سخن تاریخ با اهل حقیقت از زبان امام علیه السلام در روز عاشورا

امام حسین علیه السلام در رو ز عاشورا خطبه ای را بیان فرمود که می توان آن را خطاب تاریخ به اهل حقیقت برای همیشه دانست

خطبه امام حسین در روز عاشورا

خطبه امام حسین(ع) در روز عاشورا. این خطبه در مقابل لشکر عمر بن سعد ایراد شد. در این خطبه امام پس از معرفی خود، دعوت نامه‌های کوفیان را علت آمدنش به عراق بیان می‌کند و با نام بردن بعضی افراد در جبهه مقابل از نامه‌های آنان نیز خبر می‌دهد. امام در این خطبه بر عدم بیعت با یزید اصرار می‌ورزد.

محتویات

[نهفتن]

این خطبه در منابع شیعه و سنی نقل شده‌است. از منابع شیعه می‌توان به ارشاد[۱] و اعلام الوری[۲] الدر النظیم شامی[۳]اشاره کرد. در لهوف[۴] و مثیر الاحزان ابن نما[۵] نیز با تغییراتی این خطبه دیده می‌شود

طبری،[۶]ابن اثیر[۷] و ابن جوزی[۸]از اهل سنت نیز در کتاب‌های تاریخی خود این خطبه را نقل کرده‌اند.

متن خطبه

بخش اول: تقاضای صحبت

حرف مرا بشنوید و در جنگ و خونریزی عجله نکنید تا من وظیفه خود را که موعظه و نصیحت شماست انجام دهم، تا علت آمدنم را به این سرزمین توضیح دهم، اگر به سخنم گوش دادید و عذر مرا پذیرفتید و با من از در انصاف و عدل وارد شدید، معلوم می‌شود راه سعادت و خوشبختی را دریافته‌اید و دلیلی برای جنگ با من نخواهید داشت، لکن اگر عذرم را نپذیرفتید و از در انصاف و داد و با من وارد نشدید، آنگاه می‌توانید همه دست به دست هم بدهید و بدون مهلت تصمیم باطلتان را اجرا کنید، ولی در این صورت دیگر امر بر شما مشتبه نمانده و پشتیبان من آن خدایی است که قرآن را نازل کرده و یار و یاور نیکوکاران است.»

گریه اهل حرم

چون سخن امام به اینجا رسید، صدای گریه و شیون از بعضی زنان و اطفال که صدای امام را می‌شنیدند، بلند شد. لذا امام(ع) سخن خود را قطع کرد و به حضرت ابوالفضل و علی‌اکبر دستور داد، بروید زن‌ها را ساکت کنید، «فلعمری لیکثر بکاؤهن؛ به خدا قسم هنوز گریه‌های بسیاری در پیش دارند.» زنان و کودکان آرام شدند.[۱۵]

بخش دوم: معرفی خود

ای مردم! به من بگویید من چه کسی هستم؟ آنگاه به خود آیید و خویشتن را نکوهش کنید و ببینید آیا کشتن و هتک حرمت من برای شما جایز است؟ مگر من پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟ مگر من فرزند وصی و پسرعموی پیغمبر شما نیستم؟ مگر من پسر کسی نیستم که او پیش از همه مسلمانان ایمان آورد؟ و پیش از همه، رسالت پیامبر را تصدیق کرد؟ آیا حمزه سید الشهداء، عموی پدر من نیست؟ آیا جعفر طیار عموی خود من نیست؟

طرح حدیث پیامبر(ص)

مگر شما سخن پیغمبر(ص) را درباره من و برادرم نشنیده‌اید که فرمود: این دو، سروران جوانان اهل بهشتند؟ اگر سخنان مرا تصدیق می‌کنید، این‌ها همه حق‌اند و کوچک‌ترین خلاف واقعی، در آن‌ها نیست، زیرا هنوز در طول عمر خود از آن روزی که فهمیده‌ام خداوند بر دروغ‌گویان غضب کرده و دروغ را به خودش برمی‌گرداند، هرگز دروغ نگفته‌ام.

شاهد گرفتن بر مقام خود

و اگر گفتارم را باور ندارید، اینک هنوز برخی از صحابه رسول خدا(ص) در قید حیات هستند، می‌توانید از آن‌ها بپرسید، از جابر بن عبدالله انصاری،ابوسعید خدری، سهل بن سعد ساعدی، زید بن ارقم، انس بن مالک از اینان بپرسید. این‌ها همه سخنان پیغمبر را درباره من و برادرم از رسول خدا(ص) شنیده‌اند و بدانید همین یک جمله می‌تواند مانع شما گردد تا دست از کشتن و ریختن خون من بردارید.

سخن شمر بن ذی الجوشن

 

در این هنگام شمر متوجه شد ممکن است سخنان امام(ع) در روحیه افراد لشکر، مؤثر واقع شود و آنان را از جنگ بازدارد، خواست کاری کند تا سخنان امام قطع شود. لذا با صدای بسیار بلند فریاد زد و گفت: او خدا را روی یک کلمه عبادت می‌کند و نمی‌داند چه می‌گوید؟

پاسخ حبیب بن مظاهر

حبیب بن مظاهر خطاب به شمر گفت: «و لله انی اراک تعبد الله علی سبعین حرفاً و أنا أشهد انک صادق ما تدری ما یقول قد طبع لله علی قلبک!؛ به خدا قسم من می‌بینم که تو خدا را بر هفتاد حرف می‌پرستی و من شهادت می‌دهم تو راست می‌گویی که چیزی نمی‌فهمی که او چه می‌گوید، خداوند قلب تو را مهر و موم کرده است».

ادامه معرفی

اگر در گفتار پیغمبر(ص) درباره من و برادرم شک دارید آیا در این واقعیت هم شک دارید که من فرزند دختر پیغمبر شمایم؟! به خدا قسم در تمام دنیا، نه در میان شما، و نه در غیر میان شما از من، پیغمبر فرزندی ندارد، وای بر شما، آیا کسی را از شما کشته‌ام که در مقابل خون او می‌خواهید مرا بکشید؟ آیا مال کسی را حیف و میل کرده‌ام؟ یا جراحتی بر کسی وارد ساخته‌ام که می‌خواهید مجازاتم کنید؟»

بخش سوم: نامه‌های کوفیان

در مقابل گفتار امام هم سکوت کردند و کسی جوابی نداشت، لذا امام به چند نفر از افراد سرشناس که در لشکر عمر سعد بودند و برایش دعوت‌نامه نوشته بودند، خطاب کرد و فرمود: «یا شبث بن ربعی، و یا حجار بن ابجر و یا قیس بن اشعث و یا یزید بن الحارث الم تکتبوا الی أن قد اینعت الثمار، و أخضر الجناب و انما تقدم علی جند لک مجنده؟

ای شبث بن ربعی! و‌ای حجار بن ابجر و‌ ای قیس بن اشعث و‌ای یزید بن حارث! مگر شما نبودید برای من نامه نوشتید که: میوه‌هایمان رسیده، و درختانمان سرسبز و خرم شده، در کوفه بر لشکریانی مجهز و آماده به خدمت وارد خواهی شد. (در انتظار تو دقیقه شماری می‌کنیم)؟!

این افراد در برابر سخنان امام پاسخی جز انکار نداشتند و لذا گفتند: «فقالوا: لم نفعل؛ ما چنین نامه‌ای به تو ننوشته‌ایم.

امام(ع) که با انکار آنان روبرو شد با تعجب و شگفتی فرمود: «سبحان لله، بلی ولله لقد فعلتم عجبا! چگونه منکر می‌شوید به خدا قسم شما برای من نامه نوشتید.»

آنگاه فرمود: «ایها الناس! اذا کرهتمونی فدعونی، انصرف عنکم الی مأمن من ارض. اگر هم اکنون از آمدنم ناخشنودید بگذارید به هر جایی از دنیا که امن و آرام باشد، بروم.»

بخش چهارم: اتمام حجت

در اینجا قیس بن اشعث گفت: «یا حسین! چرا با پسر عمویت بیعت نمی‌کنی؟ با تو به دلخواهت رفتار خواهد کرد و کوچک‌ترین ناراحتی متوجه تو نخواهد شد.»

امام(ع) در جواب قیس فرمود: «تو هم مثل برادرت هستی، می‌خواهی مردان بنی‌هاشم بیش از خون مسلم بن عقیل را از تو انتقام بگیرند؟ نه به خدا قسم، دستم را همچون انسانهای ذلیل در دست شما قرار نمی‌دهم و مانند بنده‌ها فرار نمی‌کنم»

پس از آن آیه قرآن را که داستان حضرت موسی را در برابر لجاجت فرعونیان نقل می‌کند، قرائت فرمود: انی عذت بربی و ربکم أن ترجمون[۱۶] من به پروردگار خویش و پروردگار شما پناه می‌برم که گفتار مرا قبول نمی‌کنید، پناه می‌برم به پروردگار خود و پروردگار شما از هر شخص متکبر و سرکشی که بروز ایمان نمی‌آورد.» (در این هنگام سخن امام به پایان رسید، شتر خود را خواباند.)

http://fa.wikishia.net/view