جلسه یازدهم – ۱۳۹۰/۱۰/۱۴

بسم الله  الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمداٍوآله الطاهرین ولعنهالله علی اعدائهم اجمعین

بحثی را که شروع کردیم می دانید تحت عنوان قواعد تفسیر یا فلسفه تفسیر یا اصول تفسیرمطالبی گفته شد راجع به مطلب هفته گذشته و تطبیقی که صورت گرفت فرصت بدهید به ما در بحث تفسیر برأی و سنجه های تفسیر برأی وگسست تفسیر برأی از تفسیر صحیح انشاءالله خودش شاید یکی در جلسه را بخواهد و آن جا من عرض می کنم در واقع میز  آن چه که انجام شد با مثل تفسیر برأی معنی می شود امروز یک اصلی را من برای شما بیان می کنم که در واقع همین یک الزام است یک مشکل است وآن این است که در تفاسیر آیات در تفسیر اهل بیت (علیه السلام)ما یک سری اختلافاتی می بینیم که اگر توجه نکنیم ممکن است خدای نکرده از یک جهت مایه ی بی اعتمادی بشود به این روایات از یک جهت ممکن سوءبرداشت شود بر داشت خلاف این است که باید به این مطلبی که عرض می کنم توجه شود که از این جهت انشاءالله در امان بمانیم ببینید در این که ما گاهی در یک آیه تفاسیر مختلفی داریم شکی نیست فراموش نکرده باشیم در آن آیه مربوط به حج که قرآن می فرماید (والیوفوا نذورهم ثم الیقضوا تفصهم والیوفوا نذورهم در ذیل این آیه امام یک جا فرمودند قضای تفص ثم الیقضوا تفصهم یعنی ناخنشان را بگیرند  ریششان را کوتاه کنند سیبیلشان را بزنند خودشان را تمیز کنند از(—————-)عبدالله ابن سنان وقتی سؤال می کند امام می فرماید کنایه ازبه اصطلاح تقصیر درحج ناخن کوتاه کند سبیلش را بگیرد یا ریشش را کوتاه کند یک کس دیگر می آید سؤال می کند از امام به نام ضریر امام می فرماید مراد ازقضای تفص لقاءبما که هیچ ربطی هم به هم ندارد ناخن گرفتن به ملاقات امام رفتن بعد عبدالله بن سنان که این مطلب را شنیده به امام عرض می کند که شما به صریح چیز دیگری فرمودید که مراد لقای امام است به من این جوری می فرمائید خلاصه مضمون امام این است که خوب شما ها بشوید مثل ضریح ومن به تلفظ ضریح وضریر شک دارم ،شما بشوید ضریح وما آن مطالب را بگوئیم من می خواهم از این مطلب اصلی را برای شما عرض کنم که حتی در غیر قرآن هم به کار می آید که حضرات معصومین صلوات الله توان طرف را ملاحظه می کردند وبه اندازه توانش جواب می دادند دقیقاًمثل یک عالمی که اگر یک فاضل حوزوی از او سؤال کند مطلبی را یک جواب می دهد همان مطلب را اگر یک عامی سؤال کند یک جور دیگر جواب می دهد وجالب این که هر دو هم درست است الان در همان قصه قضای تفص هم ناخن گرفتن هست هم لقای امام است جالب این است که ارتباطش هم همین است انسان با گرفتن ناخن با تراشیدن موی سر کوتاه کردن ریش و سبیل تمیز می شود پالایش می شود جسمش با لقای امام هم انسان روحش معارفش باور هاش پالایش می شود هر دو قضای تفص یعنی گرفتن چرک از بدن است گرفتن آلودگی است زدودن آلودگی است اما زدودن آلودگی از بدن جسدانه ای تا زدودن از آن بدن روحانی و جسمانی آن وقت مثل ملاصدرا جالب این است که هر دو درست است واگر یک سومی سؤال می کرد امام مطلب سومی می گفتند بدون این که این ها با هم منافات داشته باشد شخصی آمد فکر می کنم امام صادق (علیه السلام)حالا مقصود تفاوت نمی کند گفت چرا به پیامبر (ص)می فر مایند ابو القاسم حضرت فرمودند خوب ایشان پسری داشتند قاسم نام خوب عرب هم به نام پسر یک کنیه درست می کنند برای پدر ابوالقاسم ،ابو محمد ،وامثال وذلک خوب ایشان پسری داشته به نام قاسم گفتند ابوالقاسم راوی یک چیزی شبیه این بود یا اهل بخیه بود یا بعضی از این زرنگ ها که پیله می کنند و می کشند از طرف تا بالاخره یک چیزی بکشند گفت این ها را من خودم می دانم برای جواب خدمت شما نیامدم ،یک جواب دیگری دلم می خواهد شما بدهید عرض می کنم حالا چرا این جوری کرد نمی دانم حضرت دیدند این اهل فهم است وقابل است فرمودند که به این خاطر به پیامبر می گویند ابوالقاسم که چون رسول خدا استاد ومعلم علی است و استاد پدر است و علی قاسم الجنت والنار پس قاسم یعنی ابو علی وابوعلی یعنی معلم واستادعلی گفت حالا قانع شدم ،یعنی این جوری انسان طالب باشد ائمه نگاه می کردند البته جهات دیگر هم داشته مثل تقیه این که من الان عرض می کنم مال وقتی است که مطالب تعیین شده همه در یک راستا باشد یا منافی هم نباشد مثل ابوالقاسم به آن تفسیر دوم نمی توانیم بگوئیم هم سو است ،هم سو نیست یعنی منافات هم ندارد هردو ش باشد یا در قصه قضای تفص حتی می شود گفت هم سو است یعنی بگوئیم گرفتن چرک از بدن گاهی به قص الاسرار است یا اخذ الشارب گاهی لقای امام است هم سو است در واقع این ها مصادیق معنا هستند در واقع بعضی وقت ها آقایان دیده می شود به اصطلاح نا هم سو است متعارض است که آن جاها می تواند بحث تقیه با شد یا مثلاًاگر صنمی نداشته با شد خوب راوی می رود زیر سؤال شخصی به نام موس بن عشیر می گوید که من خدمت امام صادق (علیه السلام )بودم مردی از آیه ای سؤال کرد حضرت جواب می داد ،دومی آمداز همان آیه پرسید امام جور دیگری پاسخ دادنا هم سو بود با جواب اول بخلاف ما اخبر الاوله بعد موسی می گوید  به قدری ناراحت شدم کان قلبی یشرح

بسکاکین داشت با چاقو قلبم ریش ریش می شد می گوید با خودم گفتم من ابا قطاده را در شام رها کردم قاعدتاًباید قطاده باشد ابو الخطاب این طور بحث ها بوده می گوید ابو قطاده را من در شام رها کردم لا یخطف فی وادوشبه یک واو از قر آن جا نمی گذارد ابا قطاده معروف بوده به قرآن قبلاًهم اسمش را بردیم در همین بحث و آمدم خدمت این آقا و( یخدع هذا الخطا ء)این جور درشت خطاب می کند در یک زمان یک ساعت قبل یک چیز گفته الان هم یک چیز می گوید ،می گوید در این حیث و بیث و بینا انا کذلک در همین حالت که من آن جا بودم  سومی آمد و  از همان آیه پرسید حضرتش جواب سومی داد می گوید در این جا من یک مقدار شک کردم که این نه یک حسابی دارد و (سکنت نفسی) ،قلبم آرام گرفت( و علمت ان ذلک منه تقیه)و یقین کردم که این حساب دارد از سر تقیه است امام مخاطب خودش را حساب می کند و بعد می گوید در همین سیر درونی خودم بودم که امام نگاه کرد به من وفرمود (إن الله عز وجل فوض یا سلیمان بن داوود )خداوند متعال به سلیمان تفویض کرد یعنی اختیار داد فرمود (هذا عطائنا ———)این عطیه ما است به تو می خواهی بده به ما ومنت بگذار می خواهی پیش خودت نگه دار (و فوض الا نبیه)و اختیاری هم به ولی خودش داد رسول اعظم و فرمود (ما عاطاهم الرسول وخذوا ———)می دانید وقتی امام می گوید شما مأمورید آن چه که رسول داد وفرمود اطاعت کنید به آن چه نهی کرد معصیت نکنید وانجام ندهید باید اول یک ولایتی به او داده باشند این ها اول ولایت می دهند به پیامبر بعد تکلیف می کنند ما اطاعت کنیم پس یک تفویض به جناب سلیمان ویک تفویض به پیامبر (فما فوض الا رسول الله فقد فوضه علینا )همان تفویضی که به رسول خدا کرد همان تفویض را به ما کرد بنا براین ما می توانیم مثلاًدر جائی حکم الهی واقعی را بیان کنیم و آیه را بر آن تطبیق بدهیم می توانیم متعارف تقیه جواب بدهیم و آیه را طبق تقیه تطبیق بدهیم البته تفاوت این با مثال من این است که آن هر دو تفسیر واقعی است چه بگوئیم لقای امام چه بگوئیم اصل الشارع اما این مورد در واقع یکی از آن صحیح است اما چون امام در حال تقیه است ممکن است آیه ای را طبق تدیه عمل کنند یا مثلاًبدانید باورهای اهل تسنن چه هست مسئله اهم باشد دیگر تقیه جای خودش دارد اجماعاًببینید در بر خورد با آیات وروایاتی که ذیل آیات آمده اولاًنباید به یک روایت اعتماد کنیم باید به قول اصولی ها یک بحث تامی یک بحثی که یأس بیاورد یعنی یأس از چه بیاورد یعنی که اگر غیر از این بود پیدا می کردیم فحص ویأس در آیه ای اگر انسان می خواهد تفسیر کند باید فحص ویأس بکند آیات را فحص کند تا نا امید شود بعد هم اگر روایاتی است می گرده اصلاًدر هیچ روایاتی نیست البته من جستجو نکردم ولی حدث می زنم هیچ وقت نمی توانیم بگوئیم که همه آیات همه روایات ذیلش روایات داریم واین است گاهی ما تفاسیر روائی زیادی داریم گاهی من نگاه کردم یک آیاتی بو د که اصلاًدر ذیلش روایات نداشت احتمال هست هست ولی بسیار بعید خوب این بحث روایت ها نیست خوب آیه هم ظهوری دارد طبق آن بحث هائی که گفتیم در یک نظام حلقوی  هرمی به آن می رسیم  اگر هیچی نیست که خوب می دانید ما می دانید که می توانیم این طور نیست که تک تک آیات از معصوم چیزی برسد نه ،آیه ظهوری داشته باشد شما هم فحص کرده باشید چیزی خلاف پیدا نکنید عمل می کنید ولی اگر روایت است باید ببینیم این روایات سازگاری دارد یا ندارد اختلاف در بیان مصداق است والا هم سو هستند یا اگر اختلاف در مصداق نیست و هم سو نیستند مخالف هم نیستند با دو نگاه می شود نگاه کرد مرحله آخر این که این ها نا هم سو باشند معارض باشند خوب این جا باید اصول معارضه را مراعات کرد وبه نهایت رساند البته من یک چیزی برای شما بگویم گاهی شما جوان هم هستید باید احتیاط کردهمه چیزرا نباید به شما گفت ولی مثلاًگاهی از چنین روایتی که من برایتان خواندم این که نه این که ائمه به قدر توان به هر کس می دادند یا به قدر اقتضای زمان ومکان به اقتضای ،اقتضاعات با لاتر بگوئیم اصلاًتفسیر قرآن و معنا دادن قرآن به ائمه واگذار شده نه معنا کردن ما یک معنا کردن داریم یک معنا دادن یک کشف داریم تفسیر ،تفسیر یعنی کشف یک ساختن داریم یعنی معنا دهی دادن معنا یک همچنین چیزی مثلاًاز این آیه در بیاوریم این است که تفاوت این است که در آن جائی که تفسیر باشد اگر نا هم سو باشد یکیش درست است نا هم سواست دیگر بقیه اش تقیه است ولی اگر معنا دهی باشد نه، شبیه اش را می گوئیم یک دفعه می گوئیم امام مبین شریعت است خوب اگر دو تا حکم خلاف هم گفت یک جا گفت زن از —ارث می برد یک جا فرمود نمی برد باید بگوئیم یکی اش درست است چون امام مبین شریعت است ولی اگر گفتیم امام ولایت تشریعی دارد همان طور که پیامبر ولایت تشریعی دارد اگر یک جا گفت ارث می برد یک جا گفت ارث نمی برد هر دو درست است منتهی باید دید این ظرفش کجاست وآن ظرفش کجاست یعنی اختیار به امام واگذار شده مطلبی را بگوئیم ممکن است فردا مثلش یک مطلب دیگری بیاید مثل ولایت تشریعی بر معصوم اثباتش بسیار مشکل است در مورد پیامبر چرا آسان است درمورد غیر پیامبر مشکل است ولی خوب ازاین تعیین تفویض بگوئیم که حضرت می خواهد بگوید معنا دهی به ماست نه فقط تفسیر کار ماست خوب این را احتیاطاًنگه دارید واگر دوستان علاقمندند در بحث معرفتی کار کنند این از بحث های خیلی خوب است شما اگر به دنبال پایان نامه می گردید موضوع پایان نامه این خوب است ارزشمنداست برای یک انسان ماجرا جودنبال کند امید وارم که خداوند بزرگ به ما توفیق بد هد که در خدمت این کتاب عزیز باشیم و بتوانیم از این نعمت واسعه الهی که به یقین نعمتی با برکت تر از قرآن خداوند به هستی نه به بشریت اعطا نکرد یعنی اگر بگویم اولین نعمت را از قرآن باید شروع کنیم بتوانیم از این نعمت عظیم وعظمی بهره ببریم.