درس نهج البلاغه استاد میرخلف – چهارشنبه ۱۳۹۲/۰۲/۱۸
درس نهج البلاغه استاد میرخلف «زید عزّه»
برای دریافت صوت جلسه درس بر روی لینک زیر کلیک کنید.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
«ألْحَمْدُ لِلّه رَبِّ الْعَالَمینُ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیَّدَنَا مُحَمَّد وَ آلِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ الْمَعصُومین وَ اللَّعْنُ عَلَی أعْدَائِهِمْ أجمَعینَ مِنَ الآنِ إلَی قیَامِ یَومِ الدّینَ».
«رَبِّ أَدْخِلْنی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصیراً»[۱]
«فَأَقْحَمُوکُمْ وَلَجَاتِ الذُّلِّ وَ أَحَلُّوکُمْ وَرَطَاتِ الْقَتْلِ وَ أَوْطَئُوکُمْ إِثْخَانَ الْجِرَاحَهِ طَعْناً فِی عُیُونِکُمْ وَ حَزّاً فِی حُلُوقِکُمْ وَ دَقّاً لِمَنَاخِرِکُمْ وَ قَصْداً لِمَقَاتِلِکُمْ وَ سَوْقاً بِخَزَائِمِ الْقَهْرِ إِلَى النَّارِ الْمُعَدَّهِ لَکُمْ فَأَصْبَحَ أَعْظَمَ فِی دِینِکُمْ جَرْحاً وَ أَوْرَى فِی دُنْیَاکُمْ قَدْحاً مِنَ الَّذِینَ أَصْبَحْتُمْ لَهُمْ مُنَاصِبِینَ وَ عَلَیْهِمْ مُتَأَلِّبِینَ»[۲]
هفتهی گذشته این عبارت را مختصر توضیحی دادیم که لشکر شیطان «أَقْحَمُوکُمْ وَلَجَاتِ الذُّلِّ» ولجات جمع ولجه است به معنای غارها، سوراخها البتّه همهی این تشبیه است، مثلاً اگر بخواهیم یک مصداق آن را الآن تصور کنیم که دار و دستهی شیطان، گروه شیطان، لشکر شیطان کسانی را که تبعیّت میکنند از آنها به چه خاک مذلّتی میکشانند یک نمونهی آن همین جریان صدام است که آن وقت که او را از آن غار و و آن دخمه بیرون آوردند با چه وضعی بیرون آوردند، اگر فیلم آن را دیده باشید، چه وضع واقعاً رقّتباری و چه وضع آشفتهای، موهای سر او چطور بود، وضع موها و بدن او چطور بود، چنین کسی که یک روز در آن اوج بوده حالا به این حضیض مبتلا شده است این همین است، اگر کسی از شیطان تبعیّت کرد و لشکر شیطان و گروه پیاده سوار و سوارههای شیطان که قبلاً بود در آخر همین میشود «أَقْحَمُوکُمْ وَلَجَاتِ الذُّلِّ» آن دخمهها آن غارهای مذلّت و نابودی و بدبختی و بیچارگی «وَ أَحَلُّوکُمْ وَرَطَاتِ الْقَتْلِ» و در گودالهای کشتن شما را پرتاب کردند، ورطات جمع ورطه است و ورطات به معنای مهالک است، هم وراط جمع آن استعمال شده است هم ورطات، ورطه، وراط و ورطات به معنای مهالک است که قبلاً توضیح مختصری دادیم «وَ أَوْطَئُوکُمْ إِثْخَانَ الْجِرَاحَهِ» شما را پایمال کردند در آن جراحتهای شدیدی که بر شما وارد کردند، وقتی یک کسی جراحتهای بدن او زیاد باشد مثل اینکه آن جراحتها غالب میشوند، در جراحتهای خود، زخمهای بدن خود شما را پایمال کردند، در جراحتهای سخت و غلیظ «وَ أَوْطَئُوکُمْ إِثْخَانَ الْجِرَاحَهِ طَعْناً فِی عُیُونِکُمْ» که گویی نیزه در دیدههای شما فرو بردند، طعن به معنای نیزه است «طَعْناً فِی عُیُونِکُمْ» وقتی یک کسی مجروح است مثلاً نیزه در چشم او فرو میکنند چه حالی پیدا میکند، آن ناراحتیهای روحی که بر انسان وارد میشود آن وقت که خود را مغلوب شیطان و شیاطین میبیند، دیگر خوابها از سر او گذشته، دیگر عمر او بر باد رفته، سرمایهی عمر خود را از دست داده چقدر ناراحت است، یک مقدار آن را حضرت در خطبهی ۱۰۹ آن حالتهایی که برای آنها پیش میآید، آن لحظهای که میخواهند از دنیا بروند و آن صحنهها را مشاهده میکنند در خطبهی ۱۰۹ حضرت مختصری از آن را شرح دادند که آنجا حضرت میفرماید: «إجْتَمَعَتْ عَلَیْهِمْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ وَ حَسْرَهُ الْفَوْتِ» آن لحظه مثل اینکه پردهها از جلوی چشم انسان کنار میرود و با دو سختی و مصیبت خیلی معظم روبهرو میشود، یکی «سَکْرَهُ الْمَوْتِ» و یکی «حَسْرَهُ الْفَوْتِ» میبیند دیگر ۵۰ سال گذشت، ۶۰ سال گذشت، دیگر هم برنمیگردد یک وقت خدایی نکرده دست او تهی باشد، با دست تهی بخواهد از این عالم برود آن وقت حضرت خیلی جالب قضیه را منعکس کردند «إجْتَمَعَتْ عَلَیْهِمْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ وَ حَسْرَهُ الْفَوْتِ فَفَتَرَتْ لَهَا أَطْرَافُهُمْ وَ تَغَیَّرَتْ لَهَا أَلْوَانُهُ» این مرگ در اعضا و جوارح آنها نفوذ میکند، اطراف به معنای اعضا و جوارح آنها است و رنگ صورتها و بدنهای آنها متغیر میشود «ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ فِیهِمْ وُلُوجاً» این مرگ بیشتر ولوج پیدا میکند، داخل در اینها میشود و هر چه این مرگ نفوذ آن بیشتر بشود بدن انسان حرکت خود را کمتر مشاهده میکند و اعضا و جوراح آن به فتور و سستی گرایش پیدا میکند «فَحِیلَ بَیْنَ أَحَدِهِمْ وَ بَیْنَ مَنْطِقِهِ» دیگر زبان او از کار میافتد، اوّلین عضو از اعضای او که از کار میافتد زبان او است «فَحِیلَ بَیْنَ أَحَدِهِمْ وَ بَیْنَ مَنْطِقِهِ» حضرت خیلی جالب ترسیم کردند «وَ إِنَّهُ لَبَیْنَ أَهْلِهِ یَنْظُرُ بِبَصَرِهِ وَ یَسْمَعُ بِأُذُنِهِ عَلَى صِحَّهٍ مِنْ عَقْلِهِ وَ بَقَاءٍ مِنْ لُبِّهِ یُفَکِّرُ فِیمَ أَفْنَى عُمُرَهُ» حالا آنجا به فکر فرو میرود که عمر خود را در چه راهی تباه کرد، فانی کرد «وَ فِیمَ أَذْهَبَ دَهْرَهُ» و در چه راهی روزگار خود را سپری کرد، نقل شده از حضرت آیت الله العظمی بهجت که ایشان فرمودند: ما در این دنیا آمدیم زندگی کنیم که یک قیمتی پیدا کنیم، نه این که به هر قیمتی که شد زندگی کنیم و اینها به هر قیمتی که شد زندگی کردند، از هر راهی که شد رفتند، هر کاری که شد کردند، حالا آنجا با این پشیمانیها روبهرو هستند، مثلاً اگر از راههای نامشروع پولی جمع کرده باشید «یَتَذَکَّرُ أَمْوَالًا جَمَعَهَا أَغْمَضَ فِی مَطَالِبِهَا وَ أَخَذَهَا مِنْ مُصَرَّحَاتِهَا وَ مُشْتَبِهَاتِهَا» خیلی مفصّل حضرت اینجا را خیلی جالب ترسیم فرمودند که حالا مشرف بر جدایی این اموال است و وزر و وبال آن را باید تحمّل بکند، خلاصه آن حالت که برای انسان پیش میآید از فرو بردن نیزه در چشم او به مراتب سختتر است، چون الم نیزه در چشم بالاخره ممکن است بعداً جبران بشود، خوب بشود امّا حالا اینطور شده سرمایه را از دست داده است، حالا هم با دست خالی میخواهد از دنیا برود، این از نیزهای که در چشم او فرو کنند برای او یقیناً بدتر و سختتر است لذا حضرت میفرمایند: «طَعْناً فِی عُیُونِکُمْ وَ حَزّاً فِی حُلُوقِکُمْ» و گلوهای شما را بریدند، حزّ به معنای قطع کردن و بریدن است «حَزّاً فِی حُلُوقِکُمْ» اینطوری شیطان و لشکر شیطان بر شما غالب شد که گلوهای شما را قطع کردند و بریدند «وَ دَقّاً لِمَنَاخِرِکُمْ» دقّ به معنای کوبیدن است، مناخر هم جمع منخر است، حالا یا به معنای سوراخ بینی یا خود بینی، در زیارتها هم است که «أَکَبَّهُ اللَّهُ عَلَى مَنْخِرِهِ فِی نَارِ» کسی که ولایت شما خانواده را نداشته باشد «وَ مَنْ عَدَلَ عَنْ وِلَایَتِکُمْ وَ جَهِلَ مَعْرِفَتَکُمْ َکَبَّهُ اللَّهُ عَلَى مَنْخِرِهِ فِی النَّار» یعنی خدا او را به رو در آتش جهنم میاندازد «وَ لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ لَهُ عَمَلًا وَ لَمْ یُقِمْ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَزْناً» غرض اینکه مَنخَر یا مِنخَر هم ممکن است استعمال شده باشد ولی مِنخر یقیناً استعمال شده، جمع آن مناخر میشود، اینها بینیهای شما را خرد گردانیدند یعنی اینطوری با انسان میکنند وقتی انسان از شیطان و از جنود شیطان تبعیّت کرد حضرت اینطوری ترسیم میکنند «وَ قَصْداً لِمَقَاتِلِکُمْ» و مقاتل و محلهای کشتن شما را قصد نمودند «وَ سَوْقاً بِخَزَائِمِ الْقَهْرِ إِلَى النَّارِ الْمُعَدَّهِ لَکُمْ» و مهار بر نهاده به آتش آمادهی دوزخ چشاندند، خزائم جمع خزامه است، خزامه آن حلقهای است که در بینی شتر میکنند و یک طنابی هم به آن حلقه میبندد، برای اینکه شتر را خیلی رام کنند وقتی آن طناب مویی را میکشند و حلقهای است که آن حلقه در سوراخ بینی شتر است آن دیگر به تمام معنا رام است، یک نکتهای در اینجا است که حضرت خیل یعنی اسب را با زمام رام میکند که جمع آن أزمه میشود، حلقهای که در دهان آن میگذارند و تسمه و بندی که میبندند به آن حلقهای که در دهان آن است خلاصه با زمام اسب را رام میکند امّا وقتی شتر را میخواهند رام کنند با آن خزامه یعنی آن حلقهای که از جنس مو است و آن ریسمان مویی که به آن میبندند و در سوراخ بینی شتر است، خیلی رامتر از آن اسب است، به مراتب شتری که اینطوری میخواهند رام کنند از آن اسبی که با زمام میخواهند رام کنند رامتر است، لذا حضرت از خزامه و این چیزها استفاده کردند نه از زمام و خیل، آن زمام، اسب را رام میکند ولی ناقه و شتر را آن بند و طنابی که در سوراخ بینی او میکنند به مراتب رامتر است، حضرت فرمود: شیطان اینطوری شما را رام کرد و دیگر هیچ راه پیش و پسی برای اینکه در مقابل آن مقاومت بکنید از شما سلب شد «وَ سَوْقاً بِخَزَائِمِ الْقَهْرِ إِلَى النَّارِ الْمُعَدَّهِ لَکُمْ» شما را کشاندند به طرف آتشی که آماده شده بود، مثلاً این حلقههای کذایی یقیناً حلقه نیست، آن حلقههایی که حضرت میفرمایند همین چیزهایی است که به وسیلهی شیطان ما را گول میزند که یک نمونهی آن را خدا در سورهی آل عمران در آیه ۱۴ میفرماید: «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ» این یک حلقه است «مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ» این هم یک حلقهی دیگر «وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَهِ» با این چیزها «مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ» که امروز دیگر خیل مسوّمه نمیشود بگوییم، خیل مسوّمه وسایل نقلیهی متفاوت و یکی از یکی امروزیتر و خلاصه به وسیلهی اینها است، یا خدایی نکرده چیزهایی که در ذهن انسان است «وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ» اینطوری گول میزند، بعد خدا میفرماید: «ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ» همین تفکّراتی که غیر الهی است، یکی مثلاً حاضر بشود برای رسیدن به یک پستی یا یک مقامی این حلقه را شیطان در سوراخ بینی او بیندازد و اینطوری او را رام کند و او را میکشاند به طرف همین چیزهایی که در اطراف خود مشاهده کردهایم که انسان برای یک چیز جزئی یک چیز بیارزش دنیا حاضر میشود چقدر حقایق را نادیده بگیرد، زیر پا بگذارد، اصلاً فراموش کند، دیگران فراموش کنند خیلی خوب امّا ما فراموش کنیم این خیلی مصیبت است، البتّه این ناری که اینجا حضرت میفرمایند: «إِلَى النَّارِ الْمُعَدَّهِ لَکُمْ» این نار هم به وسیلهی خود انسان تهیه میشود و انسان این نار را تدارک میبیند، یک روایتی در بحار است «أَنَّ فِی الْجَنَّهِ قِیعَاناً فَإِذَا أَخَذَ الذَّاکِرُ فِی الذِّکْرِ أَخَذَتِ الْمَلَائِکَهُ فِی غَرْسِ الْأَشْجَارِ فَرُبَّمَا وَقَفَ بَعْضُ الْمَلَائِکَهِ فَیُقَالُ لَهُ لِمَ وَقَفْتَ فَیَقُولُ إِنَّ صَاحِبِی قَدْ فَتَرَ»[۳] حضرت فرمودند: بهشت مثل یک سرزمین سادهای است، یک زمینی است که هیچ بنایی در آن بنا نشده است «قیعَاناً» وقتی که آن ذاکر مشغول به ذکر است «أَخَذَتِ الْمَلَائِکَهُ فِی غَرْسِ الْأَشْجَارِ» ملائکه شروع به کشتن اشجار و درختها میکنند، مدام برای او درخت میکارند «فَرُبَّمَا وَقَفَ بَعْضُ الْمَلَائِکَهِ» بعضی وقتها بعضی از ملائکه دست از غرس اشجار میکشند دیگر کار نمیکنند «فَیُقَالُ لَهُ لِمَ وَقَفْتَ» به آنها گفته میشود چرا کار نمیکنید؟ چرا درخت نمی کارید؟ چرا قصر نمی سازید؟ آن وقت میگویند که «إِنَّ صَاحِبِی قَدْ فَتَرَ» آن کسی که داشت ذکر میگفت و کار خوب میکرد از کار خوب دست کشید، ما هم از درخت کشتن و ساختمان ساختن برای او دست کشیدیم، یعنی معلوم میشود که خود انسان دارد اینها را از اینجا تدارک میبیند، خلاصه یک زمین سادهای است هر چه عمل صالح انجام بدهد مدام آنجا برای او آباد میشود و این را در نامهی ۲۷ هم حضرت به آن تصریح کردند، در نامهی ۲۷ نهج البلاغه حضرت آنجا میفرماید: «فَمَنْ أَقْرَبُ إِلَى الْجَنَّهِ مِنْ عَامِلِهَا» این عبارت خیلی قابل توجّه است «فَمَنْ أَقْرَبُ إِلَى الْجَنَّهِ مِنْ عَامِلِهَا» چه کسی به بهشت نزدیکتر از آن کسی که عامل بهشت است، سازندهی بهشت است یعنی دارد بهشت رامیسازد، بنا میکند «وَ مَنْ أَقْرَبُ مِنَ النَّارِ مِنْ عَامِلِهَا» چه کسی به آتش نزدیکتر از آن کسی که عامل آتش است، دارد آتش را برای خود تهیه میکند، یک قطعهی زیبایی است که می گوید:
داد درویشی از ره تمهید سر قلیان خویش را به مرید
گفت از دوزخ ای نکوکردار قدری آتش به روی آن بگذار
این درست هم است البتّه این قسمت را میشود تصور کرد ولی «فیها ما تَشْتَهیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ»[۴] آیهی قرآن است؛
گفت از دوزخای نکوکردار قدری آتش به روی آن بگذار
بگرفت و ببرد و باز آورد عقد گوهر ز درج راز آورد
گفت در دوزخان آنچه گردیدم طبقات جحیم را دیدم
آتش هیزم و ذغال نبود اخگری بهر اشتعال نبود
هیچ کس آتش نمیافروخت زآتش خویش هر کسی میسوخت
این همین است که حضرت میفرماید: «فَمَنْ أَقْرَبُ إِلَى الْجَنَّهِ مِنْ عَامِلِهَا وَ مَنْ أَقْرَبُ مِنَ النَّارِ مِنْ عَامِلِهَا» چه کسی نزدیکتر است به بهشت از آن کسی که دارد بهشت را اینجا برای خود میسازد، بنا میکند و همچنین جهنم را، بعد حضرت میفرماید: «فَأَصْبَحَ أَعْظَمَ فِی دِینِکُمْ» البتّه نسخهای ما داشتیم جَرح بود اینجا دیدم حَرج است، ما طبق نسخهای که داشتیم جَرح معنا میکنیم «فَأَصْبَحَ أَعْظَمَ فِی دِینِکُمْ جَرْجاً وَ أَوْرَى فِی دُنْیَاکُمْ قَدْحاً مِنَ الَّذِینَ أَصْبَحْتُمْ لَهُمْ مُنَاصِبِینَ وَ عَلَیْهِمْ مُتَأَلِّبِینَ» پس شیطان برای زخم زدن در دین شما «فَأَصْبَحَ أَعْظَمَ فِی دِینِکُمْ جَرْجاً وَ أَوْرَى فِی دُنْیَاکُمْ قَدْحاً» و برای آتش افروختن در دنیای شما افروزندهتر گردید از دشمنانی که با آنها آشکارا دشمنی کرده و برای ستیز با آنها مجتمع شدید، وقتی که شما با دشمن در مقابل خود روبهرو هستید، میخواهید او را از بین ببرید، ضربه به او بزنید، آن ضربهای که شیطان به دین شما و به دنیای شما زد از آن ضربهای که شما میخواهید به دشمن در مقابل خود بزنید به مراتب سختتر و سهمگینتر است یعنی شما در مقابل خود یک دشمنی را برای مبارزه با او آماده شدید میخواهید یک ضربهای به این دشمن وارد کنید، آن ضربهای که شیطان هم به دین شما زد هم به دنیای شما زد، از آن ضربهای که شما میخواهید به این دشمنی که دارید با او مبارزه و مقاتله کنید از ضربه آن به مراتب سختتر است «فَأَصْبَحَ» آن شیطان «أَعْظَمَ فِی دِینِکُمْ جَرْجاً» یعنی آن جراحت و زخمی را که به دین شما زد «وَ أَوْرَى فِی دُنْیَاکُمْ قَدْحاً» اوری از مادهی وری است، به آن آتشی که در یک وسیلهای که میخواهند با آن آتش را مشتعل کنند آن آتش درون آن وسیله را وری میگویند، مثلاً فرض بفرمایید یک آتشی را بخواهند روشن کنند چیزهایی است که به وسیلهی آن یک دکمه که میزنند یک جرقهای زده میشود یک آتشی نمایان میشود، به آن آتش تعبیه شده وری میگویند، میفرماید: «وَ أَوْرَى فِی دُنْیَاکُمْ قَدْحاً» قدح به معنای خارج کردن آتش از آتشزنه میباشد لذا اگر دقّت کرده باشید در کتابها هم است «وَ قَدٍ قَدَحاً» آقایان آخوند خیلی در کفایه این عبارت را استعمال میکنند «وَ قَدٍ قَدَحاً» آن جرقهای که زده شد یک روشنایی نمایان شد یا در آیه قرآن «فَالْمُورِیاتِ قَدْحاً»[۵] آن سم اسبها که زمین میخورد بر اثر اصطکاک سم اسبها با زمین یک جرقهای تولید میشد، حضرت میفرماید: «وَ أَوْرَى فِی دُنْیَاکُمْ قَدْحاً» یعنی آن آتشی که شیطان برافروخت برای سوزاندن دنیای شما و برای سوزاندن دین شما و ضربه زدن به دنیا و دین شما از آن ضربهای که شما به دشمنی که با آن در حال جنگ و قتال هستید میخواهید بزنید آن ضربه سهمگینتر و سهمناکتر و کوبندهتر است «فَأَصْبَحَ أَعْظَمَ فِی دِینِکُمْ جَرْجاً وَ أَوْرَى فِی دُنْیَاکُمْ قَدْحاً» این ضربهی او سختتر از آن ضربهای است که «أَصْبَحْتُمْ لَهُمْ مُنَاصِبِینَ وَ عَلَیْهِمْ مُتَأَلِّبِینَ» شما جمع شدید، متأَلِّبین یعنی مجتمعین دور هم جمع شدهاید میخواهید به دشمنی که در حال جنگ با او هستید ضربه بزنید، آن ضربهای که شیطان به شما زد، به دین و دنیای شما زد، از آن ضربهای که شما میخواهید به دشمن در مقابل خود بزنید سختتر و سهمناکتر است «وَ أَوْرَى فِی دُنْیَاکُمْ قَدْحاً مِنَ الَّذِینَ أَصْبَحْتُمْ لَهُمْ مُنَاصِبِینَ» مناصبین جمع مناصب است، از مادهی نصب است به معنای عداوت لذا جمع آن مناصب میشود به معنی کسی که به دشمنی برخاسته است، متألّبین هم همان گروهی را میگویند که برای انجام کاری خود را آماده کردند، حضرت میفرمایند: آن ضربهای که شیطان وارد کرد به دین شما و به دنیای شما سهمناکتر و سختتر است از آن ضربهای که شما به دشمنی که در حال جنگیدن با او هستید و متألّبین شدهاید خود را آماده کردهاید برای پیکار و ستیز با آن دشمن آن ضربهی شیطان و دار و دستهی شیطان به دین و دنیای شما به مراتب بالاتر و سختتر است «وَ أَوْرَى فِی دُنْیَاکُمْ قَدْحاً مِنَ الَّذِینَ أَصْبَحْتُمْ لَهُمْ مُنَاصِبِینََ وَ عَلَیْهِمْ مُتَأَلِّبِینَ» آن وقت حضرت میفرماید که «فَاجْعَلُوا عَلَیْهِ حَدَّکُمْ وَ لَهُ جَدَّکُمْ أوْ جِدِّکُم» که حالا این انشاءالله برای جلسهی بعد بماند.
«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدِ وَ آلِه الطّاهِرینَ».
پایان
[۱]– سورهی اسراء، آیه ۸۰٫
[۲]– نهج البلاغه، ص ۲۸۸٫
[۳]– بحار الأنوار، ج ۹۰، ص ۱۶۳٫
[۴]– سورهی زخرف، آیه ۷۱٫
[۵]– سورهی عادیات، آیه ۲٫