پسینه بوستان استاد فربهی «زید عزّه» – ۱۳۹۲/۱۰/۲۴

برای مشاهده متن و شنیدن و دریافت صوت جلسه به ادامه بروید…

بسم الله الرحمن الرحیم

این کتاب یکی از کتاب های دوره کارشناسی ارشد رشته تاریخ است نویسنده آن محمد سهیل فحوش است ایشان ظاهرا گرایشات اموی هم دارد چون  این کتاب تحقیقی – پژوهشی هم بوده آقای جعفریان آمده جبران کرده و هر چقدر توانسته اضافه کرده پاورقی اصلاح کرده موجب شده این کتاب به حد نصابی برسد که بتوان آن را مطرح کرد و در دانشگاه ها این کتاب به عنوان یک  کتاب درسی مطرح است برخی اشکالات ممکن است با توجه به این که نویسنده کتا ب سنی است مبنایی باشد کتاب التخاص بین بنی امیه و بنی هاشم علامه مقریزی نوشته در آنجا برخی از علمای مصر بر این کتاب مقدمه زده اند که ایشان یکی از شخصیت های محقق تاریخی است آن جا می آید و ریشه یابی می کند  معتقد است بنی امیه بافت شخصیتی بدی داشتند امیه در دوران جاهلیت کارهایی را انجام میداد  که با عث می شد کارهای او را زشت تلقی کنند در دوران جاهلیت هر کاری را انجام می دادند اما ایشان بدتر از بقیه بود  مثلا فرزندش را به تزویج فرزندش در می آورد و باعث می شد او را تبعید کنند ویا حبسش کنند در مقابل هاشم یعنی درهم کوبنده ایشان چون استخوانهای گاو و شتر را می شکست تا برای حاجیان غذا درست کند لذا به این دلیل معروف به هاشم شد خانواده هاشم در طول تاریخ خانواده مذهبی بودند کلید دار کعبه بودند و از حاجیان پذیرایی می کردند و خانواده بنی امیه هم در مقابل یک خانواده بزهکار بودند با رفتارهای  زشت در تاریخ خود امیه یا ابوسفیان ویا معاویه در روایات شیعه هم آمده برخی از تقریرات که می شود از آن برادر یا برادر زاده بودن رابین دو نفر هاشم و امیه برداشت کرد مثلا معاویه نامه می نویسد بمروان که تو برو و از ام کلثوم دختر عبدالله بن جعفر طیار که شوهر حضرت زینب باشد برو و خواستگاری کن برای فرزندم یزید بعد از اینکه ولیعهد شد در زمان امام حسین علیه السلام مروان والی حجاز بود می آید نزد عبد الله جعفر طیار و می گوید معاویه نامه نوشته و از دخترش برای پسرش خواستگاری کرده عبدالله بن جعفر می گوید امر این به دست من نیست و امرش به دست حسین بن علی است زیرا او دایی ام کلثوم است و بزرگ بنی هاشم اوست و هر چه او گفت ما آن را می پذیریم امام حسین علیه السلام می فرماید فلان روز بزرگان دو قوم در مسجدجمع شوند من درباره این موضوع صحبت می کنم همه جمع می شوند بزرگان بنی هاشم و بنی امیه همه جمع هستند و امام حسین علیه السلام در آن جا هستند بزرگان بنی هاشم و بنی امیه جمع هستند مروان می آید در نزد امام حسین و می گوید معاویه نامه نوشته برای من که مهریه دختر عبدالله جعفر طیار را هر چقدر شما زدید ما می پذیرم و هر چقدر پدرش قرض داشته باشد ما  می پذیریم و کسانی  به حال شما غبطه می خورند که شدید عروس ما بیش از کسانی است که غبطه می خورند که شدیم داماد شما و می گویند خوشا به حال حسین بن علی علیه السلام که وصلت کردند با یزید ودر مقابل عده کمی هستند که غبطه می خورند ما شدیم داماد شما و یزید کسی است با صورتش برکت از آسمان نازل می شود امام حسین شروع می کند یکی یکی جواب داد ن اول شروع می کند یکی یکی مناقب و فضائل بنی هاشم را ذکر کردن خدا را حمد می کند برای آن فضائل که خدا به آنان داده است و شخص نبی اکرم و یکی یکی افراد را مطرح می کند و یکی یکی جواب می دهد و یکی از حرفهایی را معاویه گفته بود اگر شما به این وصلت راضی شدید در واقع دو قبیله زنده قریش که همیشه با هم دعوا داشتند دعوایشان حل می شود امام می گوید اما این که گفتی هر چقدر که شما خواستید بزنید ما این کار را نمی کنیم این حرف برخلاف سنت رسول خداست ما همه دخترانمان را به مهر السنه تزویج می کنیم و اما این که گفتید شما همه قرض های پدرش را پرداخت می کنید این هم که شما می گویید برای ما افتخاری نیست کدامیک از ماها از طریق همسرش قرض هایش را پرداخت کرده است که این میخواهد دومی آنان باشد و اما این که می گویید با صورتش برکت از آسمان ناز ل می شود این وجه رسول الله بود که بواسطه آن برکت نازل می شد و رحمت نازل می شد یزید همان کسی است که قبل از ولایت عهدی بود هر جور که بود الآن هم که ولایت عهد است همان گونه است و همه او را می شناسند بعد فرمود اگر قرار بود چیزی نزاع ما با شمارا تمام کند نسب نزاع ما را حل می کرد وقتی نسب نتوانست نزاع ما را حل کند چطور فامیلی سببی می تواند حل کند ؟ ما به خاطر خدا با شما دشمنیم و شما به خاطر دنیایتان اینها را حضرت به مروان می گوید از این تعبیر امام حسین برداشت می شود که اینها یا براد ربودند یا برادرزاده ولیکن برخی دیدگاه ها این است که امیه یک فرزند خوانده و یک غلام رومی است درباره بنی امیه کتابی که تحقیقی باشد کتاب آقای جعفر مرتضی است اهل سنت درباره امویان خیلی کتاب نوشته اند «دولت امویان »«امویان در اندلس» «امویان از ظهور تا افول » پژوهشگاه حوزه و دانشگاه کتابی چاپ کرده و البته عربی هم هست چرا باید از شیعه در این زمینه کتاب کم باشد  ؟اهل سنت اگر در برخی روایات دست نبرند در تحلیل تاریخی آنها دست می برند و مدعی اند درست ا ست که پیغمبر بعد از خودش علی را انتخاب کرد این را ما قبول داریم ولی به مصلحت نبود زیرا علی می خواست موبه مو در چارچوب احکام اسلام را پیاده کند و اینها موجب از هم پاشیدگی امت اسلام می شد به همین جهت از دید آنان عمر خدمت بزرگی کرد لذا یک سیره ای را در پیش گرفت که باعث نهادینه شدن اسلام شد اینها بحث هایی است که در تحلیل تاریخی اتفاق افتاده است اینها به جهت کم کاریهایی است که ما داریم پس یک مقدار باید در حوزه گرایشات تخصص بیشتر باشد تا ما بتوانیم اسلام را همان طوری که هست درهمه زمینه ها معرفی  و منتشر کنیم من جمله بحث های تاریخی اهلبیت را باید زنده کرد تاریخ اهل بیت اگر اهمیتش بیش از صلاه و طهارت نباشد کمتر نیست اینها یک بخش هایی از آن ریشه های اعتقادی ماست بدون شک در بخشی از این زمینه ها اینها اگر تقویت شو دمباحث دیگری مثل مباحث فقهی تقویت می شوند اما اگر اینها تضعیف شوند اصل تشیع زیر  سؤال میرود خلیفه دوم می گوید اصل سقیفه فلته بود فلته یعنی یک اتفاق و برای آن توجیهاتی دارند و اهل سنت معتقدند باید در هر حال یک سری از حرفها در مورد آنها (خلفای سه گانه) حذف شود تا شخصیت آنان تنقیص نشود و در مناظراتشان وقتی می رسند به این گونه مباحث می گویند بهتر است درباره این مسائل حرفی زده نشود چون باعث اختلاف می شود بعد از پیامبر تحولاتی رخ داد و یکی از این تحولات این بود که ملا ک حاکمیت تغییر کرد در ابتدا ملاک شایستگی و نصب الهی بود ولی در سقیفه ملاک حاکمیت تغییر کرد اینها را خودتان می دانید من نکته ای را که می خواهم بگویم این است که ملاک حاکمیت که تغییر کرد از خلیفه اول آغاز شد تا به یزید رسید یعنی از خلیفه اول تصویری نیست به عنوان کسی که بخواهد تجاهر کند به شکستن احکام اسلام به هر حال مثل یزید نبود که کارهای هنجار شکنانه انجام دهد این تغییر ملاک و این فرایند از خلیفه دوم شروع شد در این کتاب التخاصم نویسنده معتقد است خود پیغمبر باعث شد بنی امیه سرکار بیایند او معتقد است پیغمبر حدیثی دارد لا تجتمع السیاده والریاسه بنابراین سیادت با بنی هاشم و ریاست با بنی امیه خواهد بو دپس این مطلب را خود خلیفه دوم گفته است اصلا علت این که امام علی علیه السلام در شورای شش نفره شرکت کرد در تاریخ داریم که ابن عباس بسیا ر تاکید داشت شما در این شورا ی شش نفره قرار نگیر اما امام علی علیه السلام اصرار داشتند در این شورا شرکت داشته باشند وو قتی عثمان به خلافت رسید ابن عباس به امام می  گفت مگر من به شما نگفتم در این شورا شرکت نکن ؟! این شورا مطابق باشأن شما نیست حضرت فرمودند من می دانستم این شورا درشأن من نیست ولکن من در این شورا قرار گرفتم تا حرف  خلیفه دوم که گفته لا تجتمع السیاده و الریاسه ابطال شود پس من وقتی در این شو را قرا ر گرفتم اولین کسی بودم که حرف او را ابطال  کردم جریان سقیفه یک اتفاق بود توسط خلیفه دوم این اتفاق تبدیل به یک جرین شد یعنی اگر فقط خلیفه اول خلیفه بود و مسئله تمام می شد تما م می شد مشکلی نبود اما مشکل این بود که خلیفه اول که آمد سر کار تبدیل به یک فرهنگ شد اما اگر کسی آمد برای موضوع فلسفه بافی کرد به این معناست که امام علی امروز نمی تواند امام باشد فردا هم نمی تواند پس فردا هم نمی تواند امام حسین علیه السلام وقتی می خواست برود طرف کوفه عبدالله بن عمر وقتی در مکه امام حسین را دید به امام گفت ای فرزند رسول خدا به طرف کوفه نرو تو هر چند هم زحمت بکشی به ریاست نخواهی رسید چون پیغمبر فرمود لا تجتمع الریاسه و السیاده ابن عمر گفت پدر تو چند سال خلافت کرد جز جنگ و خونریزی نبود آخرش هم کشته شد برادرت حسن بن علی تلاش کرد به خلافت برسد نرسید تو هم به خلافت نخواهی رسید علامه مقریزی می گوید پیغمبر اهل بیت خودش را برای سیا دت و بزرگی  برای نماز جماعت و برای این ها قرار داد بعد چند صفحه بعدش همین علامه مقریزی می گوید وقتی پیغمبر خودش ابوبکر را برای ما امام جماعت قرار داد پس ما باید به طریق اولی او را به عنوان خلیفه انتخاب کنیم چون پیغمبر او را پیشوای ما در نماز قرارداد پس باید او را پیشوای خود ددر خلافت قرار دهیم خلیفه دوم نقش تعیین کننده ای در روی کار آمدن بنی امیه داشت ببینید اولین کسی که از بنی امیه فردی را روی کار آورد خلیفه دوم بود ابوسفیان را گذاشت والی شام نکته ای که جالب است و در تمام کتب اهل سنت هم آمده و در کتب تاریخی خود به آن اشاره می کنند این است که خلیفه دوم نسبت به کار گزارانش بسیار سخت گیر بود و دارا ی اخلاق تندی بود اما نسبت به معاویه بسیار سهل گیر بود و هر وقت به او اعتزاض می کردند می گفت او را رها کنید جوان قریش را و کار ی به ا و نداشته باشید به هر حال بنی امیه در آن جا به تدریج قدرت گرفتند بعد هم شورای شش نفره قرار داد و با توجه به مهندسی این شواری شش نفره باعث شد عثمان سر کار بیاید عثمان هم  سر کار آمد می خواستیم بگوییم تغییر ملاک حاکمیت باعث شد عثمان سر کار بیاید کار دومی که اتفاق افتاد این بود که نقل حدیث پیغمبر منع شد خلیفه دوم سه تا کار انجام داد:۱٫ منع تدوین سنت نبوی آیت الله مددی در بحث های  تاریخی هم کار کرده است ایشان می گوید خلیفه دوم با یهود مراودات زیادی داشت .و مید ید که سنت را اوصیا می نویسد یعنی در کتاب مقدس تورات وانجیل ان کسانی  که سنت را نوشته اند از سنت پیغمبر اطلاع داشتند اگر قرار بود سنت پیامبر تدوین شود مستلزم  زنده شدن اوصیای پیامبر بود و اگر اوصیای پیامبر زنده می شد مستلزم این بود که امامت  علی بن ابی طالب زنده شود به هر حال حاکمیت  خود عمر به خطر می افتاد در قدم بعد آمد ثبت مطلق احادیث نبوی را منع کرد اصلا حرف از پیغمبر ننویسند روایت معروفی است که حدود ۵۰۰ روایت خود ابی بکر از پیامبر خدا ثبت کرد عایشه می گوید شبی دیدم پدرم خیلی مضطرب است صبح که شد تمام آن ۵۰۰ حدیث را آتش زد و گفت می ترسم آن طوری که پیغمبر گفته من ثبت نکرده باشم یا بعد از من جوری آن را نقل کنند که پیغمبر آن گونه نگفته باشد خلیفه دوم هم وقتی به خلافت رسید گفت شنیدم نوشته هایی از پیغمبر در بین شما هست بیاورید من درباره اینها قضاوت کنم که کدامشان درست است و کدامشان نادرست وقتی همه  را جمع کرد دستورداد همه را آتش زدند سومین کاری که انجام داد منع نقل حدیث بود یعنی حتی در بیان تا این جا بحث تدوین بود اما از این مرحله به  بعد حتی بیان حدیث را هم جرم اعلام نمود و می گفت من نسبت به کتاب های سابق تجربه دارم وقتی حرف پیغمبرشان را ثبت کردند با کتاب آسمانی آنها خلط شد و باعث تحریف کتاب آسمانی آنها شد بنابراین شما هیچ حرفی از پیغمبر نقل نکنید که باعث تحریف کتاب خدا شود اینها را اهل سنت از شاهکارهای عمر می دانند که باعث شد کتاب خدا تحریف نشود خلیفه دوم وقتی شنید برخی از صحابه مثل ابوذر به جاهایی دیگر رفته اند حدیث نقل می کنند آنها را دستورد ادبیاورید در مدینه  و به آنها اجازه خروج از مدینه نداد این باعث شد یک اتفاقی افتاد  تحریف معرفت های دینی موجب شد به جواب نیاز پیدا کنند به سؤالات خودشان چون قرآن که پاسخگو نبود نسبت به علم ظاهری بشر اولین چیزی که آمد مسأله رأی و قیاس بود السنه اذا قیست محقت الدین بعد عمر شعر را ترویج داد گفت  وقتی گزاره ای نداریم اشعار و سخنان بدیع را ترویج دا د و این باعث می شود تاما بر اساس  آنها بتوانیم جوابی برای آنها پیدا کنیم این حرفهای وقتی جانشین حرف پیغمبر شد باعث بازگشت به دوران جاهلی بود چون در آن طیف می شد همه کار را کرد در روایت داریم وقتی ابن عباس به بصره رفت به مردم گفت که در آخر ماه باید فطریه بدهید مردم گفتند فطریه چیست؟! بعدا ابن عباس کسی را فرستاد  تا احکام را به مردم یاد دهد بعد این موضوع باعث شد تا هر چه به مرکز شام نزدیک تر شویم دوری مردم از آشنایی با احکام بیشتر باشد می گوید در شام از افاضل آنان در مورد امام علی سوال کردم که آیا علی بن ابیطالب را می شناسید ؟ می گفتند فکر می کنیم یکی از سارقان طریق بوده که فکر می کنیم او را گرفتند و کشتند  و برخی دیگر می گفتند فکر می کنیم پدر فاطمه زهرا همسر رسول خدا باشد !!!نسبت به اولیای الهی چنین برداشتی داشتند وقتی بنی العباس آمدند سر کار  مردم شام می گفتند ما ذوی القربی غیر از بنی امیه نمی شناختیم و شما آمدید و می گویید فرزندان عباس و فرزندان پیغمبر خدا هستیم با این تحریفاتی که در این بیست و پنج سال اتفاق افتا دمعلوم می شود که به چه دلیل حکومت امام علی دوامی نیاورد بافت شخصیتی در این ۲۵ سال عوض شده بود رأی قیاس استحسان اینها به جای سنت رسول خدا آمده  بود مصلحت اندیشی آقایان جایگزین نص و نصب الهی شده بود اینها را ادقت کنید شخصیت محوری از جمله کارهای خلیفه دوم بود ببینید کار سومی که خلیفه دوم انجام داد این بود که نقش نظارت  حذف شد در سقیفه در دهان خیلی ها خاک گذاشتند بسیاری را زدند و برخی از قبایل بادیه نشین وقتی وارد مدینه شده بودند عمر گفت ما دلمان نسبت به خلافت آرام گرفت برخی محکوم شدند برخی تبعید شدند یک چنین اتفاقی افتاد یعنی علی ابن ابی طالب قدرتی غیر از این نداشت خصوصا در آن بافت شخصیتی جاهلی که قبیله گرایی بود کتابی از یکی از اهل تسنن است که می گوید اگر امام علی به خلافت می رسید تعجب بود چون تمام بزرگان آنان را کشته بود اما در مقابل کسانی به خلافت رسید ند که در جنگها نه ضربه ای زدند و نه از آنان نقل شده که مشرکی را به هلاکت رسانده باشند  و اینها به خلافت رسیدند و با این قضایایی که  اتفاق افتاد به راحتی قضایای کربلا قابل پیش بینی است .والحمدلله رب العالمین