جلسه دوازدهم – ۱۳۹۰/۱۰/۲۸

تفسیر استاد علیدوست ۲۸/۱۰/۹۰

الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمداٍو آله الطاهرین و لعنهالله علی اعدائهم اجمعین

خوب مستحضرید موضوع اصلی ما با عنوان قواعد تفسیر یا فلسفه تفسیر در بحث های گذشته یک سری اصول و قواعد مطرح شد در بحث امروز یکی از اصولی که در تفسیر مهمه گرچه باز تکرار می کنم اختصاصی به تفسیر قرآن ندارد این اصول ،بلکه در همه نصوص دینی ما از جمله روایات جاری است آن اصلی که عرض می کنیم این است می دانید که ما در تفسیر به اصطلاح دو نهاد داریم یک نهاد تطبیق و گاهی به آن می گویند جر مرحوم آیت الله طبا طبا ئی تعبیر می کند به جر و ما فکر می کنیم تعبیر تطبیق مثلاًگویاتر است در طرف مقابل یک نهادی داریم که ما اسمش را می گذاریم نهاد انحصار ،حصر منضور چه هست ببینید در آیات قر آن وقتی از یک جریانی یا اشخاصی چه صالح چه طالح یا د می کند نام نمی برد خیلی وقت ها بلکه یک سنجه هائی را می شمارد که آن سنجه ها تطبیق می کند در آن جریان یا بر آن شخص یا اشخاص لذا این جا بحثی که تکرار می شود بحث تطبیق است وبه قول بحث علامه بحث جر ی است سؤالی که این جا مطرح می شود این است که آیا این جر یا تطبیق از باب مثال است وتمثیل است یا از باب انحصار است که دو تا مسلک پیدا می شود با آثار زیادی که دارد من مایل هستم شما برادران فاضل این بحث را دنبال کنید بحث خوبی است فقط ساحت علمی هم ندارد حالا مثالی که برایتان می زنم متوجه می شوید که به اصطلاح امروز چند ساحتی است هم ساحت علمی دارد هم اجتماعی دارد هم سیاسی دارد هم کلامی دارد یک چیز چند وجهی است چند بعدی است به همین خاطر افرادی که به این دو نهاد یعنی نهاد جر وتطبیق وتمثیل یک طرف و نهاد انحصار طرف دیگر توجه نمی کنند در تفسیر قرآن ،حالا قرآن را می گوئیم دچار اشتباه می شوند وگاهی دچار گزافه گوئی می شوند گاهی کسی را تخته می کنند که نباید بکنند تأیید می کنند نباید بکنند از اصول مهم تفسیر هست و قاعدتاً آقایانی که در این بحث ها وارد شدند اشاراتی دارند ولو من خودم بحث مستقلی را از کسی در این پیوند ندیدم برای این که بفهمید مسئله چقدر حساس است من یک مورد الان پیش رو دارم از فخر راضی خوب می دانید فخر راضی در بین اهل تسنن ایستاده بر قله است انصافاً آدم فاضلی است حالا ما نمی پسندیم حاصل فطر ش راوبه هر حال انحرافاتی داردآن جای خودش ولی آدم فاضلی است آدم متقیی است انسان شکاکی است یعنی تشکیک می کند به او می گویند امام المشککین تا جائی که برایش افسانه هائی گفته اند اگر افسانه هم نبوده حوض پر از آبی کنار حوض می ایستاد وبا قرآن منطقی ثابت می کرد که این آب خالی خالیست با معالات وجدل هائی که داشت و قدرتی که داشت امام الجدل بود که گاهی می گفتند او را بلند می کردند در حوض می انداختند می گفت بیاوریدم بیرون خیس شدم می گفتند تو که ثابت کردی حوض آب ندارد خوب در هر صورت ایشان در ذیل آیه (الذین یؤمنون بلغیب )که اوایل سوره بقره است می گوید که قال من بعض الشیعه المراد بلغیب المهدی المنتظر می گوید بعضی از شیعیان گفتند که مراد از غیب در (الذین یؤمنون بلغیب )مهدی منتظر است( الذی و قد الله تعالی به القرآن والخبر )آن امامی که موعود قر آن است و موعود سنت قرآن وخبر است (امالقرآن فقولواتعالی (البته تعالی از من است)وعد الله الذین آمنوا منکم وعمل الصالحات لیستخلفنهم فی العرض کمستخلف الذین من قبلهم )که درست هم می گوید که این آیه را ما شیعیان هم تطبیق می دهیم در (وعد الله الذین آمنوا برعصر ظهور آقا (و امالخبر فقولوا(علیه السلام)(قول رسول خدا)لو لم یقع من الدنیا الا یوم الواحد لتوالله ذلک الیوم حتی یخرج الرجل من اهل بیتی یواکسئو اسمی وکنیته کنیتی لم یهلعرض عدلاً وقسطا کما منئاًو ظلما و جورا )که با این روایت هم آشنا هستید این روایت را هم شیعه دارد هم سنی ما هم در کتابهایمان این روایت را زیاد داریم به همین تعبیروبه همین عبارت داریم خوب پس این طور شد که ایشان می گوید( بعض الشیعه )می گوید مراد از غیب مهدی منتظر هست که موعود قرآن و سنت است بعد چی جواب می دهد دقت کنید می گوید(و اعلم أن التخصیص المطلق من غیر دلیل باطلا) خوب این آقای فخر نمی آید بگوید مثلاً(بعض الشیعه )اشتباه کرده ما مهدی منتظر نداریم یا نمی گوید آن آیه اشاره به اصل ظهور آقا ندارد یا نمی گوید حدیث (لو لم یقع )را نداریم هنوز این حرام زاده های وهابی نیامده بودند که این ها را انکار کنند خوب یک عالم یقین دارد مسلم هست در کتابهاشان قبول دارد ولی زخمی که می زند به اندیشه وپنجه ای که می افروزه این است می گوید که آی مطلق غیب خوب خداهم غیب است (یوم المعاد )غیب روز قیامت بهشت وجهنم غیب اند ،بله مهدی منتظر هم غیب است اختصاص مطلق تخصیص مطلق بدون دلیل باطل هست یعنی اعتراضش این است که( چرا بعض الشیعه)گفتند که مراد از غیب فقط مهدی منتظر است این درست نیست ببینید آقای فخر راضی اشتباهی که کرده بین این دو نهاد یعنی نهاد تطبیق را فکر کرده نهاد انحصار جوابش هم همین است با این حاشیه که من این جا زدم نوشتم مگر شیعه منحصر می کند سال ۷۱ من آن جا را دیدم همان جا حاشیه زدم  که خوب آقای فخر تو متوجه نیستی روش شیعه را تقصیر کی هست ما می گوئیم (من تخصیص المطلق من غیر دلیل باطل )اما این جا تخصیص مطلق نیست این جا تطبیق المطلق در یک فرد هست بله اگر یک شیعه پیدا بشود بگوید این (الذین یؤمنون بلغیب)منحصراًمهدی منتظر است باید از او سؤال کنیم خود ما شیعه ازاو سؤال می کنیم به چه دلیل این را می گویی اگر سندی آورد که قابل قبول است روی چشم می گذاریم ولی اگر سند نیاورد ما هم از او اشکال می گیریم ولی مسلم شیعه وما نداریم شیعه ای از علمای شیعه گفته باشند این مورد فقط مهدی منتظر است بله یک مصداقش مهدی منتظر است یک مصداقش قیامت است یک مصداقش ذات مقدس خداست البته گر چه این ها با یک نگاه دیگر عین شهود است این که خداوند هم غائب است هم شاهد و مشهود هم حاضر است قیامت هم همین طور جهنم در معاد بهشت غائب نیست غیب نیست کسی چشمی داشته باشد می تواند الان هم ببیند یا جهنمی که در وجود انسان است برای شما شاید گفته باشم دو جهنم داریم انسان در جهنم ،جهنم در انسان ،انسان در بهشت ،بهشت در انسان آنی که غیب است انسان در جهنم است بهشت در انسان که غیب نیست مشهود است این اشتباه اختصاص به آقای فخر هم نداردحتی کسانی که به این دو نهاد،نهاد جر وتطبیق و تمثیل یک طرف ،نهاد انحصار طرف دیگر برای کسانی که توجه دارند گاهی اشتباه می کنند حالا من مثال را زدم برای کسی که خلط کرده خواستم با این مثال برای شما که متوجه باشید یعنی این دو نهاد را از هم جدا کنیم مثلاًاگر ذیل یک روایتی یا از ذیل یک آیه روایتی آمد ببینید از باب انحصار است یا از باب جرو تطبیق در آیه ۳۳از سوره ۳۳سوره احزاب (یُریدُ الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا )ببینید بحث هائی شده راجع به اهل البیت چه کسانی هستند بعضی بر این اساس که خوب همسران پیامبر هم اهل البیت هستند بنابراین آیه شامل همسران پیامبر هم بشود  از آن طرف ما روایاتی داریم که همسران پیامبر را به هم تطبیق نداده بلکه به امامان معصوم تطبیق داده خوب همان جا بعضی ها هستند که می گویند که ما انکار نمی کنیم که امامان معصوم اهل البیت اند از اهل تسنن خوب می دانید که آن ها اهل بیت ما را به عنوان کسی که واجب المودهاندبگذریم حالا از بعضی از ناصبی ها کسانی که در واقع سنی هم نیستند نمی فهمند کتاب خودشان هم چه گفته یک موقع من در مسجد الحرام با یک سنی بحثم شد گفتم تو می دانی کتاب خودتان چه دارد گفتم من از کتاب خودتان داشتم یک بحث هائی دیدم بیچاره اصلاًاز کتاب خودشان هم خبر ندارد در این که بچه طلبه ای که دو سه ساله یادش دادند چه می فهمد اصلاًکتاب خودش را نمی تواند بخواند،بخواند هم نمی فهمد خوب آنجا ببینید کتابی هست که تطبیق بر اهل البیت برانوار دوازده گانه بر فاطمه زهرا از چه بابی بوده از باب تطبیق است یا از باب انحصار بحث هائی  که در گرفته حالاچیزی که خیلی عجیب است من حیفم می آید مناسبش را نگویم خوب ابن کثیر از بزرگان آن هاست به طوری که من در اهل تسنن ندیدم تعابیری که راجع به او می کنند راجع به دیگران بکنند یعنی بعد از پیامبرعجیب است تعابیری که بر ابن کثیر می کنند مثلاًبخاری را خیلی احترام می کنند اما بخاری یک متدبع است نه یک متفکر یا مسلم را خیلی تکریم می کنند در بحث های علمی اما مسلم صحیح نیست صاحب صحیح خوب یک متدبع است نه یک متفکر اما وقتی به ابن کثیر می رسند تعابیر عوض می شود که در مقدمه کتاب تفسیر القرآن عظیم ببینیددر آن جا ،خوب از طرفی هم اموی است یعنی از بنی امیه است از طرفی هم شامی است ما سنی های عراق را داریم سنی های مصر را داریم سنی های شام را داریم این ها خوب خودشان دست پرورده بنی امیه و بنی مروان وبنی عباس بودند معمولاًبا اهل بیت زاویه داشتند باز یک جهت دیگر که بر ابن کثیر است شاگرد ابن قیم است ابن قیم افکار وهابی دارد محمد بن عبد الوهاب بخشی از افکارش را از ابن تیمیه وابن قیم گرفته حالا کسی که با آن محیط با آن نسل با آن استادوبا این سطح علمی حالا ابن کثیرکسی نیست که بگوئیم طلبه ای بوده چیزی گفته وقتی به ذیل همین آیه وقتی می رسدآیه ۳۳سوره احزاب مفصل هست کتابش الان هم دربازار هنوز حذف نکردند گرچه ممکن است ازاین به بعد دست خیانتشان حذفشان کند این مطالب را ولی من دارم فکر کنم از عربستان چاپ شده هنوز هست هنوز حذفش نکردند ایشان در آن جا حدود ۳صفحه بزرگ از آن بالا شروع می شود تا پایین ،بحث می گند که این تطبیق می کند که واین اهل البیت که در کتاب آمده امیر المؤمنین و بعد فاطمه زهرا (سلام الله علیها ) این ها آیا از باب مثال است حالا به تعبیرما تمثیل است یا انحصار است خوب ایشان مفصل می آورد همه را رد می کندمی گوید حتی عایشه حتی ام سلمه که مورد وفاق همه مذاهب اسلامی است احترامش می گوید پیامبر رد کردند یعنی این مفسر بزرگ می خواهد بگوید که این از باب انحصار است نه از باب مثال ولذا رد می کند که البته این نیاز به زحمت زیاد ندارد اصلاًدیده باشید در خود قرآن شاهد عیان هست چون اصلاً ضمیر ها عوض می شود قبل از آیه همه ی ضمیر ها جمع مؤنث است بعدش هم ضمیرها جمع مؤنث است یک دفعه این جا ضمیر می شود جمع مذکر خوب این یک حکیم دارد آیه نازل می کندیک کسی نیست که بگوئیم صرف ضمیرمی آورد حواسش نیست یک جا ضمیر مذکر می آورد خدا داردنازل می کند ضمیرهای قبل جمع مؤنث ،ضمیر های بعد جمع مؤنث،این وسط یک دفعه می شود جمع مذکر (یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا )همه ی ضمیر ها مؤنث است خوب این چه می شود عرض می کنم نیاز نیست ولی خوب حالا بحث علمی است این را باید دقت کرد که کجا تطبیق است وکجا تمثیل است و کجا عاری از حب وبغض و این مسائل من مثال دیگری که الان در ذهنم است برایتان بزنم درآیه (اطیعوالله و اطیعوالرسول یا اوالامر منکم خوب باز این همین بحث را در می آورد که اوالامری که در آیه هست به حکم روایات معتبر و متعدد و مستفیض تفسیر شده به دوازده امام می بینید روایات را اول آن علی وآخرهم المهدی (صلواه الله علیهم اجمعین ) خوب بعضی از بزرگان ما این را از باب تمثیل گرفتند من در فقه و مصلحت آن جا ببینیم چون آن جا باید بحث ها را به اشاره برگزار کنیم مثل صاحب جواهر در واقع این را تمثیل می گوئیم حالا بعضی به شیخ انصاری هم نسبت دادند که این نسبت را من آن جا گفتم نا تمام است ولی صاحب جواهر فقیه بزرگ نمی شود انکار کرد عبارتش هم آن جا هست در مقابل در طول تاریخ مفسرین و بزرگان ما اصرار بر این که این منحصر به معصوم است چون اطاعت مطلق آن جا هست (اطیعوالله و اطیعو الرسول و اوالامر منکم )می دانید که قرآن وقتی دستور اطاعت می دهد هر جا پای معصومی در کار باشد مطلق می گوید هر جا پای غیر معصوم در کار باشد مقید می کند مثلاًدر سوره آل عمران درآیه ۳۰،۱۳۲،سوره مائده۹۲،انفال ۱،۲۰،۴۶،سوره عنکبوت ۸سوره لقمان ۱۵،این ها وقتی اطاعت از غیر معصوم است مطلق می گوید در آن حوزه ای که دین گفته پدر ومادر را اطاعت کن اما این جا (اطاک لتشرک به فلا تطعها )ولی در این آیه که می رسد نه (اطیعوالله ،اطیعو الرسول،اوالامرمنکم )لذا فقهای ما مفسرین ما درطول تاریخ بر غیر معصوم تطبیق ندارند بر خلاف اهل تسنن متأسفانه به هرکس رسیدند گفتند هر که قدرت را در دست گرفت اوالامر است تا جائی که بحث کردند اگر شراب بخورد ،اگر فاسد باشدوان یشرب الخمر فقط نماز بخوانند چون بعضی هایشان این را دارند الان هم گاهی صحبت می شود مقابل فسدوا،کفروا،وجدوا  که همه ی اوصاف را در خودشان جمع کردنداین ها تمسک به همین آیه می کنند و نمی شود با این ها مبارزه کرد ببینید آن جا من مفصل عر ض کردم که روایاتی که ما داریم ظاهرش حصر است از

باب تمثیل نیست از باب تطیبق نیست بلکه از باب حصر است وقتی می گوید (ایانا ارید )فقط وفقط ما حصر شدیم یا نام می برد اول امیرالمؤمنین آخر مهدی (عج الله)البته بحث علمی است من از یک فقیه مثل صاحب جواهر نام بردم که خوب عظمت علمی صاحب جواهر را کسی نمی تواند انکار کند کار عظیمش را ببینید سوره ای که ما این جا داریم مثال هم بزنم سوره (هل اتی )(انّ الابرار یشربون من کأس کان مزاجها کافورا)آن جا نگاه کنیدبه سلسبیل چو ن بحثش است راجع به این که الف ولام الابرار اهل ذهنی است یا استقراق آن جا عرض کردم فارغ از بعضی از روایات می شود گفت استقراق ولی با توجه به برخی از روایات باید بگوئیم عهد ذکری است وقتی امام مجتبی فرمودند که فقط ما ارائه شدیم از این ابرار دیگر نمی توانیم بگوئیم الف ولام استقراق یک وقت به ذهنتان می آید که ما آیه را اشمل معنا کنیم نه بعضی وقت ها آیه نازل به فرد خاصی هست جریان خاصی است اصل مطلب حق است حالا در همین آیه اوالامر مرحوم صاحب جواهر برای این که حکم فقیه را اجرا کند لازم الاطلاع کند به این آیه تمسک می کند ما این جا عرض کردیم ادله حجیت حکم حاکم وحکم فقیه که امروزه تعبیر می کنند به ولایت فقیه بر احکام حکومی یا کل اختصاص ادله که اختصاص به این آیه ندارد که اگر گفتیم این آیه از کار افتاد دست ما خالی می شود نه ادله زیادی داریم که این آیه چه دلالت بکند چه نکند آن مطلب ثابت و خدشه نا پذیر است دوستان این نکته در ذهنتان باشد که بعضی ها فکر می کنیم هر مطلب حقی را هر آیه باید بگوید نه هر مطلب حقی را هر آیه نمی گوید بعضی آیات بعضی از مطالب حق را می گوید عقل می گوید ،اجماع می گویدضرورت می گوید در هر صورت ببینید در بحث امروز این که قرآن به این دو نهاد یعنی یک طرف تطبیق تمثیل وجر ویک طرف هم انحصار ،وقتی می خواهیم آیه را تفسیر کنیم و برایش مورد بیاوریم باید ببینیم آن مورد انحصار است یا مثال که در طول تاریخ دارند و مثال هائی که زدم نمونه ای بود از یک خروار که مشت نشانه خروار است مشخص می کند که چه بحث مهمی خواهد بود