استاد علیدوست: روش شیخ تجمیع ظنون

استاد علیدوست: روش شیخ تجمیع ظنون است . در این روش حتی ظنون، شهرتها ، بعضی از اعتبارات عقلی، فتواها و خبر ضعیف مورد دقت قرار می گیرد. شیخ از جمع این موارد به قرار می رسد و نظر خود را می دهد.

سخنران : استاد علیدوست

موضوع:

–          سوالاتی از استاد مبلغی و دکتر حکمت نیا 

–           نظریه ولایت فقیه در کلام شیخ

 

مورد اول:

اینگه گفته می شود: “پس از شیخ صاحبان مکتبی که بتوان از مکتب آنها استفاده کرد وجود ندارد” باید بیشتر مورد بررسی قرار گیرد.

مسلک شیخ تجمیع ظنون است . ایشان ظنون را کنار یکدیگر می گذارد و با این کار از این ظنون- که به تنهایی نمی توانند قادح یا جارح و یا حتی دلیل باشند – در یک فرایند حلقوی متعاضد دلیلی را ایجاد می کند.

اینکه چرا شیخ نظر خود را به صورت واضح بیان نمی کند به دلیل عدم شناخت روش شیخ است.

به هر حال شیخ به مدرسه تجمیع ظنون تعلق دارد. در حالی که ما پس از ایشان فقیهانی را می بینیم که مسلک صناعت محور، مدرسه ای و صغرایی کبرایی دارند. این فقها از شیخ استفاده کرده اند ولی “تبع الشیخ” نیستند.

مورد دوم: شیخ در مباحث خود از موج هایی استفاده می کند. گاهی شیخ در یک مساله یازده موج ایجاد می کند.

 طلاب از این روش به این صورت می توانند استفاده کنند که وقتی یک موج را مطالعه می کنند کتاب را ببندند و در مورد آن خوب فکر کنند.

البته ممکن است بعضی تصور کنند اینگونه بحث کردن در امواج مختلف در کلمات سایرین وجود ندارد در صورتی که کلمات صاحب جواهر نیز به همین صورت مملو از امواج است.

مورد سوم: در بخش عبادات، حقوق به معنای اصطلاحی خود حضور ندارد. یعنی فقه از نظر گستره و دامنه قابل مقایسه با حقوق نیست؛ چون فقه برخوردار از بخش عبادات است ولی حقوق اینطور نیست.

مراد از اینکه حقوق در فقه حضور دارد، بخش فقه معاملات به معنی الاعم (فقه سیاسات، قضا و حقوق) است.

سوال: روش شیخ چکونه است؟ چرا ایشان به طور واضح نظر خود را بیان نمی کند؟

روش شیخ تجمیع ظنون است . در این روش حتی ظنون، شهرتها ، بعضی از اعتبارات عقلی، فتواها و خبر ضعیف مورد دقت قرار می گیرد. شیخ از جمع این موارد به قرار می رسد و نظر خود را می دهد.

 اگر ما روش شیخ را ندانیم یک نوع به هم ریختگی را می بینیم ولی با درک روش شیخ می بینیم آنچه بعد از الانصاف می گوید باور اوست. از این برمی آید که شیخ انصاف را به ادله اربعه اضافه کرده است.

به عنوان مثال شیخ در بحث نگهداری صور مجسمه، نه وجه اعم از دلیل و غیر دلیل برای جواز بیان می کند و در مقابل هشت وجه برای منع بیان می کند  و در آخر نتیجه گیری می کند.

بحث ولایت فقیه:

شیخ در دو جا بحث ولایت فقه را مطرح کرده است. کتاب مکاسب به عنوان کتاب درسی در حوزه خوانده می شود؛ ولی متاسفانه کتاب القضای شیخ خوانده نمی شود. اگر بخواهیم در مورد ولایت فقیه نظری را به شیخ نسبت دهیم که حکم حکومی نمودی از آن است باید این دو کتاب را با هم ببینیم . نظر شیخ در کتاب القضا بسیار باز تر از مکاسب  بیان شده است. در مکاسب بنابر اصل “عدم ولایت احد علی احد” که اصل را بر عدم ولایت می گیرد به نقطه روشنی نمی رسد.اما در کتاب القضا به بیان های روشن تری می رسیم که باید به آن مراجعه شود.

در فقه شیعه بحث ولایت فقیه و حکم حکومی که تجسم و تجسد ولایت فقیه است درادامه بحث قضا مطرح شده است و این دو باب مستقلی در فقه ندارند. اگر کسانی برای قاضی توسعه قائل شوند دقیقا ولایت فقیه را اثبات می کنند.

 

فقهای شیعه فتاوای اجتماعی را از حکم حکومتی جدا می کنند. بین فتاوای اجتماعی و حکم حکومتی خلط شده است  و تصور می شود اگر کسی ولایت فقیه را محدود می کند یا اشکالی به حکم حکومتی دارد فتاوای اجتماعی را قبول دارد . در حالی که اگر بین این دو  گسست دهیم بسیاری از حوزه هایی که تصور می شود اگر کسی قائل به ولایت فقیه و ولایت مطلقه نشود حق دخالت ندارد  فتاوای اجتماعی حضور دارد. و اینکه فقیه حق فتاوای اجتماعی دارد خدشه ای ندارد.

اگر روی گسست بین حکم حکومتی و فتوای اجتماعی تحقیق شود تاحد زیادی این مشکل حل خواهد شد.

می توان گفت که فتوای میرزای شیرازی فتوای اجتماعی بود نه حکم حکومتی و بسیاری از آنچه ما حکم حکومتی می دانیم فتوای اجتماعی است. طبیعتا اختلافی که تصور می شود بین موافقین و مخالفین ولایت مطلقه و غیر مطلقه فقیه وجود دارد به این شدت نیست.