سخنرانی حضرت استاد علیدوست با موضوع «روش شناسی اصول فقه آخوند»
سخنرانی حضرت استاد علیدوست با موضوع:
«روش شناسی اصول فقه آخوند خراسانی قدس سرّه»
برای دریافت صوت سخنرانی بر روی لینک زیر کلیک کنید.
برای مشاهده متن سخنرانی به ادامه بروید.
بسم الله الرحمن الرحیم
گرچه موضوع گفتگوی من در این جمع مستطاب روششناسی اصول فقه مرحوم آخوند خراسانی با تأکید بر کفایه الأصول است، ولی دستنوشتهای دارد ایشان حسب آنچه به ایشان منسوب است. دریغ دارم که این متن کوتاه خوانده نشود. چون مجلس درس به پایان رسید، شیخ مرتضی انصاری به من نگاه کرد و گفت آخوند میبینم خیلی مؤدب مینشینی؟! من سر به زیر افکندم و عبایم را بر روی سینهام بیشتر کشیدم و حالتی قریب انفعال داشتم. شیخ دریافت که پیراهن به تنم نیست و قبای خویش را پیش آوردهام و گردن خود را بپوشانم و معلوم نشود که پیراهن ندارم زیرا از کفش و لباس تنها چیزی که مالک آن بودم یک قبای پاره بود با یک عبای کهنه و یک جفت کفش که آن هم ته نداشت و با زحمت پای خود را بالاتر میگرفتم و به رویهی کفش میچسباندم که پایم به زمین کشیده نشود که کثیف یا نجس نشود تا آنجا که مجبور شدم سه بار پای خودم را بشویم و یکی از طلاب که در گوشواره مدرسه نشسته بود، مرا دید و به حالم رقت کرد. کفشی مندرس به من داد در این وقت چنان بود که گفتی دنیا را به من دادهاند. آن روز هم شیخ پس از مجلس درس از برهنگی من آگاه گردید. امر کرد پیراهنی به من دادند. چهل سال نه گوشت خوردم و نه آرزوی گوشت خوردن داشتم، سی سال تمام داغی و گرمی نان تنها نان خورش من بود، خوراک من فکر بود با این حال راضی و قانع بودم و هیچ گاه نشد که سخنی یاد کنم که گمان کنند از زندگی خود ناراضی هستم، پولی را برای خرید یک شمع به من میدادند ولی من در تاریکی میگذرانیدم و آن پول را به فقیرتر از خودم میدادم. شبها کتاب را برداشته به مبرز (دستشویی) میبردم تا در برابر چراغ آنجا مطالعه کنم. طلاب هیچ اعتنایی به من نمیکردند مگر معدودی که مثل خود من یا فقیرتر بودند. خواب من بیش از ۶ ساعت نبود و چون با شکم خالی خواب انسان عمیق نمیشود، بیشتر شبها را بیدار بودم و با ستارگان آسمان مصاحبت و مصاهرت داشتم در این ایام به خاطرم میگذشت که امیرالمؤمنین علیهالسلام به این نشان میگذرانید. با تمام تنگدستی و بیچارگی فکر میکردم که فکر من به عالمی بالاتر پرواز میکند و قوهای است که روح مرا به سوی خود جذب میکند.
سلام علیه یوم ولد و یوم مات و یوم یحشر…
خوب بسم الله الرحمن الرحیم عرض کردم موضوع گفتگوی اینجانب در جمع شما ” روششناسی اصول فقه آخوند با محوریت کفایه است” استحضار دارید که برگزاری امثال این نشستها دو هدف مهم و کلان دارد: هدف اول اینکه شخصیتی مورد تکریم و تعظیم قرار بگیرد و هدف دوم که شاید وسیعتر و مؤثرتر از قبل است این است که انسان آن شخصیت را الگو قرار دهد و از روش و منش او استفاده کند و باید گفت ” و لکم فی العلماء أسوه حسنه” بویژه برای مدرسه خاتم الأوصیاء که طلاب محترمش سال آینده وارد متن کفایه خواهند شد. آشنایی با مؤلِف و مؤلَف و تألیف بسیار لازم است. البته در جمع اساتید بزرگوار هستیم. طلاب فاضل و عزیزانی که سالها در درسهای خارج بودهاند اما در عین حال نباید شرکت در چنین جلساتی برای این عزیزان خالی از فایده باشد.
در مورد آخوند استحضار دارید که استاد محترم حضرت آقای نظری به این مضمون اشاره کردند که ایشان ایستاده بر قله زهد، ایثار، دانش، شاگرد پروری، سیاست، پژوهش و تحقیق است. اینها برای آخوند تعریف شدنی است. ما عالمانی زاهد و پارسا داریم که کمتر در انتقال مفاهیم دین به دیگران موفق هستند و بالعکس در انتقال مفاهیم موفق ولی شاید در زهد و ایثار یا سیاست یا پژوهش و تحقیق ناموفق و کمتوفیق بودهاند. اما کسی که در جمیع جهات موفق عمل کرده است مرحوم آخوند است. در هر صورت بحث را منتقل میکنم به ساحت پژوهش و تحقیق که آرام آرام وارد روش ایشان در اصول فقه و کفایه شویم.
مرحوم آقای آخوند آثار متعددی دارد لکن کفایه الأصول ایشان از شهرت غیر قابل مقایسه با آثار دیگرش برخوردار است. در مورد کفایه اگر خواسته باشیم با رسائل مقایسهای کنیم به نکاتی میرسیم؛ خوب میدانید که رسائل یک متن عزیز و متبوع از یک شخصیت استثنائی و عظیم و وحید در دوران خود شیخ انصاری است ولی ایشان کفایه را مینویسد و اگر مقایسه بین این دو اثر شود میبینید کفایه مراجعه کننده را سرگردان نمیکند. در رسائل این احساس هم برای استاد و هم برای شاگرد وجود دارد. مرحوم شیخ اعظم آنقدر امواج ایجاد میکند و به یمین و یسار میزند و وارد کوچههای فرعی میشود که در نهایت گاهی برای مراجعه کنند، محصل یا مدرِّس سرگردانی ایجاد میکند. ولی کفایه سرگردان نمیکند مراجعه کننده را. دوم در کفایه شما هیچ زاید نمیبینید؛ یعنی همه گوشت خالص است نه چربی و نه استخوان دارد و همه گوشت لخم و خالص از مطلب در اختیار قرار میدهد. گرچه آخوند چون خود را درگیر نثر مسجع کرده است بعضی عبارات را دارد که به خاطر تسجیع متن از ضخامت متن و از خستهکنندگی اصول میکاهد. خصوصیت سوم که البته اینها دست به دست هم میدهد، مختصر بودن کفایه است و شما به زحمت میتوانید از کفایه مطلبی را فاکتور بگیرید و جدا کنید و ایشان نام کفایه را به خاطر همین انتخاب میکند و میگوید که اصول جسیم شده است؛ لذا باید مختصر نوشت. گویا جواب یک اعتراض میدهد که آقای آخوند آیا آنچه شما نوشتهاید کافی است؟ میگوید: بله! نامش «کفایه الأصول» است. ویژگی چهارم در مقایسه با رسائل ولو فی الجمله نمیگویم بالجمله و کلی مراجعه مستقیم به کلماتی است که نقل میکند. مرحوم شیخ اعظم با همه فاخر بودن نثرش و فخانت معنا که در رسائل به کار میبرد، گاهی مراجعه مستقیم نمیکند و گاهی به خاطر این کار نقل قولها مورد شک و تردید است؛ ایشان خیلی راحت به اخباریان نسبت میدهد که آنها در حجیت قطع قائل به تفصیل هستند، قطع حاصل از اخبار را میپذیرند و قطع حاصل از درک و عقل را نمیپذیرند در حالی که وقتی به سخنان اخباری ها مراجعه میشود البته آنها که اربابان اخباری گری هستند مثل دو استرآبادیها میبینیم آنها در اصل حصول قطع و صغرای قطع مناقشه دارند. فرق است بگوییم فلان جریان فکری در قطع تفصیل میگذارد؛ یعنی پس از تحصل صغری در کبری قائل به تفصیل است تا گفته شود که در حصول قطع و مبادی حصول قطع تردید میکند که میتوانید این بحث را در کتاب فقه و عقل ملاحظه کنید. بی جهت نیست که کفایه معتکف میکند در خود و مجتهدان را ذلت علمی میدهد در مقابل خودش؛ اگر این نوع پژوهش یک عرف در پژوهش میشد ما با چه تراث عظیمی روبرو بودیم. این بخش اول صحبتهای من که بین فرائد و کفایه مقایسهای داشتم.
اما مطلب دوم من در ارتباط با موضوع صحبت ببینید حقیقت این است که مرحوم آخوند را نمیتوان صاحب مکتب در فقه و اصول دانست، گاهی افرادی در یک مقاطعی در دانش به گونهای ظهور میکنند که مکتبی را ایجاد میکنند، من نمیدانم جریان اخباری گری به طور مشخص از کی شروع میشود ولی وقتی که توسط برخی تشکیل میشود ارکان اخباری گری و پیروانی پیدا میکند و معتقدانی پیدا میکند. آن کس یا کسان میشوند صاحب مکتب. مکتب یعنی یک نظریه اساسی و بنیادی را در دانش ایجاد کردن و این نظریه پیروانی پیدا کند. مرحوم آخوند را ما صاحب مکتب نمیدانیم یعنی یک طرح جدید در اندازد که بنیانها را به هم بزند و بنیان جدیدی تأسیس کند و پیروانی پیدا کند. مرحوم آخوند صاحب مکتب در پژوهش و ساختار است ولی نظریهپرداز است؛ لذا میبینیم در کفایه مطالب استادش شیخ انصاری را بیان میکند و مطالبش ناظر به کلام شیخ است. در مطالب اساسی و بنیادین با استادش درگیر میشود و نظریاتی را مطرح میکند که هر کدام دهها مسئله را تحت تأثیر قرار میدهد. نظریه یک اندیشه است که وقتی وارد دانشی میشود، فروع زیادی را شامل میشود. مرحوم آخوند نظریهپرداز است. در اصول ایشان در مقابل استادش به اندیشه منسوب به مشهور چون ما در نسبتش به مشهور تردید داریم. ایشان تبعیت احکام از مصالح و مفاسد را به طور مطلق نمیپذیرد. شما با متن رسائل آشنا هستید؛ مرحوم شیخ این را مسلم میگیرد که تبعیت احکام از مصالح و مفاسد پیشین یعنی قبل از جعل مصلحتی که وجود داشته و حکم آمده است و مفسدهای که وجود داشته و حکم آمده است و مرحوم آخوند این مسئله را زیر سوال برده و میگوید در مسائل اعتباری مثل صحت بیع و بطلان عقد ممکن است مصلحت در اصل جعل مولا باشد. البته معنای مصلحت در جعل این نیست که عبد نباید امتثال کند، بلکه مراد عدم نیاز تبعیت از احکام پیشین است. دوم اینکه شما در سرتاسر کفایه این نظریه را میبینید ایشان نسبت به استادش و دیگران در تحقق ظهور سختگیری ویژهای دارد. کسی را نمیشناسم به سخت گیری مرحوم آقای آخوند در تحقق صغرای ظهور؛ ایشان در بحث ” تعقب عام به ضمیری که یرجع الی بعض افراده” در مقابل بسیاری از اندیشمندان که حجیت عموم را در غیر قدر متیقن از افراد میپذیرند. ایشان میگوید: تمام ظهور به هم میخورد. یعنی اگر عامی بود که ضمیری داشت که به بعضی از افراد بازگشت این عام در غیر این موارد هم قابل تمسک نیست. در بحث تشکیل مقدمات حکمت جدا از اینکه متکلم در مقام بیان باشد و قرینه بر تخصیص نباشد و امکان بیان قید باشد، نهاد چهارمی را به نام قدر متیقن در مقام تخاطب نباشد؛ قبل از ایشان من سراغ ندارم ولی بعد از ایشان نادری از اصولیها مثل عراقی میپذیرند و بقیه رد میکنند. اما بر اساس آن ذهنیت ایشان که ظهور راحت به وجود نمیآید، قدر متیقن در مقام تخاطب ظهور ساز نیست.
در بحث ” تعدی از مرجحات منصوص” مرحوم آخوند بر خلاف استادش و دیگران فقط به مرجحات منصوص اکتفا میکند و میدانید شما اساتید بزگوار و طلاب فاضل که این اندیشه چه مقدار میتواند در تعامل با ادله تأثیرگذار باشد. یعنی کسی از مرجحات تعدی کند و هر مؤلفهای که اقربیت الی الواقع را تقویت کند به عنوان مرجح بیاورد. یک نص بر نص دیگر تا کسی که بگوید نه الا و لله باید بر مرجحات منصوص تأکید کنیم و این چیزی نیست مگر آنکه مبنایش مبنای آخوند است که در تحقق ظهور سختی خاص خود را دارد. آخوند استصحاب را مطلقا حجت میداند با این که در حجیت استصحاب اختلافات زیادی است و شیخ ۱۱ قول برای آن ذکر میکند. آخوند با اینکه استادش قائل به عدم حجیت استصحاب است در جایی که شک در مقتضی باشد، لیکن ایشان مطلقا حجت میداند و فقیه میداند تفصیل دادن یا اطلاق انگاری حجیت استصحاب چه تأثیری در فرآیند و برآیند و نتیجه استنباط دارد. و بالاخره آخوند علیرغم تعریف مشهور و شیخ که تعارض را به تنافی مدلول دو دلیل یا ادله تعریف میکنند، ایشان تنافی دلیلین یا ادله افزون بر تنافی مدلولین و باز این مسئله تأثیر شگرفی در اصول خواهد گذاشت. اجمالا آقای آخوند نظریه پرداز است در دانش اصول است و بالاتر از نوآور و مبتکر و لو صاحب مکتب نیست. اما بخش سوم صحبت ما معمولا در همایشها و بزرگداشتها عادت نیست اگر شخصیتی محور گفتگو است نقدی بر کارهای او زده شود و این بسیار ناموجه است که یک نشست علمی و همایش و گفتگو از شخصیتی باید بخشی از آن را به آسیبشناسی او اختصاص داد و اگر کار او اشکالی داشته است، شناسایی شود؛ لذا من بخش سوم کلامم را به بررسی و روش نقد کفایه اختصاص دادم. آیا کفایه نقدی هم دارد؟ آیا کمبودهایی دارد؟ آیا آسیبهایی دارد؟ اگر هست، چیست و راهحل چیست؟ من در این جمع بزرگ به سه نکته اشاره میکنم.
ببینید در کفایه بحث مشبع و کافی از منابع نشده است؛ مرحوم آخوند خراسانی از روایت و حجیت روایت گفتگو میکند، از اجماع منقول صحبت میکند، اشارتی به شهرت دارد که آیا مرجعه، مرجحه، کاسر است؛ اشارهای به شدت لاغر به قرآن میکند، از عقل گفتگو ندارد در حالی که یکی از اسناد چهارگانه در استنباط عقل است، از اجماع محصل، امکانش، راه تشکیل و نهاد تشخیص آن گفتگون نکرده است؛ از سنت تقریری و فعلی معصومان گفتگو ندارد. دوستان سنت ما فقط کلمات حضرات معصومین و روایات وارد شده از پیامبر عظیم الشأن و اهلبیت نیست. بخشی از سنت ما سنت فعلی و عملی معصوم است؛ زندگی پر از ماجرای پیامبر را در ۱۰ سال مدینه داریم؛ اگر این مباحث بررسی شود در فقه الحکومه، فقه السیاسه، فقه الإجتماع مفید است. کارهایی که ایشان کرده است آیا از شأن پیامبر بماهو سائس یا از شأن پیامبر بما هو قاض یا از شأن پیامبر بما هو نبی و رسول انجام شده است؛ نشانههای آنجا چیست و… از قرآن که نباید به چند صفحه در اصول بحث شود. بخشی عظیمی از قرآن آیات الأحکام است، بخش عظیمی از قرآن آیات مبین مقاصد شارع است، آیا از قرآن میشود استفاده کرد در جاهایی که مقاصد شارع را نمیدانیم، در آیاتی که سیاق خاص است آیا میتوان قرآن را حجت دانست یا نه؟ منظورم جملهی مشهور ” العبره بعموم الوارد لا بخصوص المورد” نیست آن یک حرفی است در حد طلبه سطح پایین نه بحث سیاق و رویهای که خدا در قرآن دارد بحث دیگری است که اگر بخواهیم بگوییم ابدا پرداخته نشده درست گفتیم و اگر بخواهیم با احتیاط بگوییم باید بگوییم کمتر استفاده شده است. در بحث منابع، گسست منابع از منبع وارهها و مراد ما از منبعوارهها چیزهایی است که در مذاهب دیگر فقهی منبع است ولی در دانش فقه ما منبع نیست یا جای بحث دارد. مثل عرف مثل مصلحت، مثل سدذرایع و.. و اینگونه نیست که رد اینها اظهر من الشمس باشد و باید بحث شود و سبک سنگین شود. شاید بتوان آنها را به عنوان برگشت به اسناد اربعه “کتاب، سنت، اجماع و عقل” دانست. در کفایه یا اصلا مطرح نشده یا ناقص مطرح شده است. در بحث اخبار حجیت و عدم حجیت روایات بحث می شود اما آسیبشناسی نقل اخبار، استفاده از اخبار که در طول تاریخ چه اتفاقاتی غیر از حجیت افتاده است. ما با نهاد تقطیع، نقل به معنی، واسطهخوردن زیاد و… مواجه هستیم و البته اخیر را آخوند اشارتی دارد. در تلقی فهم احادیث بحثهای زیادی صورت گرفته ولی در کفایه نیست. دوم ببینید شما در یک مرور اجمالی در کفایه میبینید که محقق خراسانی آنچه را که بیان کرده است وظیفه فهمنده نص یعنی مجتهد است میدانید که کفایه یک مقدمه و هشت مقصد و یک خاتمه دارد، در مقدمه به ۱۳ امر اشاره دارد، مقصد اول به اوامر، ظهور امر در وجوب، دوم در نواهی، سوم مفاهیم، چهارم، عام و خاص، پنجم مجمل و مبین، ششم امارات، هفتم اصول عملیه، هشتم تعارض، خاتمه هم اجتهاد و تقلید. شما اگر این مجموعه را واحد بگیرید میبینید آخوند مثل گذشتگان در صدد این است که فهمنده نص وقتی به نص مراجعه کرد چگونه استفاده کند؛ آیا ظهور صیغه امر در وجوب دارد؟ نهی ظهور در حرمت دارد؟ و… تمام کفایه گفتگو از فهمنده نص است، ولی این یک دفتر اصول فقه است اصول فقه دفتر دیگری که شارع مقدس البته بما هو مبین شریعت، پیامبر عظیم الشأن حضرات معصومین علیهمالسلام همگی به عنوان مبین شریعت، اینها در بیان ادله و شریعت چه مسئولیت و وظیفهای دارند؟ از چند شأن ادله از آنها صادر شده است. بعضی از آقایان گفتهاند از سه شرط ولی ما در فقه و مصلحت تا ۱۲ شرط را ذکر کردهایم. فرق اینها چیست؟ امام صادق گاهی به عنوان مبین شریعت بحث میکند، گاهی هدایت عمومی دارد و… اینکه بگوییم اصاله التشریع بدون اینکه بتوانیم از بنیانهای آن دفاع کنیم کار را حل نمیکند. ائمه ما در وقتی بیان میکردند چقدر از عرفها استفاده میکردند. ما یک مشی میانه در اصول داریم، گاهی یک نصی را در زمان و مکان نگاه میکنند که کجا، چه زمانی و خطاب به چه کسانی صادر شده است. بعضی از علما نصوصی که حضرت در منی و عرفات فرمودند با نصوصی که مدینه و در محل درس خود گفتهاند تفاوت قائل هستند. میگویند کلمات حضرت در منی و عرفات اگر عام باشد قابل تخصیص نیست. چه معنا دارد که امام حکیمی یک عامی را در منی بفرماید چون جدش قبلا خاص را گفته است یا خودش میخواهد بعدا خاص را بگوید. خوب تکلیف کسانی که دارند در منی و عرفات میشنوند و به بلاد خود میخواهند بروند چیست؟ گاهی هم خارج از همه مؤلفهها میگوییم این عام است و این خاص است بله با عام و خاص چه باید کرد؟ وظیفه فهمنده نص است ولی القای این عام وظیفه مبین شریعت است. آیا ائمه ما کلماتشان مجموعه آنها کالکمله الواحد من متکلم الواحده است؟ یعنی این تراث عظیم از پیامبر تا امام عصر را به عنوان الکلام الواحد یا الکلام المتعدده است؟ کلام الواحد، کلام المتعدد؛ الکلام المتعدد من المتکلم المتعدد که باید این شئون را از هم جدا کرد. کفایه الاصول به عنوان دفتر اول بحث کرده است ولی این بحثها را مطرح ننموده است. اما در کتب اصولی ما بعد آن وجود دارد؛ وقتی این بحثها نشود نمیشود فنی دفاع کرد؛ میگوید ” لکم فی القصاص حیاه یا اولی الألباب” میگوید درست است نه مناقشهی سندی و نه دلالی نمیکند ولی میگوید این آیه برای زمانی است که در مقابل یک نفر یک قبیله را میکشتند. قرآن میفرماید این کار را نکنید در تلافی برابر حیات است؛ بیشتر باشد، قصاص نیست. کمتر باشد، گذشت است و تلافی برابر قصاص و حیات است. دین جهانی یک جامع دو جاودان سه نصوصش را نباید در زمان و مکان نگه داشت، مواردی که شده است را چه باید کرد که این رسالت اصولی است. گفتارهای معصومین را میتوانیم حالت نوشتار دهیم یا نه؟ کسی که میخواهد بنویسد قرائن درون مجلس که مقامی هستند را نمیتوان در کتاب آورد؛ لذا در کتاب حالت نوشتن تغییر میکند. سوم در مباحث کفایه و کتب گذشته بحث از روش شناسی دانشها نیست، شما میدانید که امروزه بحث روششناس علوم حتی روششناسی افراد مثل بحث امروز بنده در مورد آخوند. روشی که به تجمیع ظنون میرسد و فتوا میدهد، روش صناعت محور، روشی از خردها به کلان میرسد، روشی اخباری و اصولی و… که روشهای متعددی است که میتوانیم بیان کنیم. بحث مقاصد اگر پذیرفتیم که بخش عظیمی از نصوص ما مبین مقاصد است این سوال می شود که رابطه نصوص و مقاصد با فعل چگونه رابطه ای است؟ بزرگان ما زحمت بسیار کشیدند و بسیار بسیار مانده است و من و شما دیر به دنیا نیامدهایم. اگر زود به دنیا نیامده باشیم دیر به دنیا نیامدهایم و مسائل بسیاری مانده است. انشاءالله خدا خدمت به دین حنیف را به همه ما عنایت بفرماید. من از دوستان و فضلا و اساتیدم تشکر مینمایم.