برای مشاهده متن به ادامه بروید…
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین؛
سلام علیکم؛
مطابق برنامهای که به ما دادهاند پیرامون ” کتاب عاشورا” که در مدت ماه محرم و صفر مطالعه میشود دعوت شدیم تا در مورد انگیزه تألیف، شیوه تألیف، سابقهِی تألیف سخنی بگوییم لذا من بحثم را در سه بخش تنظیم میکنم. یک مقدار در مورد اهمیت تألیف و نوشتن، دوم کارهای قلمی که به توفیق الهی قبلا انجام دادهام تا برسد به بحث این کتاب که نوشتهایم و سوم انگیزهی تألیف این کتاب است. در پایان هم در آستانهی محرم چند نکته عرض میکنم که انشاءالله قلبها و دلها آماده شود.
ببینید اگر بنا باشد که اثری ماندگار باشد این باید تبدیل به یک اثر نوشتاری بشود، تبدیل به کتاب شود و شما نگاه کنید که دومین سورهای که در قرآن آمده است سورهی ” نون و القلم” بوده است و خدا به قلم و مایسطرون قسم خورده است و در اولین سوره هم این مطلب آمده است” أقرأ باسم ربک الذی خلق… الذی علّم بالقلم…” آن هم در آن محیطی که مجموعهی جزیره العرب هفده نفر با سواد داشته است. پیامبر اکرم در جنگ بدر بعد از آنکه اسیر گرفتند به اسرا گفتند که با سوادهای کفار بیسوادهای مسلمین را تعلیم دهند. یکی از انتقادات ما به خلفای بعد این بود که آنها منع تدوین حدیث کردهاند و آنچه که مکتوب باشد سند ماندگار است. نوشتار که باشد خوب است چون اگر شنیداری باشد امکان اتهام وجود دارد، لذا در حدیث غدیر میگوییم این روایت متواتر است و سیصد نفر از صحابه و دانشمندان و تابعین آن را نقل کردهاند. وقتی خود رسول خدا میخواستند از دنیا بروند فرمودند ” إیتونی بقلم و قرطاس أکتب لکم لن تضلوا بعدی أبدا…” که من بنویسم که از حدیث یوم الدار شروع میشود تا بعدها در مدینه در مواضع مختلف و در نهایت در غدیر خم و بعد در پایان زندگی قلم و دوات خواستند تا بنویسند که گمراهی در بین مردم نیافتد و اینها فهمیدند که نباید بگذارند و آن جملهی معروف إن الرجل لیهجر را گفت و اجازه ندادند و گفتند حسبنا کتاب الله و نیازی به نوشته پیامبر نیست و گفت غلبه الوجع که الان بیمار هستند و مزاحم نشوید این را برای چه کردند چون مکتوب ماندگار میشود، لذا منع تدوین حدیث که تا صد سال بعد از رحلت پیغمبر اتفاق افتاد به همین انگیزه بوده است و به همین توجیه که اگر بخواهیم حدیث بنویسیم مردم از کتاب خدا غافل میشوند ولی انگیزه سیاسی داشتند که آنچه که در مناقب عدهای و طعن عدهای بود تبدیل به شفاهی و سینه به سینه بشود و وقتی شفاهی شد قابلیت کم و زیاد کردن دارد و یا اینکه مشابه آن را برای دیگری ساخت و یا اینکه منقبت سازی کنند. که معاویه برای عثمان و دیگر خلفا چنین کاری را کرد. بعدها گفتند که از فلان کس از یک میلیون حدیث صد هزار نقل کرد و از آن صد هزار تا سی هزار تا را انتخاب کرد. بعدها علمایی که از آنان آثاری مانده است و تبدیل به نوشتار شده است شمعی است فرا روی پژوهندگان بعدی است. لذا اگر کسی بگوید من شاگرد فلانی بودم ایشان چنین فرمود قابل اعتماد نیست یا در تقریرات میگویند شاید مقرر خوب نفهمیده و بعد میگوید باید دید که این تقریرات را استاد کاملا دیده است و امضاء نموده است یا نه؟ شفاهی کجا، تقریر کجا و اینکه استاد خودش بگوید کجا؛ این سه مرحله متفاوت است. لذا من با این فرض عرض کنم که خود را از الان به نوشتن عادت دهید. و لو با یک صفحه یا دو صفحه یا ده صفحه شروع کنید. بنده یادم میآید یک وقتی من دفتر آیت الله مکارم منبر میرفتم یک بنده خدای نوجوان آمده بود و شوق نسبت به روحانی شدن داشت، آمد آقا را ببیند دیدیم مادرش آمده است و گفت ما از شهرستان بابل آمدهایم که این بچه علما و مراجع را ببیند. بعدها من در بابل سخنرانی داشتم دیدم باز آمده است که یک بنده خدایی گفت پدر این شخص یک آرایشگر معمولی است اما او را به این سبک و سو در این مجالس میبرند، امسال دیدم که ایشان محضر آیت الله مکارم آمده بود دیدم سال سوم طلبگی است. ایشان گفت من یک کتابی نوشتم پیرامون شفاعت و میخواست ایشان ببیند. جوشش خاصی که ایشان از خودش ندارد ولی همین که وارد این عرصه شده است مفید است. البته باید بخشی برای نظارتها داشته باشیم تا هر اثر بیرون نرود. فرق است بین زیاده نویسی و درست نویسی؛ کتاب جمع کردن از اینترنت و فلان و فلان به درد نمیخورد باید خودش بخواند و استفاده بدهد و با این دقت آثار فاخر از او خواهد ماند و این نویسندگی هدف او نباشد بلکه وسیلهای برای انتقال علوم باشد و اگر هدف باشد از درسش باز میماند و مطالب سطحی و سبک مینویسد. باید مطالعه و درس و تحقیق برای او اصالت داشته باشد. و آنچه که فرا گرفته را منتقل کند. طبعا چنین شخصی که با تحصیل عمیق فن نوشتن را پیگیری میکند موفق خواهد بود. و الا میشود آن عالم بزرگی که سنی از او گذشته بود به ایشان گفتند که شما که عالم وارسته و با سواد با این همه سابقه هستید نمیخواهید مطالبتان را ثبت کنید گفت چرا جدیدا قصد کردم قلم و دفتر بخرم. باید کتب گذشتگان را دید که مثلا فلان حرف از چه قرنی شروع شده است اگر از قرن هشتم مثلا شروع شده است به درد ما نمیخورد باید به قرون اولیه بازگشت تا به سند اصلی دستیابی پیدا کنیم. اما نکته دوم به هر حال طلبهای بودم از قبل از انقلاب و در سال ۶۰ یا ۶۱ برای رسائل و مکاسب به قم آمدیم و بعد در سالهای ۶۵ و ۶۶ خدمت آیت الله مکارم درس خارج میرفتیم. در آنجا اشکال و بحث با ایشان داشتیم و بعد که تخصصی تفسیر تشکیل شد و در دوره اول سطح چهار میگرفتند و زیر نظر ایشان بودند وارد شدیم و بعد از آنکه تفسیر نمونه و تفسیر موضوعی اخلاق در قرآن تمام شد آقا قصد کردند که بر نهجالبلاغه شرح بنویسند. لذا از دوستان تفسیر نمونه مرحوم آقای محمد جعفر امامی و آقای آشتیانی بودند و بنا شد افراد جدیدی را دعوت کنند و بنده هم وارد شدم و از سال ۷۱ تا ۹۱ این کار شروع شد و پانزده جلد شد. اوائل گاهی دو یا سه جلسه بود تا اخلاق در قرآن تمام شد و بعد از آن کل هفته را جلسه داشتیم حتی جمعهها و تعطیلات رسمی هم این برنامه کلاس بود. در این مدت که محضر ایشان بودیم آثار دیگری هم کم و بیش نوشته شد و یکی از آن مفاتیح نوین بود که بنده و آقای قدسی همکاری داشتیم و توفیق نوشتن آن را داشتیم که با پیشنهاد خود آقا مشغول شدیم. یک وقتی گفتند که من طرحی دارم و ما بیش از ۵ سال کار کردیم و با شکل خاصی که در مقدمه مفاتیح نوین آمده است مشغول شدیم. بعدا به ذهنم رسید که ما کتابی را برای امام حسین علیه السلام بنویسیم. کتابهای کوچکی قبلا به دستور آقا نوشتم که حدیث دوات و قلم است تحت عنوان ” مسائل سوال برانگیز در اسلام” یا ” آتش در خانهی وحی که بنده تنظیم کردم، ازدواج ام کلثوم، رفتار شناسی خلیفه دوم، مشروعیت سقیفه و آخرین آن شورای شش نفره ” بوده است که کتبی است که از منابع اهل سنت بررسی شده و کتاب های کوچکی است. یک وقت یادم میآید که آقای علیدوست به بنده زنگ زد و گفت این “مشروعیت سقیفه” را شما نوشتید گفتم بله وقتی این کتاب به دست من رسید در یک شب تا صبح خواندمش و کتاب خیلی خوبی بود. یک کتاب دیگری نوشتیم به نام ” توسل، توحید یا شرک” که کتابی کوچک است در صفحات پنجاه شصت صفحهای که دفتر خود آیت الله مکارم هدیه میدهند. و مرتب برای جاهایی که نیاز دارند میفرستند. و شاید برخی از اینها چندین بار چاپ شده است. این کتب در راستای کتاب عاشورا خوانده شود خوب است و حالا ما دیگر آثار دیگری که زیر نظر ایشان نوشتیم یا خودمان نوشتیم کم و بیش دیگر نمیخواهم وارد بقیه آثار شوم.
در همین راستا کتابی نوشتم ” بانوی بهشتی در عرصههای حضور” که در مورد حضرت زهرا است و حدود سیصد و چهارصد صفحه دارد. خوب حالا من بپردازم به این کتاب عاشورا؛ در مورد این کتاب به نظر دو انگیزه سبب شد که سراغ این کار برویم یکی انگیزه شخصی که خودم دوست داشتم این کار را بکنم و دیدم که کارهای دیگر طلبگی هست ولی کار امام حسین علیهالسلام یک رنگ و بوی دیگر و یک برکت دیگری دارد. حالا با اینکه ما روضه خوان اباعبدالله هستیم ولی دوست داشتم اینها را یک کتابی تبدیل کنیم. دوست داشتم آن همه منبر و مطالعات را با یک نظمی تبدیل به اثری ماندگار کنیم. لذا به عبارتی یک کاری بود که دوست داشتیم توفیقی برای ما باشد یکی از دوستان میگفت آیت الله وحید خراسانی که ایشان میگفت که از مرحوم آسید احمد خوانساری از علمای تهران بوده است که در زهد و تقوا معروف بوده، ایشان از آیت الله خوانساری پرسیدند که چه کنم در زندگی خود موفق باشم ایشان فرموده باشند که هر روز توسلی به امام حسین علیه السلام داشته باش و لو کوتاه باشد. این خیلی مهم است یک سلامی به امام حسین بدهد. چندین سال قبل یک منبری میگفت وقتی حمام میروید چه غسلی به گردن شما باشد یا نه یک غسل زیارت امام حسین علیه السلام را انجام دهید. مطابق روایت سدیر این است که زیارت از راه دور این است که بیاید زیر آسمان و نگاهی به سمت چپ و راست بیاندازد و بعد سه مرتبه بگوید ” السلام علیک یا اباعبدالله السلام علیک و رحمه الله و برکاته ” یا در تعبیری دیگر بگوید ” صلی الله علیک یا اباعبدالله” بگوید. اصلا زیارت خود امام حسین علیه السلام و کار کردن برای ایشان موضوعیت دارد. ببینید کامل الزیارات ۱۸۳ باب دارد که مرحوم ابن قولویه ۸۳ باب را به امام حسین علیه السلام نسبت داد و بیش از ۵۶۰ روایت آورده است. این یعنی دستگاه امام حسین با همه دستگاهها فرق دارد. شما نگاه کنید مرحوم شعرانی در مقدمه ترجمه نفس المهموم مینویسد که من فکر کردم این همه منقول و معقول و کتاب و تدریس معلوم نیست در قبر و قیامت به درد انسان بخورد، گفتم یک کاری برای آخرت کنم و دیدم بهترین کار برای امام حسین علیه السلام و این کتاب نفس المهموم را ترجمه کردم و حاشیه زدم تا برای من بماند. مرحوم آیت الله گلپایگانی که فقیه برجستهای بود ایشان در روز عاشورا برای خانوادهی خود روضه امام حسین علیه السلام میخواندند. این بحث جدایی است و نمونه زیاد دارد و نمیخواهم وارد شوم. انگیزه اصلی من این بوده است و خدمت آیت الله مکارم رسیدم و گفتم که شما در عرصههای مختلف کتاب نوشتید، برای امیرالمؤمنین علیه السلام، حضرت زهرا سلام الله علیها و امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف نوشتهاید نمیخواهید برای امام حسین علیه السلام کاری کنید؟ ایشان گفت من وقتی برای این کار ندارم و من گفتم کتاب را ما مینویسیم و شما نظارت کنید. ایشان گفت خوب است ولی سبک و سیاق تازهای باید داشته باشد. من معتقدم در عرصه امام حسین علیه السلام یا در عرصه قرآن هر چه کتاب بنویسد باز هم کم نیست. چون هر قلمی رنگ و بوی خود را دارد ولی کپی برداری خوب نیست لذا قلمها و ساختارها را عوض کنیم. آیت الله مکارم میفرمود زمانی که قصد نوشتن تفسیر نمونه را داشتم میگفتند المیزان هست، بنده گفتم پس حتما به علامه طباطبائی میگفتند که مجمع البیان هست شما برای چی مینویسید، این نباید مانع باشد بله انسان باید خوش سلیقه، خوش قلم بنویسد و این اصل است. در این جا هم هکذا اصل کار برای اباعبدالله علیه السلام مفید است. ما هم به یکی از دوستانمان که از قدیم با هم کار میکردیم جناب آقای خسرو پناه شروع کردیم البته طرح را آقا دادند و ما شروع کردیم و هر چقدر که جلو میرفتیم به خدمت ایشان میدادیم و ایشان نکاتی را در کنار آن مینوشتند و ما اعمال میکردیم. سه سال بعد این کتاب تمام شد و از اربعین شروع و به اربعین سه سال بعد ختم شد، آقا طرح را در اربعین سال ۸۲ به ما دادند و اربعین ۸۴ چاپ شد.
این شیوه کار و این اهمیت کار است، هر کتابی نواقص و قدرتهایی دارد، ما یک بار تجدید نظر کلی کردیم و یادم هست که آقای قربانی امام جمعه رشت آمده بود خدمت آیت الله مکارم و گفته بود که این کتاب خوبی است ولی کم و کسر دارد و به اصحاب کمتر شناخته شده است و حوادث بعد از عاشورا را نیز ندارد و این باعث شد که ۱۰۰ صفحه بر کتاب افزوده شد و یکی از دوستان ما نکاتی داشتند و ما در چاپ پنجم آنها را اعمال نمودیم.
من کتاب را نگاه کردم در مورد اصحاب امام حسین علیه السلام فقط بحث مقتل و کربلای آنها آمده است ولی در مورد خود آنها و تاریخ آنها مطلبی نداریم؛
بله کتابی آقای آقا طهرانی نوشتند به نام یاران شیدای امام حسین علیه السلام که در آنجا به آن پرداخته است. در این مورد منابع ما کم است و منابع دسته دوم و سوم به آن پرداختند و منابع پایینتر وارد شدند که خیلی مفید نیست. بعضی از اصحاب پیامبر در کربلا بودند که به آن اشاره شده است و بقیه کسانی هستند که از اصحاب نیستند و ما سرگذشت آنان را نداریم. برخی کتابهایی را در مورد اصحاب نوشتند؛ کتابی سید محسن امین دارد و در آن نقل شده است ” لوامع الشجعان” است که در مورد اصحاب نوشته شده است. خود شما عزیزان در مورد این مطلب بنویسید.
من در این پایان جلسه چند نکته را بگویم با توجه به اینکه در آستانهی محرم هستیم. این مدرسه تعطیل میشود؟ اگر میتوانید بروید، یک مرتبه رهبری تعبیری داشت که حرفهایی بزنید که اگر ده سال پیش به آنجا آمدید خجالت نکشید لذا حرفهای متقن و روشن بگویید. مسائل شرعی را بیان کنید، لازم نیست که شما نظریه ابتناء آقای رشاد مطرح کنید، حرکت جوهری را نقل کنید. یاد میآید در ایام جبهه داشت برای ما سخنرانی میکرد و میگفت که وقتی به جبهه میروید برای تبلیغ بدانید چه بگویید؛ یکی آمده بود و در مورد حرکت جوهری صحبت میکرد و متناسب صحبت کنید. به هر حال ما این مطالب تاریخی روشن را داشته باشیم و بعد مسائل ساده احکام را نقل کنیم مهم است. عمده ترین کار این است که رفتار ما درست باشد. خوب من به این نکته اشاره کنم که به هر حال ائمه به مسئله امام حسین علیه السلام و روضه و اشک بر ایشان را اهمیت زیادی میدادند. ما سالگرد دیگر ائمه را در روایات نداریم و امروزه به خاطر حفظ شعائر انجام میدهیم ولی در مورد امام حسین علیه السلام نصوص داریم و این کار انجام میشده است.
چند نکته عرض کنم: ” کامل الزیارات ص۱۰۸ ۲- حَدَّثَنِی جَمَاعَهُ مَشَایِخِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى الْعَطَّارِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی عُثْمَانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَهِ عَنْ أَبِی عُمَارَهَ الْمُنْشِدِ قَالَ: مَا ذُکِرَ الْحُسَیْنُ ع عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی یَوْمٍ قَطُّ فَرُئِیَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مُتَبَسِّماً فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ إِلَى اللَّیْلِ وَ کَانَ ع یَقُولُ الْحُسَیْنُ ع عَبْرَهُ کُلِّ مُؤْمِنٍ.” ابو عماره میگوید که وقتی نام امام حسین علیه السلام در برابر جدشان امام صادق علیه السلام برده میشد دیگر کسی ایشان را تا شب متبسم نمیدید. این مختص به عاشورا نبود بلکه هر روزی این اتفاق میافتاد امام صادق علیه السلام ناراحت بودند تا شب. در روایت دیگری در کشی داریم ” اختیار معرفه الرجال ص۳۴۴؛ ۶۳۶ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ، قَالَ حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْوَشَّاءِ، قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عُقْبَهَ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ، قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِنَّ لَنَا خَادِماً لَا تَعْرِفُ مَا نَحْنُ عَلَیْهِ، فَإِذَا أَذْنَبَتْ ذَنْباً وَ أَرَادَتْ أَنْ تَحْلِفَ بِیَمِینٍ: قَالَتْ لَا وَ حَقِّ الَّذِی إِذَا ذَکَرْتُمُوهُ بَکَیْتُمْ، قَالَ، فَقَالَ: رَحِمَکُمُ اللَّهُ مِنْ أَهْلِ الْبَیْتِ.” عقبه خالد میگوید که به امام صادق علیه السلام گفتم که نوکری در خانه داریم که مثل ما نیست و شیعه نیست و حق امام و امامت را نمیشناسد ولی وقت تخلفی کرده است و میخواهیم تنبیه کنیم او را و او میخواهد ما را قسم دهد میگوید: ” لا و حق الذی اذا ذکرتموه بکیتم” میخواهیم چیزی به او بگوییم میگوید به حق آن آقایی که وقتی اسم او را میبرید گریه میکنید از من بگذر، این نشان میدهد که در جامعه شیعی و خانواده شیعی نام اباعبدالله اشکها را سرازیر میکرده است. که امام صادق علیه السلام فرمود خدا به شما خیر دهد. یا آن جملهای که از امام رضا علیهالسلام در مورد امام موسی بن جعفر علیهالسلام فرمود: ” الأمالی للصدوق ص۱۲۸؛ … قَالَ ع کَانَ أَبِی ع إِذَا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لَا یُرَى ضَاحِکاً وَ کَانَتِ الْکِئَابَهُ تَغْلِبُ عَلَیْهِ حَتَّى یَمْضِیَ مِنْهُ عَشَرَهُ أَیَّامٍ فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْعَاشِرِ کَانَ ذَلِکَ الْیَوْمُ یَوْمَ مُصِیبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُکَائِهِ وَ یَقُولُ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ الْحُسَیْنُ ع.” وقتی ماه محرم وارد میشد پدرمان را خندان نمیدیدیم و اندوه فراوان ” کئابه به معنای اندوه فراوانی است که اثر فراوانی در انسان دارد” بر او غلبه میکرد و تمام چهره را غم و اندوه میگرفت تا به روز عاشوراء میرسید و آن روز بکاء و اشک و گریه و حزن و اندوه حضرت بود و حضرت میفرمود: امروز روزی است که اباعبدالله علیه السلام به شهادت رسید.
یا روایتی که از امام رضا علیه السلام آمده و فرمود: ” الأمالی للصدوق ص۱۲۸؛ … إِنَّ یَوْمَ الْحُسَیْنِ أَقْرَحَ جُفُونَنَا وَ أَسْبَلَ دُمُوعَنَا وَ أَذَلَّ عَزِیزَنَا بِأَرْضِ کَرْبٍ وَ بَلَاءٍ…” روز امام حسین علیه السلام روزی است که چشم ما ریش شد و اشک ما جاری شد و عزیز ما ذلیل شد به سرزمین کربلا….؛ و اینها را دوستان میدانند. شعرهایی که شعرای فارس و عرب در رثای اباعبدالله علیه السلام بیان کردهاند و ائمه هم تشویق کردهاند و مرحوم شهریار هم در مورد اباعبدالله علیه السلام دارد؛ ” شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین/ بوی دل با کاروان کربلا دارد حسین// از حریم کعبه جدش به اشکی شست دست/ مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین” ایشان برای اهلبیت علیهمالسلام شعر گفت. آقای فاطمینیا میگفت که یک موقعی شعری در برابر شهریار از نیّر خوانده شد او گفت من حاضرم تمام اشعارم را بدهم ولی این یک بیت شعر برای من باشد. اشاره دارد به آن صحنهای که اسب بیصاحب حضرت برگشته است زبان حال سکینه است… دید که این اسب برگشته و رنگ و روی خود را از دست داده است و اشاره به بازی شطرنج دارد که کیش و مات و اسب و… دارد ببینید چه میگوید: ” ای فرس با تو چه رخ داده که خود باختهای/ مگر اینگونه که ماتی تو شه انداختهای// تو که غلطان ز سر زین نگونش دیدی/ در میان سپه دشمن دونش دیدی// ای فرس راست به من گوی که چونش دیدی/ تو به چشمان خود آغشته به خونش دیدی// یا قتیل دگری بود و تو نشناختهای…” خودت با چشم خودت دیدهای؟ وقتی که اسب بازگشت هنوز باور نداشتند.
صلی الله علیک یا اباعبدالله؛
خدایا ما را ببخش و بیامرز….
الحمدلله رب العالمین….