکید می کنم شأن چهارم چون در روایتی دیگردارد که فرد را در قیامت به مقدارتبلیغش می سنجند به مقداری که دستگیری کرده به مقداری که هدایت کرده است یعنی بین هدایت و این مقام ارتباط برقرار می شود حالا خودتان فرصت دارید این ها را دنبال کنید دوستان عزیز دوستان محترم فرصت های خوبی است شما الآن- ناراحت نشوید – نمید انید آدم وقتی به سن ۵۰ یا ۶۰ یا … می رسد نگاه پشت سر می کند حسرت می خورد الآن می گوید سوف  افعل (تسویف) مرد فرداست ولی نباشد این جوری ولی باور کنیم فردا دیر است فرصت ها ی بسیار خوبی است از نظر سنی از نظر امکانات از نظر فضا از نظر امکانات از نظر آرامی دوران از نظر این که انسن خیالش راحت است از این که اگر به جایی رسید می تواند تبلیغ دین خدا کند اینها را حساب کنید یک کمی تاریخ را خوب بخوانید حالات علما را ببینید بعد ببینید شما چه وضعی دارید همین یک مورد  و قلم کوچکش که از مد رسه پا بیرون می گذارید کنار یک بزرگ  هستیم در حالات فلاسفه یونان آمده اینها و قتی می خواستند مباحثه کنند نزدیک قبر بزرگانشان مباحثه می کردند حال یا تصور پیغمبری از این ها داشتند چنانچه در مورد افلاطون و سقراط و ارسطو گفته اند یا بالاخره اینها شخصیت بزرگ بودند اینجا پا می گذارد بیرون در کنار یک بارگاه عظیم در کنا ر یک شخصیت بزرگ و باز شخصیت های دیگری که در سایه او آرمیده اند این نعمت ها را ما قد ر نمی دانیم گاهی غفلت می کنیم این هم که علما بعضا درسهایشان نزدیک جاهای مقدس  و حرم ها می گذاشتند شاید از همان تراثی باشد که به آنها رسیده است تا استمداد بگیرند از مکان ازآن شخصیت ازآن فضا ا ینها را قدر بدانیم و به هر حال در چهار شأنی که شمردم یعنی را ه باز است آقایان این  گوی و این هم میدان …. هفته پیش عرض کردم آدم ممکن است به جایی برسد که حتی اهل جهنم نیز ازوجود او شکایت کنند یا این که در مقابل قام مقام انبیا ء باشد این گوی و این میدان امیدواریم خداوند بزرگ ما را از عالمان عامل مخلُص مخلص اهل معرفت و مبلغ دین کاملش انشاءالله قراردهد.

الحمدلله رب العالمین