مذمت ریاست طلبی در روایات -استاد علیدوست

جلسه اخلاق حضرت استاد علیدوست دام‌ظله – چهار شنبه – سوّم اسفند ماه- ۱۳۹۰بسم الله الرحمن الرحیم

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام أَنَّهُ ذَکَرَ رَجُلًا فَقَالَ إِنَّهُ یُحِبُّ الرِّئَاسَهَ فَقَالَ مَا ذِئْبَانِ ضَارِیَانِ فِی غَنَمٍ قَدْ تَفَرَّقَ رِعَاؤُهَا بِأَضَرَّ فِی دِینِ الْمُسْلِمِ مِنَ الرِّئَاسَه.[۱]

جناب معمر‌بن خلاد نقل می‌کند محضر آقا ابوالحسن الرضا علیه‌السلام بودم که نام شخصی برده شد که مقام ریاست را دوست می‌داشت؛ لذا زمینه‌ای فراهم شد تا حضرت بیان فوق را ایراد کنند.

حضرت فرمودند: اگر شما گله گوسفندی را در نظر بگرید که هیچ حفاظی، حتی چوپان ندارد و گوسفندان به حال خود رها شده باشند و دو گرگ درّنده به گله حمله کنند. ضرری که این دو گرگ به گله می‌زنند بیش از ضرری که شخص ریاست طلب به دین می‌زند، نیست.

نکات:

اولاً: گرگ برخلاف سایر درّندگان وقتی گوسفندی را می‌کشد آن را نمی‌خورد تا سیر شود بلکه آن گوسفند را خفه می‌کند و سراغ دیگری می‌رود . از طرف دیگر گرگ توان کشتن دهها گوسفند را دارد.

ثانیاً: در ریاست ، حبّ ریاست ، تلاش برای رسیدن به ریاست و رساندن ریاست به دیگری وجود دارد و در دین همه این جهات ملامت شده است، لذا امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: مَلْعُونٌ مَنْ تَرَأَّسَ مَلْعُونٌ مَنْ هَمَّ بِهَا مَلْعُونٌ مَنْ حَدَّثَ بِهَا نَفْسَه‏.[۲]

ملعون است کسى که ریاست را بخود ببندد، ملعون است کسى که به آن همت گمارد و ملعون است کسى که به فکر آن باشد( یعنی به ریاست فکر کند).

در برخی از روایات اثر خطرناک  این رذیله علاوه بر گمراهی خود انسان، گمراهی دیگران نیز شمرده شده است. امام صادق علیه السلام در حدیث معروفی می‌فرمایند:

 إِیَّاکُمْ وَ هَؤُلَاءِ الرُّؤَسَاءَ الَّذِینَ یَتَرَأَّسُونَ فَوَ اللَّهِ مَا خَفَقَتِ النِّعَالُ خَلْفَ رَجُلٍ إِلَّا هَلَکَ وَ أَهْلَک‏.[۳]

 از گرد این ریاست‏مدارانى که بر گرده مردم سوار مى‏شوند، دور شوید، که به خدا سوگند، صداى نعلین پشت سر هیچ کس طنین نیفکند جز این که پیشرو و مشایعت کننده هر دو هلاک شوند.

مرحوم علامه امینی حدیثی را امام صادق علیه‌السلام نقل می کند که حضرت می‌فرمایند:

کلٌ قد اضمر ما اظهر فرعون

ریاست طلبی فرعون ظاهر و مشهود بود و ریاست طلبی بعضی‌ها در حد قدرت آن ها است حتی گاهی در حد یک خانه است و به خانواده خود تحکم می‌کنند و بعضی …

ثالثاً: همه به این مطالب آگاهی داریم، لکن هنر این است که انسان این مطالب را باور کند. کسانی که از مُرده می ترسند  می‌دانند میت اذیت نمی‌کند، ولی چون باور قلبی آنها نیست باز هم از مُرده می‌ترسند.

داستان:

حبّ ریاست ابن داود، قاضی القضات زمان معتصم عباسی، جریان معروفی است که مرحوم بحرانی در تفسیر البرهان آن را نقل می‌کند.[۴]

زرقان می گوید روزی به خانه آمدم و دیدم ابن داود خیلی پریشان است! به او گفتم: چرا اینقدر ناراحتی؟ چه اتفاقی افتاده است؟ گفت: امروز در جلسه معتصم قضیه‌‌ای گذشت که در واقع هم فاتحه‌ی من خوانده شد و هم فاتحه معتصم. در جلسه‌ی معتصم بودم، که دزدی را آوردند، معتصم از من سئوال کرد دست او از کجا باید قطع شود؟ گفتم: از آرنج، چون ید در آیه وضو تا آرنج اطلاق شده است، لذا آن‌جا که می‌گویدک فاقطعو ایدیهما… یعنی: تا آرنج از عالم دیگری سئوال شد، جواب داده شد، از مچ دست، چون در تیمم ید گفته شده و تا مچ دست اراده شده است. ( این‌ افراد استعمال را دلیل بر اراده معنای انحصاری می‌دانستند!!!) ابن داود در ادامه می‌گوید: معتصم مساله را از جوانِ بیست و پنج ساله، یعنی محمدبن علی علیهما السلام سئوال کرد، حضرت فرمودند: این‌ها جواب دادند! معتصم گفت: من از شما نظر می‌خواهم، حضرت فرمودند: هر دو اشتباه قضاوت کردند، چون وقتی آیه داریم که: ان المساجد لِلّه … محل های سجده از آن خدا است، و کسی نباید در آن ها تعرض کند و حد را مشخص نمودند، لذا می‌گوید: معتصم جواب حضرت را پسندید .

     این شخص با این‌که می‌داند هر کس در خون امام باقر علیه السلام شریک شود هلاک خواهد شد، در عین حال معتصم را برای ترور آن حضرت تحریک کرد ، و در نهایت معتصم لعنه الله علیه آن بزرگوار را مسموم کرد و به شهادت رساند.

ما با تراث ارزشمندی  از عالمان بزرگ که شهرت گریز بوده‌اند مواجه هستیم آن ها که شعارشان این بود:

 شهرت اهلکت، اویس به دوّمی گفت: شهرتنی و اهلکتنی.[۵]

به هر صورت براساس این روایات چند نکته استفاده می شود:

۱-   عنوان ریاست چیزی است که فکر کردن به آن، اهتمام به آن، کوشش برای رسیدن به آن، چیز شومی شمرده شده است به طوری که مرحوم کلینی در کافی در کتاب الإیمان و الکفر باب طلب الریاسه احادیث مفصلی آوده اند.

۲-   این آفت به سراغ همه می‌آید، لذا در ابتدا باید به دنبال درمان باشیم. البته در صورت روآوردن وظیفه به انسان نباید از ریاست شانه خالی کرد و به سراع آن نرفت .

اگر کسی بخواهد این حیوان وحشی را کنترل کند، ابتدا باید معرفت و باور خود را اصلاح کند .

۳-   اعتبار و عبرت گرفتن.

نقل شده است که مرحوم سیّد حسین فاطمی در هنگام اخذ شناسنامه وقتی از ایشان پرسیده می‌شود نام شما چیست؟ می‌گوید: هیچ بن هیچ و این شعر هم می‌خواند:

عالم همه هیچ و خلق عالم همه هیچ                             ای هیچ ز بهر هیچ بر هیچ مپچ

 


[۱] . کافی،ج‏۲،باب طلب الرئاسه،ص۲۹۷

[۲] . همان

[۳] . همان

[۴] . فی (تفسیر العیاشی) فی قوله تعالى: وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَهُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما مائده ۵: ۳۸٫ عن زرقان صاحب ابن أبی دؤاد،( أحمد بن أبی دؤاد بن جریر بن مالک الأیادی، أبو عبد اللّه، أحد القضاه المشهورین من المعتزله، تولّى القضاء للمأمون و المعتصم و الواثق و المتوکّل، و توفّی مفلوجا ببغداد سنه ۲۴۰ ه- تاریخ بغداد ۴: ۱۴۱، لسان المیزان ۱: ۱۷۱، الأعلام للزرکلی ۱: ۱۲۴٫) قال: رجع ابن أبی دؤاد ذات یوم من عند المعتصم و هو مغتم، فقلت له فی ذلک، فقال: وددت الیوم أنی قد مت منذ عشرین سنه. قال: قلت له: و لم ذاک؟ قال: لما کان من هذا الأسود- یعنی أبا جعفر محمد بن علی بن موسى- الیوم بین یدی أمیر المؤمنین المعتصم. قال: قلت: و کیف ذلک؟ قال: إن سارقا أقر على نفسه بالسرقه، و سأل الخلیفه تطهیره بإقامه الحد علیه، فجمع لذلک الفقهاء فی مجلسه، و قد أحضر محمد بن علی، فسألنا عن القطع، فی أی موضع یجب أن یقطع؟ قال: فقلت: من الکرسوع،  لقول الله فی التیمم: فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ (نساء۴۳). و اتفق معی على ذلک قوم. و قال آخرون: بل یجب القطع من المرفق، قال: و ما الدلیل على ذلک، قالوا: لأن الله لما قال: وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ(مائده۶) فی الغسل، دل على ذلک أن حد الید هو المرفق. قال: فالتفت إلى محمد بن علی، فقال: ما تقول فی هذا یا أبا جعفر؟ فقال: «قد تکلم القوم فیه، یا أمیر المؤمنین». قال: دعنی بما تکلموا به، أی شی‏ء عندک؟ قال: «أعفنی من هذا، یا أمیر المؤمنین». قال: أقسمت علیک بالله لما أخبرت بما عندک فیه. فقال: «أما إذا أقسمت علی بالله، إنی أقول: إنهم أخطأوا فیه السنه، فإن القطع یجب أن یکون من مفصل أصول الأصابع فتترک الکف. قال: و ما الحجه فی ذلک؟ قال: «قول رسول الله (صلى الله علیه و آله): السجود على سبعه أعضاء: الوجه، و الیدین، و الرکبتین، و الرجلین، فإذا قطعت یده من الکرسوع أو المرفق لم یبق له ید یسجد علیها. و قال الله تبارک و تعالى: وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ (جن : ۱۸) یعنی هذه الأعضاء السبعه التی یسجد علیها فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً».(جن : ۱۸) قال: فأعجب المعتصم ذلک، فأمر بقطع ید السارق من مفصل الأصابع دون الکف. قال ابن أبی دؤاد: قامت قیامتی، و تمنیت أنی لم أک حیا.

قال زرقان: إن ابن أبی دؤاد قال: صرت إلى المعتصم بعد ثالثه، فقلت: إن نصیحه أمیر المؤمنین علی واجبه، و أنا أکلمه بما أعلم أنی أدخل به النار، قال: و ما هو؟ قلت: إذا جمع أمیر المؤمنین فی مجلسه فقهاء رعیته و علماء هم لأمر واقع من امور الدین فسألهم عن الحکم فیه، فأخبروه بما عندهم من الحکم فی ذلک، و قد حضر المجلس بنوه و قواده و وزراؤه و کتابه، و قد تسامع الناس بذلک من وراء بابه، ثم یترک أقاویلهم کلهم لقول رجل یقول شطر هذه الامه بإمامته، و یدعون أنه أولى منه بمقامه، ثم یحکم بحکمه دون حکم الفقهاء؟! قال: فتغیر لونه، و انتبه لما نبهته له، و قال: جزاک الله عن نصیحتک خیرا. قال: فأمر الیوم الرابع فلانا من کتاب وزرائه بأن یدعوه إلى منزله، فدعاه، فأبى أن یجیبه، و قال: «قد علمت أنی لا أحضر مجالسکم». فقال: إنی إنما أدعوک إلى الطعام و أحب أن تطأ ثیابی، و تدخل منزلی، فأتبرک بذلک. و قد أحب فلان بن فلان من وزراء الخلیفه [لقاءک‏]، فصار إلیه، فلما اطعم منها، أحس مآلم السم فدعا بدابته، فسأله رب المنزل أن یقیم، فقال: «خروجی من‏ دارک خیر لک». فلم یزل یومه ذلک و لیلته فی خلفه حتى قبض (صلوات الله علیه). البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏۲، ص: ۲۹۷

[۵] . روضه الواعظین و بصیره المتعظین، ج‏۲، ص: ۲۹۰