میرزا جواد آقا ملکی تبریزی

میرزا جواد آقا ملکی تبریزی

مدرسه عالی خاتم الاوصیاء عج

ولادت

آیت الله حاج میرزا جوادآقا ملکی تبریزی فرزند حاج میرزا شفیع در تبریز متولد شد.از تاریخ ولادت ایشان اطلاع دقیقی در دست نیست امّا از نوشته ای که در پایان یکی از تألیفات ایشان است،چنین معلوم می شود که به سال۱۳۱۲ه.ق، میرزا جواد آقا در اوایل جوانی بوده است.

مرحوم ملکی پس از تحصیل مقدمات و سطوح،عازم نجف اشرف شد و دوران جوانی را در این شهر به تحصیل علم و دانش سپری نمود.

از محضر اساتیدی چون حاج آقا رضا همدانی،آخوند خراسانی و محدّث نوری بهره ها برد.اخلاق و عرفان علمی و عملی را از سر سلسله عرفانی نجف، استاد اکبر، ملاّ حسینقلی همدانی فرا گرفته و به مدت۱۴سال در محضر ایشان به تکمیل و تهذیب نفس پرداخت.

مرحوم ملکی در سال۱۳۲۱ه.ق به ایران آمد و در تبریز به ترویج احکام و تربیت و تهذیب نفوس پرداخت و در سال۱۳۲۹به دلیل نامساعد بودن اوضاع تبریز به قم مهاجرت نمود و در تشکیل حوزه قم که به همت حاج شیخ عبد الکریم حائری تأسیس شد، سهم بسزایی داشت.در مقام و منزلت او همین بس که حکیم و فقیه نامدار، شیخ محمد حسین غروی اصفهانی با این که از نظر علمی و عملی دارای مقامی بلند بوده است، طی نامه ای از میرزا جواد آقا که با همدیگر رابطه دوستی داشته اند دستور العملی می طلبد و ایشان هم در نامه ای کوتاه مطالب سودمند و ارزنده ای برای مرحوم غروی می نویسد.

مرحوم ملکی به تمام معنا اهل عبادت و تجهّد بود و از بکّائون زمان خویش محسوب می‌شد و سه ماه رجب، شعبان و رمضان را به طور متوالی روزه می گرفت.در احوال ایشان آمده است ،هنگامی که برای تهجد بر می‌خاست در بسترش صدا به گریه بلند می کرد و خلاصه از وقت بیدار شدن تا آمدن به محل نماز و خواندن نماز شب، چند جا می نشست و بر می خاست و می‌گریست، و در هنگام نماز، دیگر حالش قابل وصف نبود.

وفات:

سر انجام مرحوم ملکی پس از عمری عبادت و بندگی در روز عید قربان سال۱۳۴۳ه.ق دیده از جهان فانی فرو بست و در قبرستان شیخان قم در جوار منوّر میرزای قمی به خاک سپرده شد.

آیت الله سید احمد فهری در مقدمه کتاب رساله لقاء الله آورده است که:((از مرحوم حاج حسین فاطمی قمی که از دوستان مرحوم ملکی بودند شنیدم که فرمود:از مسجد جمکران که باز می گشتم در منزل به من گفتند آقای حاج میرزا جواد آقا جویای حال تو شده است.من با سابقه کسالتی که از ایشان سراغ داشتم با عجله به خدمتش رفتم .دیدم ایشان استحمام کرده و خضاب بسته و پاک و پاکیزه در بستر بیماری افتاده و آماده ادای نماز ظهر و عصر است.در میان بستر شروع به گفتن اذان و اقامه کرد و دعای تکبیرات افتتاحیه را خواند و همین که به تکبیره الاحرام رسید وگفت:الله اکبر، روح مقدسش از بدن اقدسش به عالم قدس پرواز کرد.

خاطرات و کرامات

مرحوم ملکی، به تمام معنا اهل عبادت و تهجّد بود و از بُکّائون زمان خویش محسوب می شد.او در کتاب (اسرار الصلوه)خود می نویسد

…این روایات را بپذیر و انکار نکن، خدا را شاهد می گیرم که من از متهجدّین و شب زنده داران کسی را می شناسم که به هنگام سحر صدای فرشته ای که او را بیدار می کند، می شنود، فرشته با لفظ((آقا)) به او خطاب می‌کند و آن شخص با این سخن بیدار می شود و به نماز

می ایستد

تصور می شود این شخص که با صدای فرشته برای اقامه نماز شب در سحرگاهان از خواب بر می خیزد، خود میرزا جواد آقاست که برای پرهیز از توهم خودستایی، این حقیقیت را بدین عبارت بیان کرده است.

دیدار یار

یکی ازشاگردان خاص میرزا جواد آقا ملکی می گوید:

شبی در شاهرود خواب دیدم که در صحرایی حضرت صاحب الامر(علیه السلام)با جماعتی تشریف داشتند و گویا به نماز جماعت ایستاده اند.نزدیک رفتم که جمال مبارکش را زیارت کنم و دست شریفش را ببوسم، شیخ بزرگواری را کنار حضرت دیدم که آثار بزرگواری و وقار از سیمایش پیدا بود.

هنگامی که بیدار شدم درباره آن شیخ فکر کردم و در اندیشه این معنا رفتم که او کیست که تا این اندازه به امام عصر(عج)مربوط و نزدیک است؟

برای یافتنش به مشهد مشرف شدم، وی را ندیدم.در تهران آمدم، به او برخورد نکردم.به قم مسافرت کردم و در مدرسه فیضیه او را در یکی از حجره ها مشغول تدریس دیدم.پرسیدم این آقا کیست؟

گفتند:آقای حاج میرزا جواد آقا ملکی است.خدمتش رسیدم، از من تفّقد کرد و فرمود کِی آمدی؟گویا مرا شناخته و از قضیه آگاهند!

از آن پس ملازمتش را اختیار کرده و او را چنان یافتم که دیده بودم و می خواستم‌.

صحنه مرگ رباخوار

حضرت آیت الله فاطمی نیا نقل می کنند:

شبی یکی از شاگردان میرزا جواد آقا برای نماز شب بلند شده بود که ناگهان یک مکاشفه ای برایش رخ می دهد و صحنه ی عذاب وحشتناکی را بر یک مرد می بیند و هر چه می خواهد کمکی به آن مرد کند نمی تواند. با وحشت از خانه بیرون آمده و به سمت منزل استادش میرزا جواد آقا می رود. در می زند و آقا از همان پشت در می فرمایند:

دست و پاتو گم نکن و سپس در را گشوده و می فرمایند:

خداوند در آن مکاشفه لحظه ی جان دادن یک بازاری ربا خوار از بازاریان تهران را که در همان موقع در حال جان دادن بود ، به تو نشان داد، حالا آرام باش و برگرد که آن صحنه برطرف شده است.

برکت غذای چند صد نفره!

حضرت آیت الله فاطمی نیا نقل می کنند:

میرزا جواد آقا طبق رسم و روال هر سالشان روزهای عاشورا یک مجلس ساده می گرفتند و چند نفری از آشنایان را هم اطعام می کردند. از قضا عده ای رِند (که آن زمانها زیادتر بودند و به مجالس اطعام هجوم می آوردند و خلاصه فکر آبروی صاحب مجلس نبودند و دلی از عزا در می آوردند) از ماجرا با خبر شده و گوش به گوش به یکدیگر خبر میدهند و خلاصه آن روز حدود دویست نفر به منزل عزا می آیند تا آنجا که دیگر گویا جای نشستن نبود! آشپز مجلس، آقا را با نگرانی صدا زده و اظهار نگرانی می کند. آقا می فرمایند:

شما نگران نباشید! و سپس سر مبارکشان را روی دیگ آورده و دستها را به محاسن کشیده و مانند ابر بهار گریه می کنند و کسی هم متوجه نمی شود که چه خبر است و ایشان منظورشان چیست؟ بعد به کناری آمده و می فرمایند:

دیگر نگران نباشید و هر چه می خواهید غذا بکشید خلاصه آن روز آشپز چند صد ظرف غذا از همان دیگ چند ده نفره کشید و نه تنها غذا کم نیامد بلکه اضافه هم بود

انانیّت ممنوع!

چون میرزا جواد آقا از اشراف زادگان تبریز بودند، مهمترین مانع سر راه سلوکشان نیز همین ناز پروردگی و انانیّت ابتدایی‌شان بود و حتی استادشان جناب ملا حسینقلی همدانی نیز ایشان را با امتحانی از زیر پانهادن انانیّت هایشان پذیرفتند. ماجرا از این قرار است که همان ابتدا که پدر جواد آقا ، ایشان را نزد استاد برای تربیت برد، استاد مقدار ناچیزی- که در نزد خانواده ای که جواد آقا در آن رشد کرده بود به حساب هم نمی آمد- پول به او داد و فرمود: (( برو از بازار برایم به اندازه این پول ( سبزی یا ماست) بخر و بیاور.

جواد آقا به بازار می رود و جلوی در مغازه مذکور مردّد می شود و خجالت می کشد که چنین مقدار کمی را طلب کند و خلاصه با چند بار عقب و جلو رفتن بالاخره خود را زیر پا گذاشته و می خرد و نزد استاد برمی گردد و می گوید: (( استاد بفرمایید، خریدم

استاد می فرمایند: بله جواد آقا خریدی، و لی فکر کردی که این دیوارها می تواند مانع شود تا من نبینم که شما جلوی آن مغازه در ابتدا چقدر مردد بودید و سعی صفا و مروه می کردید؟

جایی دیگر نیز نقل است که اوایل، باز هم ملا حسینقلی همدانی به ایشان توجه خاصی ندارند. جواد آقا به ایشان عرض می کند:« آقا من به امید رسیدن کمال به خدمت شما رسیده ام، چرا توجهی نمی فرمایید؟» استاد می فرمایند: «تو که آدم بشو نیستی! می بینم که هنگام ورود به مجلس، جای خاصی را برای خود در نظر می گیری!» و نقل است که دیگر پای جواد آقا به بالای هیچ مجلسی نرسید!

چهل روز مرا به زحمت انداختی!

روزی در جایی چند نفر که در نزدیکی میرزا جواد آقا ملکی نشسته بودند، شروع کردند به غیبت در مورد شخصی که حتی اصلاً میرزا جواد آقا او را نمی شناخت. ناگهان ایشان ناراحت شده و برخاستند و رو به آنها فرمودند: (( با این غیبتتان چهل روز مرا به زحمت انداختید!))

( توجه شود که با اینکه ایشان حتی آن فرد غیبت شونده را نمی شناختند، از چنان لطافت روحی برخوردار بودند که خود را به یک اربعین مراقبت مجدد نیازمند می دانند و نیز این خود درسی بزرگ و نهی از منکر بزرگتری بود برای آن افراد که: من که او را نمی شناختم حالا باید مراقباتم را یک اربعین دیگر از سر بگیرم، پس وای به حال شما که او را می شناختید و غیبتش را نمودید.

کتاب فیض بهتر است!

میرزا جواد آقا می فرمایند:

(( بنده یک کتابی نوشته بودم و پیش از چاپ متوجه شدم که مرحوم ملا محسن فیض کاشانی نیز کتابی در همین موضوع نوشته است.به همین دلیل مردّد شدم که آیا با وجود این کتاب آیا باز هم نیازی به کتاب من هست یا نه؟ متوسل به امام صادق (علیه السلام) شدم و در عالم رویا ایشان را زیارت نمودم و پرسیدم که آیا کتاب من بهتر است یا کتاب فیض؟ حضرت سکوت کردند و پاسخ ندادند. من عرض کردم: آیا کسی چون شما، سائلی را محروم می کند؟ آنگاه حضرت فرمودند: (( کتاب فیض بهتر است.

فیض سحر

یکی از شاگردان آقا نقل می کند:

یک بار آقا پس از پایان درس به سمت حجره طلبه ای رفتند و پس از احترام و مقداری جلوس از او تشکر کردند و برخاستند و رفتیم. علت این ملاقات را جویا شدم و ایشان فرمودند: ((دیشب هنگام سحر فیوضاتی غیبی به من افاضه شد که دانستم از ناحیه خودم نیست و چون توجهی کردم دیدم که این طلبه به تهجد برخاسته و در نماز شبش مرا دعا می کند و اینها هم از دعای اوست.این بود که امروز خواستم تا از او تشکر کنم.

حالات عشق

همسر ایشان نقل می کنند:

وقتی آقا شبها برای نماز شب بر می خواست، در همان جا به شدت می گریست و سپس آرام می شد و حرکت می کرد و باز به آسمان می گریست وباز به شدت گریه می کرد و این کار تا وقتی که به سجاده برسد همینطور ادامه داشت و اصلاً حال بسیار عجیبی داشت. خودم بارها دیده بودم که کفشها، پیش پایش جفت می شد.

حضرت آیت الله خامنه ای نیز می‌فرمایند:

میرزا جواد آقا در قنوت نماز های مستحبشان این شعر را می خواندند:

زان پیشتر که عالم فانی شود خراب ما را ز جام باده گلگون خراب کن

اساتید:

استاد سلوک و عرفانشان عارف کامل، موّحد کبیر، ملا حسینقلی همدانی بودند که چهارده سال از محضر ایشان بهره بردند و ده سال دیگر هم در نجف ماندند و سپس به تبریز بازگشتند.

شاگردان:

شاگردان سلوک ایشان بسیار بودند که از جمله ایشان می توان به: حضرت امام خمینی، آقا شیخ حسین فاطمی قمی، میرزا عبد الله شالچی و … اشاره نمود.

فرمایشات، نصایح، نظرات

-برحذر باش که فکر دنیا بر قلبت مستولی نشود و غصّه زندگی دنیا، تو را از مطلوب حقیقی دور نکند.

-انسان باید توجه داشته باشد که هر حرکتی که از روی اختیار ازاو سر بزند،در روح و حقیقت و قلبش اثری خواهد گذاشت.

-اگر به خدا و رسول او و کتابی که نازل کرده است ایمان داری، باید به دستورات الهی عمل کرده و با تمام توان جهت رفع مصیبت های بزرگی که بر خود وارد کرده ای، تلاش کنی