سخنرانی حضرت آیه الله علیدوست
سخنرانی حضرت آیه الله علیدوست با موضوع راهکارهای تبلیغ به مناسبت اعزام یکصد مبلغ از مدرسه عالی خاتم الاوصیاء عجل الله تعالی فرجه الشریف.
تبلیغ استاد علیدوست ۸/۸/۹۲
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین؛
قال الإمام امیرالمؤمنین علی علیه السلام: إِنَّ کَلَامَ الْحُکَمَاءِ إِذَا کَانَ صَوَاباً کَانَ دَوَاءً وَ إِذَا کَانَ خَطَأً کَانَ دَاء؛ در بحث امروز مطلب کوتاهی راجع به کار بزرگی که در پیش دارید مطرح میکنم؛ اولا خدا را شاکرم که این گفتمان و این فرهنگ در این مدرسه جا افتاده است که طلاب در یک سطح بسیار بالایی جز عدهی معدودی که قطعا عذر دارند زمینه تشرف به تبلیغ دارند؛ یکی از اهداف این مدرسه همین بود. در حالی که مراکز اینچنینی تبلیغ را در اولویتهای سوم و چهارم میدانند، ما قائل هستیم اینها در اولویت اول به عنوان رقیب برای درس است. اینطور که اعلام کردند حدود ۹۰ نفر برای تبلیغ آماده هستند. شما باید قدر کار بسیار عظیم خود را بدانید چون نورچشم و قره العین امام زمان عجلالله تعالی فرجه الشریف تبلیغ طلبه است. ما بعد از پژوهش، برای انجام تبلیغ بین مردم میرویم. وقتی در تبلیغ منبر میرویم و روضه می خوانیم احساس می کنیم که آن پژوهشها تأیید شده است. لذا کار خود را قدر بدانید و به عظمت آن معتقد باشید؛ این خود یک بحث است که عظمت تبلیغ را بدانید و انشاءالله دوستان را دعوت میکنیم. الان نمیخواهم مطلقا در مورد اهمیت تبلیغ صحبت کنیم؛ ببینید یک سری بحثهای عمومی در مورد تبلیغ است که باید تبلیغ طلبه با اخلاص باشد و باید ذیّ و شعور طلبگی را مراعات کند، اینها هر کدام بحث مستقلی است. و نیازمند بحث نیم ساعته و یک ساعته است و اگر بنده وارد شوم بحث ناقص میماند. در بحثهای دیگر هم باید صحبت کرد در اینکه مبلغ چه بگوید، چه نگوید، کی بگوید، چه چیز را به چه کسی بگوید و…. و هر کدام از اینها موضوع مستقلی است. شاید امروز بیشترین بحث من در ” چگونه باید بگوید ” است و اینکه “چه بگوید” را هم شاید بحث کنم.
قبل از هر حرفی باید کلام امیر حکمت و بیان، امیر مؤمنان علیه السلام را توضیح دهیم؛ حضرت فرمودند: إِنَّ کَلَامَ الْحُکَمَاءِ إِذَا کَانَ صَوَاباً کَانَ دَوَاءً وَ إِذَا کَانَ خَطَأً کَانَ دَاء… کلام یک حکیم و مبلغ دین اگر صواب باشد و به حق اصابت کند دارو است و اگر خطا باشد درد است. خطا، ممکن است در “محتوا” در “ادا” و در “قصد” وجود داشته باشد. خطا در “محتوا و مفاد”، خطا در “ادا و ساختار” یا خطا در “قصد، غرض و هدف”؛ به بهانه این بحث من چند نکته را عرض کنم.
بنده هشت نکته را در این زمینه یادداشت کردهام که سریعا بیان می کنم:
۱- یک مبلغ وقتی وارد مبحثی میشود باید فضل کافی داشته باشد و نسبت به مجموعه دینی هم اطلاعات لازم را داشته باشد. یعنی اگر وارد مسئلهای بشود و فضل کافی در آن مسئله نداشته باشد این، اولین مشکل برای مبلّغ است و او اولین شرط لازم که فضل کافی است را ندارد هرچند ممکن است در آن مورد مطالعه خوبی داشته باشد ولی به مجموعه دین تسلط نداشته باشد.
آن قصه دزد انار و دزد نان را شنیدید که دقیق آن این است که میگویم: امام صادق علیه السلام میفرماید شخصی در مدینه بود و به زهد و تقوا و سواد مشهور بود و شاگرد داشت؛ مرحوم هویزی اینگونه نقل میکند و کامل مطلب این است؛ امام میفرماید به قدری برای من جالب بود که گفتم بروم ببینم او چه میکند، یک روز حضرت نقابی زدند و به مسجد النبی رفتند و دیدند آن شخص مشغول تدریس است و مریدان مشغول هستند؛ تا آرام آرام از مسجد بیرون آمد و شاگردان از او جدا شدند؛ تا به یک نانوایی رسید و بدون اینکه نانوا بفهمد نان برداشت و برای من سؤال بود گفتم شاید قبلا قرار داشته است؛ بعد دیدم رفت کنار یک میوه فروشی و بدون اینکه صاحب مغازه بفهمد دو انار برداشت و به سمت بیابان رفت؛ تا به یک خرابه رسید که فقیری در آنجا بود و نان و انار را به او داد؛ در اینجا حضرت از او پرسید که دزدی را ببینم یا صدقه را؟ فرمود من سؤال دارم، من کار شما را رصد کردم و در یک نانوایی و میوهفروشی و بعد هم اینجا؛ او نگاهی به امام انداخت و گفت ” من أنت” فرمودند: من کسی هستم و از شما سؤالی دارم؛ گفت نه باید بگویی؛ گفتم ” مِن أمه محمد…” بعد از سؤالاتی گفت که “لعله جعفر بن محمد” گفتم بله؛ بعد نگاهی با حسرت به من انداخت و گفت شما فرزندان پیغمبر هستید و شرافت نسب دارید اما این شرافت نسب چه به درد شما میخورد در حالی که این گونه کارها را نمیفهمید؛ حضرت فرمود توضیح بده؛ گفت آن نان و انار را که برداشتم درست است ولی این طبق آیه قرآن است ” وَ جَزاءُ سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِثْلُها…. الشورى:۴۰ ” آمدم و صدقه دادم که در قرآن داریم ” مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَلا یُجْزى إِلاَّ مِثْلَها وَ هُمْ لا یُظْلَمُون. الأنعام :۱۶۰ ” من دو نان و دو انار برداشتم ولی چون ده برابر به من میدهند باز هم طلبکار میشوم؛ حضرت فرمود خدا مرگت دهد، “ثکلتک أمک” مگر نشنیدی “… إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقین. المائده : ۲۷ ”. ببینید در بین اهل علم به این شکل مسخره و رسوا نیست و آن شخص انسان بربر و نادانی بوده است ولی شبیه این داستان آن است که در کسی در مسئله ای فضل کافی ندارند ولی وارد آن میدان میشود. این حدیث ذیل آیه ۲۷ مائده آمده است.
۲- انسان وقتی میخواهد مطلبی را در تبلیغ بگوید باید اطمینان و قرار لازم را به گفتههای خود داشته باشد، و اگر در مطلبی شک دارد، بیان آن، هم خیانت است و هم اینکه این شک، خود را در بین سخنان مبلغ نشان میدهد بنابراین مبلغ باید با اطمینان کلام خود را بگوید. عمر بن عبدالعزیز به پدرش که حاکم مدینه بود و خیلی هم فصیح و بلیغ بود می گوید: برای من سوال است که وقتی شما خطبه را شروع میکنی مثل یک شهسوار بر بیان مسلط میشوی ولی اول منبرت که باید حضرت امیر را سب کنی، و در آخر هم که باید سخنت را با لعن حضرت امیر علیه السلام ختم بکنی، سخنت از ته دل بر نمیآید؛ او در جواب، از پسرش قول گرفت که پاسخ او را تا زنده است جایی نگوید و گفت به آن مطالبی که بین این دو لعن میگویم ایمان دارم ولی سب اول و آخر را برای دنیا میگویم و به آن ایمان ندارم؛ بعد به پسرش گفت اگر مطالبی که ما در مورد حضرت امیر میدانیم را این مردم نادان میدانستند آل علی را رها نکرده و به ما اجازه نمیدادند … ؛ این نشان میدهد که اگر کسی از روی ایمان حرف نزند معلوم است و اثری هم ندارد. ما وارث تراث بزرگانی هستیم که اگر اندکی شک داشتند مطلب را نمیگفتند، وقتی خاطرات مرحوم شیخ مرتضی حائری پسر شیخ عبدالکریم حائری را میخواندم و اینها حجت در قیامت هستند برای ما، میگوید من میخواستم از پدرم خاطرهای نقل کنم خواستم بگویم ” جنت مکان” بعد به خودم گفتم یقین داری که در بهشت است، شک کردم و خط زدم بعد شب پدرم را در خواب دیدم که مرا تحسین کرد و گفت دستت درد نکند؛ مرحوم شیخ مرتضی حائری یقین نداشته است پس خط زده است؛ البته میشود حاشیه طلبگی زد و مناقشه کرد که وقتی ما میگوییم به کسی جنت مکان، خلد آشیان، یا مرحوم فلانی اینها اخبار نیست بلکه انشاء است مرحوم فلانی جنبهی خبری و انشائی دارد یعنی دوست دارم که این گونه باشد و آرزوی رحمت و جنت برای او میکنیم. اصل مطلب مهم است یک انسان تا ایمان ندارد حرف نمیزند.
۳- آگاهی به وضعیت مجلس، مخاطبین حتی آیندهها. ببینید بنده دارم با شما صحبت میکنم، مثلا ۱۰۰ نفر در این جمع هستند اگر شما را نشناسم ممکن است مطلبی را بگویم که برای شما مفید باشد یا به گونهای بگویم که به درد شما نخورد، لذا باید سطح مخاطبان و انتظار آنان سنجیده شود، ممکن است در محیطی قرار بگیرید که واقعا سخت است، مثلا سطح فرهنگ شرکتکنندهها متفاوت است. که از استاد حوزه و دانشگاه هست تا کسی که از کمترین اطلاع و سواد برخوردار است، از یک منبر دیده تا کسی که تازه جوان است؛ انسان وضعیت را بداند و حتی الامکان مدیریت کند؛ یعنی مطلب را به گونهای بگوید که برای همه مخاطبان نکاتی داشته باشد و همه استفاده کند و راضی شوند.
۴- سلیقه و مدیریت بحث، یادم نمیرود یک ماه رمضانی رفتم حرم و برای نماز مشرف شدم. یکی از مشاهیر منبریها در حرم صحبت میکرد و داشت از رحمت خدا میگفت. گفت خدا اینقدر رحمت دارد که وقتی قارون رفت سراغ موسی، دعایش مستجاب نشد و رد شد، روایت داریم که اگر قارون سراغ موسی نرفته بود و مستقیما از خدا خواسته بود خدا اجابت میکرد؛ یعنی اشتباهی که قارون کرد این بود که رفت سراغ موسی؛ مطلب با بیان فلسفی فی الجمله درست است و غلط نیست و در بعضی از روایات هم آمده است. اگر یک زائری آمده باشد قم و پای منبر ایشان باشد در ذهن او دیگر بحث شفاعت از بین خواهد رفت. در این جریان بحث رحمت خدا جا میافتد ولی یک نهاد دیگر به نام شفاعت از بین میرود و زیر سوال میرود؛ یک ضرب المثلی است که فلانی این قدر از شجاعت امام حسین علیه السلام گفت که صلح امام حسن علیه السلام زیر سوال رفت؛ باید به این نکته توجه داشته باشیم که اگر نهادی را اثبات میکنیم نهاد دیگری زیر سوال نرود. اگر از توبه و رجا میگوییم از لزوم خوف هم بگوییم؛ قرآن را نگاه کنید همان زمانی که دارد از نعم بهشتی میگوید و بشارت میدهد بلافاصله از جهنم هم میگوید؛ البته کفه را به سمت انذار میبرد و در قرآن حدود ۱۲۰ انذار داریم و ۸۰ بشارت داریم و اینها حساب شده است. یعنی نمیخواهد نهاد خوف را بیاورد بالا و نهاد رجا از بین برود و بالعکس، یک حالت توازن دارد؛ پس حواستان باشد چیزی را خراب نکنید. اگر مبلغ دید که حرفش دارد به جای دیگری میخورد بگوید فلان مطلب جای خودش باید بحث کرد وآن سر جای خودش است.
۵- بحثهایی را مطرح کنیم که قابل الگو گیری و الگو برداری باشد. اگر انسان نتواند به مخاطبین خود الگو بدهد موفق نیست؛ یک زمانی یادم نیست از رادیو بود یا از منبرها بود که گوش میکردم، گوینده محترم میگفت حضرت زینب سلام الله علیها وقتی میخواستند از منزل بیرون بیایند و به خانهی جدشان رسول خدا بروند، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام این دختر را مشایعت میکردند که نامحرمی نگاه نکند، این را گفت تا به کربلا بزند و به تنهایی حضرت زینب سلام الله علیها بزند و این بحثها غوغایی در روضه دارد و محشر میکند. این یک مطلب و مطلب دیگری که آن شخص دنبالش بود مسئله حجاب و عفاف بود. اما اولا زینب کبری سلام الله علیها زمان رحلت پیامبر چیزی حدود ۵ سال سن داشته است و خانهی رسول خدا و حضرت زهرا به هم متصل است و از داخل هم درب دارد. در اینگونه مسائل اولا باید سند بررسی شود و ثانیا میخواهیم به جامعه الگو دهیم. آیا میتوان چنین الگویی به جامعه داد؟ از این مدلها زیاد داریم مخصوصا در کتابهای قصههای علما که گاهی چیزهایی میگویند که قابل الگو دادن نیست. بیاییم واقعیتها را عرض کنیم، در باره حجاب و عفاف مطالب زیاد و از بزرگان تراث ارزشمندی داریم بنابراین سعی کنیم مطلبی بگوییم که قابل پذیرش و الگو برداری است و با موازین علمی میسازد؛ سالهای سال است که روضهخوانهای ما میگویند جگر امام حسن علیه السلام در تشت ریخت، دیگران هم می گویند جگر از معده بالا نمیآید، بعد توجیه کنیم که یعنی یک مقداری از معده حضرت. اگر این مطلب نمیتواند واقعا از لحاظ علمی صادق باشد چرا این را میگوییم که بعدا مطالب دیگرمان زیر سوال برود؛ اگر کسی بهترین مطلب را با دو تا کد اشتباه بگوید ، کل مطلب او زیر سوال میرود؛ یک آقایی در قم صحبت میکرد و خیلی قشنگ حرف میزد و انصافا مطالب جالبی داشت و میگفت ” مختلف شیخ طوسی” ، در حالی که “خلاف” برای شیخ طوسی است و مختلف برای علامه، این مطلب مثل فضلهای که در دیگ برنج میافتد، همه سخن را خراب میکند، همین مطلب داشت منبر خوب ایشان را خراب میکرد.
شاید این بحثها برای شماها زود باشد معذرت میخواهم با شما این گونه حرف میزنم شما حکم فرزندان ما را دارید، گاهی اوقات آمارهای اشتباه داده میشود. آن بنده خدا آماری داده بود که فلانی در کربلا چند هزار نفر را کشته بود و کسی گفته بود که اگر هر نفری را ایشان در دو ثانیه کشته باشد باز هم حساب (ساعت و دقیقه و روز) نمیشود! بعد مجبور شدند در مدت زمان روز عاشورا تصرف کنند؛ چرا انسان شعری بگوید که در قافیه آن بماند؛ در مورد الگو دادن باید گفت؛ باید آن چه متن دین است بگوییم و از خودمان چیزی به آن دخالت ندهیم؛ یکی از اعاظم در تلویزیون راجع به حق الله و حق الناس صحبت میکرد و میگفت، اگر شما در تابستان بر روی پشت بام وضو میگیرید و قطره آب وضوی شما در حیاط همسایه کناری بچکد وضوی شما باطل است؛ یا اینکه اگر موقع وضو گرفتن دست شما در فضای بام همسایه برود وضوی شما باطل است. ببینید اصل این حرف اشکال دارد چون آنچیزی که حرام است، تصرف در مال غیر است و اینها تصرف نیست. بر فرض که تصرف باشد نیز این نوع تصرفات عفو شده است. چرا به مرگ میگیریم که به تب راضی شود. چه کسی گفته است که اگر یک قطره آب به خانه همسایه بچکد وضو باطل است؟ گاهی این گونه افراط کردنها دیگر قابل تصحیح نیست.
بله در اسلام حق الناس معلوم است لکن نهاد عقل چیز ارزشمندی است. میگویند: یک عالمی را آوردند که مثلا گفت: من صد سال است به خاطر نخی که از یک بار هیزمی برداشتم و آن را خلال دندان کردم جواب میدهم. این ها با موازین ما نمیخواند، مقدس اردبیلی میخواست از نجف به کربلا برود یا بالعکس، کسی نامهای به ایشان داد که این را هم ببر و به فلانی بده، گفت چشم و نامه را در جیب خود گذاشت و سوار الاغی که کرایه کرده بود نشد و گفت من الاغ را کرایه کردم که خودم سوار بشوم و به کربلا بروم و به خاطر بار بری و نامه بری کرایه نکرده ام؛ خدا رحمت کند مرحوم تنکابنی که این داستان را آورده است. اردبیلی یک فقیه است انسان وقتی الاغی را کرایه میکند که لخت سوار آن نمیشود لباسی دارد کتابی دارد، باری دارد، اینها لوازم عادی است و هیچ فقیهی نمیتواند به این موضوع فتوا دهد.
یک داستان ناصحیح و غلط را چه باید کرد؟ این نه فقهی و نه عقلایی است؛ البته حق الناس چیز حساسی است و وقتی آن شهید را از میدان نبرد آوردند، پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم بر او نماز خواندند و فرمودند که این شهید تا درب بهشت رفته است اما نمیگذارند داخل شود. آیا از بنیالنجاح کسی اینجا هست؟ گفتند بله حضرت فرمود این شهید به یک یهودی از آن قبیله فلان مقدار بدهی داشت بدهی او را بدهید تا آزاد شود، این درست است و میزان است؛ انسان درهمی را بگیرد و یادداشت نکند و شهید شود که شهادت سر جایش و دین هم سرجایش؛ حالا خدا دین او را میدهد و طلبکار را راضی میکند یک بحث دیگری است.
۶- سوء برداشتهای مخاطبان؛ بعضی میگویند: آقا ما حرف خود را میزنیم حالا هر کسی هر گونه که میخواهد برداشت کند. این اسلامی نیست. دیشب یکی از آقایان که از شخصیتهای مؤثر حوزه است و گاهی در سخن گفتن بیاحتیاطی میکند و مطالبی را میگوید، به بنده می گفت: من حرّ هستم، نه برای حوزه غم دارم و نه برایم مهم است که چه کسی چه میگوید! به همین دلیل هر چه بخواهم میگویم! بنده دیدم صحبت تلفنی است و اثری هم ندارد و این حرف غلط است؛ من آزاد و حرّ هستم. مگر آبروی خود ما امانت نیست؟ ما حق نداریم آبروی خودمان را ببریم و این کار حرام است. همانطور که بردن آبروی دیگران حرام است، فاش کردن عیوب خود در مقابل دیگران نیز حرام است.
اینکه بگوییم من حرف خودم را میزنم و هر کسی هر گونه خواست برداشت کند کار صحیحی نیست. رسول خدا فرمود: “إن الرجل لیتکلم بکلمه لا یدری أنّها بلغت منه حیث بلغت فیوجب الله له بها سخطه الی یوم القیامه”
انسانی، کلمهای را میگوید و نمیداند که از این حدیث چه برداشتی شده است، خدا به خاطر آن حرف سخط خود را تا روز قیامت بر آن شخص واجب میکند. باید مواظب برداشتها باشیم که چگونه از کلام ما برداشت میشود؛ شخصی در یکی از شهرهای مهم سخنرانی میکرد. ایشان بحث ازدواج را مطرح کرده بود و اهمیتی که اسلام به این موضوع میدهد و زیبایی همسر و … . در سخنان خود گفت: بله اسلام خیلی به زیبایی زن اهمیت داده است؛ لذا با اینکه نگاه به نامحرم حرام است، ولی در ازدواج میگوید به همسرتان نگاه کنید و انتخاب کنید، تا جایی که فقهاء میگویند نه فقط مواضع استثناء بلکه برخی جاهای دیگر را هم میتواند ببینید، البته این حرف صحیح است؛ اما این بحثها با این مثالها خاطره میشود. بنده فکر میکردم خوب اگر همه مردم فکر این آقا را داشته باشند چه تفاقی خواهد افتاد؟ اولا اینکه اسلام سفارش نکرده است که همسر حتما باید زیبا باشد، بلکه مثلا گفته یکی از مستحبات این است که انسان همسر زیبا انتخاب کند. این دستور ها نیز ارشادی است و این بحث فقیهانه است؛ خوب اگر همه هم فکر این آقا باشند زنهای نازیبا چه کنند؟ وقتی ما مطلبی را میگوییم باید مواظب باشیم که چه برداشتی از حرف ما می شود. نمی توان از طرفی گفت: خدا انسانها را به اشکال مختلف و اقسام مختلف آفریده است و از طرف دیگر مردان را هل بدهیم به سمت ازدواج با زنان زیبا؛ این چه برداشت و چه فرهنگی است؟ مواظب سوء برداشتها باشیم.
۷- وقتی مطالب را میگوییم باید جزئیات را توضیح دهیم؛ یکی از آقایان به من زنگ زد و گفت: شخصی به من زنگ زده و گفته من پانزده سال اشتباه غسل میکردم و میدانیم که طهارت شرط واقعی است و اگر بیستسال اشتباه غسل میکرده است باید دوباره اعاده کند؛ من گفتم که اشتباه این شخص چه بوده است؟ گفت اول طرف چپ را میشسته و بعد طرف راست را؛ گفتم خوب برخی فقهاء ترتیب را اول در سر و گردن و بعد با بدن حساب کردهاند نه ترتیب در اطراف بدن (اول طرف راست و بعد طرف چپ)؛ مشکل او حل شد بعد پیگیری کردم که چرا اشتباه کرده است؟ و مشخص شد وقتی معلم او در زمان دانشآموزی به آنها غسل را آموزش میداده است گفته: اول سر و گردن را بشویید و بعد همان طرفی که با آن مینویسید. اتفاقا این دانشآموز با دست چپ مینوشته است؛ آن معلم میخواسته کد دهد ولی فکر نکرده است که شاید کسی با دست چپ بنویسد؛ میخواهید احکام بگویید، دختر نُه سال و پسر پانزده سال بلافاصله طرف شناسنامهی بچه را میبیند و میگوید که چند ماهی مانده است در حالی که مراد سال قمری است البته الان هر دو تاریخ قمری و شمسی را در شناسنامه میزنند. انسان مطالبی را که میگوید باید نکات تکمیلی را هم بگوید و الا مردم سوء برداشت میکنند.
امیدواریم خدای متعال همهی ما را از مبلغین دینش قرار دهد و در محضر پیغمبران و ائمه علیهم السلام ما نیز در صف مبلغان باشیم. والحمدلله رب العالمین