جلسه هفتم – ۱۳۹۰/۰۸/۲۵

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمدٍ وآله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.

می توان ادعا کرد که خود قرآن در بسیاری از اوقات برای معانی بطنی یا معانی مورد اشاره خود، قرائنی را در دل آیات، اشراب می کند. به طوری که وقتی انسان به آن قرینه دقت می کند به آن معانی بطنی راه پیدا می کند.

شاید بتوان ادعا نمود کسانی که به اصطلاح امروز در فلسفه تفسیر، قلم زده اند به این بحث نپرداخته اند. در صورتی که این کار، بسیار بزرگ، مهم و لازم است از این جهت که بسیاری از تفاسیر حضرات معصومین که به معانی بطنی اشاره کرده اند استدلال پذیر و برهانی می شوند.

به عنوان مثال امام علیه السلام می فرماید: مراد از این آیه ماهستیم. اگر سند این فرمایش امام علیه السلام درست باشد کسی که شیعه است آن را تعبداً قبول می کند؛ ولی اگر بخواهیم این مطلب را برای یک سنی یا کسی که می خواهد به صورت آزاد مطالعه کند اثبات کنیم، نمی توانیم. برای این کار باید از خود قرآن استفاده کنیم و به آن اشاره کنیم، حجت در خود قرآن است و طرف مقابل نی توان در مقابل آن بایستد. این کار باعث می شود بسیاری از روایات ما که در تفسیر آیات آمده و به معانی بطنی اشاره کرده است، به خود قرآن مستند شود. در واقع ما با این کار، سند سازی می کنیم که خدمت بزرگی به روایات، اهل بیت، امامت و امثال ذلک است.

البته این قرینه یابی در مرحله اول احتیاج به دقت، هنر و حوصله دارد و در مرحله دوم به دوری از افراط نیازمند است تا خدای ناکرده آیات مانند اهل غلوّ که هر آیه ای را به یک شخصیتی – صالح یا طالع – تفسیر می کنند تفسیر نشود، بلکه حد وسط رعایت شود.

به عنوان مثال آیه معروف “إِنَّ عِدَّهَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْرا” یکی از آیات محکم قرآن است یعنی از آیاتی نیست که متشابه و چند پهلو باشد. ترجمه آیه این است که تعداد ماه ها در نزد خدا دوازده عدد است؛ ممکن است کسی سؤال کند چرا قرآن باید این تعداد را بگوید؟  پس از آن قرآن می گوید”َ مِنْها أَرْبَعَهٌ حُرُم” یعنی چهار ماه از این دوازده ماه، حرام است و نباید در آنها جنگی صورت بگیرد. و در ادامه می فرماید: “ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّم”؛ این دین استوار و پابرجا است “فَلا تَظْلِمُوا فیهِنَّ أَنْفُسَکُم”؛ در پیوند با آن ها به خودتان ستم نکنید.

در بعضی از روایات، امام علیه السلام می فرماید: مراد از این دوازده ماه، ما امامان معصوم هستیم از علی بن ابیطالب تا حجت ابن الحسن العسکری علیهم الصلاه و السلام. البته امام علیه السلام نمی خو اهند بگویند تفسیر اول اشتباه است؛ چرا که آن تفسیر ظاهر قرآن است و ظاهر قر آن هم حجت است؛ اما امام علیه السلام ما را به یک وادی و معنای ظریفتری هدایت می کنند و می فرمایند: در خود آیه به آن معنای بطنی اشاره شده است که اگر به آن معنای بطنی توجه نشود، آیه لطافت پیدا نمی کند وآن معنا هم جمله “ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّم‏” است.

امام در این باره می فرماید:  و معرفه الشهور المحرم و صفر و ربیع و ما بعده و الحرم‏ منها … لا تکون دینا قیما لأن الیهود و النصارى و المجوس و سائر الملل و الناس جمیعا من الموافقین و المخالفین یعرفون هذه الشهور و یعدونها بأسمائها”[۱] نام بردن از این ما هها که دین قیم نیست؛ چرا که این از ابداعات پیغمبر ما نیست و یهود ، نصاری، حتی مشرکین و بت پرستان نیز حتی این ماهها را به اسم بلد بودند و اصلاً از تأسیسات شرعی نیست، بلکه تاریخی است که رسول خدا آن را امضاء فرمودند وبه یک کار امضایی “ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّم‏” نمی گویند.

حضرت در ادامه می فرماید: “إنما هم الأئمه علیهم السلام و القوامون بدین الله” در این صورت هر کدام از این دوازده ماه یک مابه القیم که ائمه علیهم السلام هستند. البته چون باید ظاهر قرآن را هم حفظ کرد باید گفت نباید این ماها را عوض کنید چون در تفاسیر آمده است که در دوران جاهلیت  ماهها را عوض می کردند به این معنا که هر ماهی می خواستند می جنگیدند و هر ماهی می خواستند صلح می کردند و قرآن می فرماید این کار را نکنید.

می دانید اندیشه نزدیک به اتفاق شیعه، حجیت ظاهر قرآن است. این که بعضی از نادان ها به ما نسبت می دهند که ما به ظاهر قرآن عمل نمی کنیم نسبت ناروایی است. در اصول فقه از ابتدای اصول تا انتها گفته می شود که ادله چهار عدد هستند؛قرآن، سنت، اجماع، عقل. بنابر این اگر قرآن به تفسیر روایت باشد، جزء سنت خواهد بود.

در سال ۱۴۲۵ در مکه در منزل دکتر بن غامدی بحث داشتیم. من دیدم که خیلی این طرف وآن طرف می رود. به او گفتم بیا امشب بر اساس قرآن و عقل با هم صحبت کنیم. ایشان آدم مطلعی است یعنی جزو نادر کسانی است که در عربستان “یشار الیه” . ایشان به همین تعبیر به من گفت: “شما شیعه ها  که قرآن را قبول ندارید و به آن تمسک نمی کنید می گوئید باید اهل بیت علیهم السلام قرآن را تفسیر کنند تا قابل پذیرش باشد”.

گفتم چنین نسبتی اصلاً صحیح نیست.  این نسبت هم مانند نسبتهای دیگری است که به ما می دهید. ما ظاهر قرآن را حجت می دانیم البته معتقدیم قرآن ظهر و بطن دارد و خودتان هم معتقدید. گفت که ما چنین چیزی نداریم. گفتم خوب نداشته باشید البته این مطلب را قبول دارند. گفتم ما ظواهر آیات قران مانند”یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُود” ، ” أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلا ” و ” لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضا ” را حجت می دانیم  و اینطور نیست که برای تفسیر آن ها حتماً سراغ  روایات برویم و تا روایت چیزی نگوید دست نگه داریم.

به هر حال ظاهر قرآن باید حفظ شود؛ ولی واقعش این است که تا انسان آن معنای بطنی را در نظر نگیرد این آیه حل نخواهد شد که “ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّم‏” و فراز بعد از آن که می فرماید “فَلا تَظْلِمُوا فیهِنَّ أَنْفُسَکُم” در ارتباط با این ماهها به خودتان ستم نکنید. این ستم، همان ستمی است که کرده اند و الّا انسان در پیوند با ماه محرّم چه ستمی می تواند به خودش  بکند. قرآن به  معانی بطنی اشاره می کند منتهی اشارات و نکاتی را در خودآیه می ریزد. این روایت در تفسیر البرهان ذیل همین آیه آمده است.

مثال دیگر: در آیه ” وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَى الَّتی‏ بارَکْنا فیها قُرىً ظاهِرَهً وَ قَدَّرْنا فیهَا السَّیْرَ سیرُوا فیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنینَ”[۲]؛ و قرار دادیم بین مردم و بین قرای مبارک، قرای آشکار.

در این آیه از دو کلمه استفاده شده است که قدری ابهام دارد، یکی “الْقُرَى الَّتی‏ بارَکْنا” و دیگری ” قُرىً ظاهِرَهً”؛ سرزمین مبارک وسرزمین آشکار. مضمون آیه این است که ما بین مردم و بین آن سرزمین مبارک سرزمین ظاهری قرار دادیم. اما اگر کسی بخواهد معنای این آیه را بفهمد، تا نداند آن سرزمین مبارک کجاست؟ و آن سرزمین ظاهر کجاست؟ نمی تواند این آیه را تفسیر کند. در مورد این آیه روایت شده است که شخصی آمد خدمت امام سجاد (علیه السلام). امام سؤال کردند که این قرای مبارک چه قُرایی است؟ “ما یقول فیه علمائکم”[۳] معلوم است که آن طرف خودش هم اهل مدرسه و بحث بوده است که امام علیه السلام فرمود: “علمای شما”؛ چون قبل و بعد از زمان امام سجاد (علیه السلام )مفسران به نامی از اهل تسنن زندگی می کردند که داعی تفسیر بودند امثال قتاده و ابو حنیفه و ابن عتیبه  و امثال ذلک. حضرت فرمودند: علمای شما راجع به این قرای مبارک چه می گویند؟ آن شخص گفت: “یَقُولُونَ إِنَّهَا مَکَّهُ “؛ می گویند این سرزمین مبارک مکه است. بنابراین معنای آیه این می شود که بین مردم و بین مکه چند قریه وجود دارد و مراد از قریه هم حتماً خیبر و چند روستای بین راه است؛ ولی خود این شخص به این تفسیر راضی نبود . لذا امام فرمودند: ” هَلْ رَأَیْتَ ” خودت چه می گویی؟ آیا این گفته علمایتان که به شما می گویند را قبول داری؟ راوی از امام سؤال کرد که” قَالَ فَمَا هُوَ ” شما چه می گویید؟ امام فرمودند “إِنَّمَا عَنَى الرِّجَالَ” مراد از این قرا سرزمین نیست، بلکه بحث انسان ها است. این قرای بارکنا یا قرای ظاهر مردانی از مردان خدا هستند. این شخص با این که محضر امام است از گفته ایشان قانع نشد و گفت ” وَ أَیْنَ ذَلِکَ فِی کِتَابِ اللَّهِ؟ “نشانه این سخن در قرآن چیست؟ من دلیل می خواهم. امام فرمودند: “أَ وَ مَا تَسْمَعُ إِلَى قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَهٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ”؛ این قریه چه قریه ای است؟ آیا سرزمین است؟ “عَتَتْ” مال قریه است یا مال مردم و سران قریه است؟ هر چه این جا مراد از قریه است، آن جا هم هست. باز حضرت فرمودند: ” وَ تِلْکَ الْقُرى‏ أَهْلَکْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا ” اولاً ضمیر در این آیه به هم ریخته است؛ چون ضمیر “هُم” نمی تواند به “قری” برگردد چون متعلق به مذکر عاقل است و قری جمع قریه و مؤنث مجازی است بنابراین یا باید بشود “اهلکناهُنَّ” یا ” اهلکناها” در این صورت ” أَهْلَکْناهُمْ ” توجیه ادبی ندارد. جز این که بگوییم در قری معنایی ریخته شده است که با “هُنَّ” می تواند مرجع ضمیر پیدا کند. حضرت فرمودند معنای قریه در این جا چیست؟ آیا باز هم می گویید مراد از قریه مکّه است؟

امام در واقع می خواهند یک تفسیر بطنی از آن آیه ارائه کنند و بعد بگوید قرینه اش را در آیه دیگری قرار داده است. قبلا بیان شد که گاهی وقت ها قرآن در همان آیه به معنای بطنی اشاره می کند مثل آیه “إِنَّ عِدَّهَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْرا” و گاهی وقت ها در آیه دیگر به این معنای بطنی اشاره می کند. البته این آیه تفسیر بسیار زیبایی دارد. امام در این حدیث فقط “الْقُرَى الَّتی‏ بارَکْنا” را تفسیر کردند ولی قرای ظاهر را تفسیر نکردند.

عقیده من این است که راجع به عالمان دین هیچ آیه و حدیثی به فخامت این آیه وارد نشده است؛ چون در آن حدیث امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) آن قرای ظاهر را به عالمان دین تفسیر می کنند و می فرمایند عالمان دین واسطه بین ما و مردم هستند. علم را از مافوق خود می گیرند و به پایین دست خود ارائه می کنند .

به این پایین می دهند “وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ” یعنی بین مردم  “وَ بَیْنَ الْقُرَى الَّتی‏ بارَکْنا” یعنی امام زمان یعنی ولایت و امامت “فیها قُرىً ظاهِرَهً وَ قَدَّرْنا فیهَا السَّیْرَ سیرُوا فیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنینَ” قرای ظاهر هم عالمان دین که واسطه هستند معارف را مثل گندم از قرآن و اهل بیت می گیرند ،آن را آرد می کنند، نان می کنند ،قابل خوردن که شد به مردم می دهند.

کار من وشما اگر راه را گم نکنیم اینقدر ارزش دارد. متأسفانه گاهی وقت ها راه را گم می کنیم و عمرمان را جایی خرج می کنیم که خیری در آن نیست. گاهی اوقات بسیاری از ما آن قدر که راجع به فیلسوف هایی مانند کانت، دکارت گادامر و حتی از عرفا می دانیم، از امام صادق (علیه السلام )نمی دانیم. البته در ابتدا به قصد آشنایی اجمالی وارد مطالب آن ها می شویم تا چیز هایی یاد بگیریم ولی در آن مطالب ماندگار می شویم.

یا مثلاً برخی از مراکز به عنوان مقایسه و مقارنه تأسیس می شود و گفته می شود که لطائف دین با این مقارنه معلوم می شود و از این مطالب در خدمت دین استفاده می شود که البته حرف درستی است اما نباید این رفتن بازگشتی نداشته باشد. البته بعضی هیچ کدام از علوم جدید و قدیم را ندارند،  نه گندم دارند و نه جو .

پس کار قرای ظاهر و عالم دین این است که معارف را بگیرد و برای ارائه به مردم آماده کند ” وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَى الَّتی‏ بارَکْنا فیها قُرىً ظاهِرَهً “. در این تعبیر، نقش عالم، واسطه بودن است .

گاهی وقت ها قرآن به چیزهایی اشاره می کند که در معانی بطنی قرآن از آن ها فهمیده می شود است . در آیه است “یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّهِ قُلْ هِیَ مَواقیتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى‏ وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون‏”[۴] این آیه ظاهری مشخص دارد. از پیامبر راجع به هلال ماه سؤال می کنند که چرا در آسمان گاهی هلال ماه باریک و گاهی درشت تر دیده می شود؟ ای پیامبر بگو “أهله” وقت ها ونشانه هایی است برای مردم و برای حج. بعد هم می فرماید: “لَیْسَ الْبِرُّ”، ضمناً نیکی این نیست که از پشت خانه ها وارد خانه شوید، بلکه نیکی، کسی است که پرهیز کار است و از خود راه خانه وارد می شود.

در این جا هیچ اشکالی ندارد که کسی ظاهر آیه را معنا کند و بگوییم این آیه دو مطلب را می گوید:

بحث اول این است که هلال چه ثمری دارد؟ و بحث دوم این که “البّر” چیست؟

اما واقع مطلب این است که وقتی مفسر به خودش رجوع می کند از ترجمه و معنای تحت اللفظی این آیه قانع نمی شود:

اولاً ربط فقرات این آیه نسبت به یکدیگر چیست؟ در آینده توضیح خواهیم داد که قرآن باید جوری ترجمه وتفسیر شود که اجزای آن به هم پیوستگی داشته باشد و اینکه قرآن طوری معنا شود که فقرات آیه اصلا به هم مربوط نباشند. حتی این گفته که آیه به صورت تدریجی نازل شده است نیز نباید بهانه شود تا آیات از هم بریده معنا شود.

ثانیاً چرا در “یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّهِ”،‌اهله جمع آمده است؟ چون هلال مفرد است و سوال کننده از هلال می پرسد،‌ چرا می فرماید از هلال ها می پرسند؟ علاوه بر اینکه می فرماید “قُلْ هِیَ مَواقیتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ” مگر کاربرد هلال فقط در حج است که می فرماید برای مردم وبرای حج؟ معنای این فراز چیست؟

می توان گفت در حج از طریق هلال عرفه و عید قربان و … را تشخیص می دهند. در این صورت هلال ماه در ماه رمضان کاربرد بیشتری دارد؛ چراکه مسلمین هر شب با هلال ماه کار دارند. مثلاً غروب ، اول ماه ، آخر ماه و … را به این وسیله تشخیص می دهند. بنابراین ترجمه این آیات انسان را قانع نمی کند. اگر وارد معنای بطنی این آیه شدیم اولاً ربط فقرات آیه برقرار می شود و ثانیا فلسفه للناس و الحج نیز مشخص می شود.


[۱] . و معرفه الشهور المحرم و صفر و ربیع و ما بعده و الحرم‏ منها … لا تکون دینا قیما لأن الیهود و النصارى و المجوس و سائر الملل و الناس جمیعا من الموافقین و المخالفین یعرفون هذه الشهور و یعدونها بأسمائها و إنما هم الأئمه ع و القوامون بدین الله و الحرم منها أمیر المؤمنین علی الذی اشتق الله تعالى له اسما من اسمه العلی کما اشتق لرسوله ص اسما من اسمه المحمود و ثلاثه من ولده أسماؤهم علی علی بن الحسین و علی بن موسى و علی بن محمد فصار لهذا الاسم المشتق من اسم الله عز و جل حرمه به و صلوات الله على محمد و آله المکرمین المتحرمین به‏. الغیبه للنعمانی، باب ۴ ، ص: ۸۶

[۲] . سبأ : ۱۸

[۳] . عَنْ أَبِی حَمْزَهَ الثُّمَالِیِّ قَالَ: دَخَلَ قَاضٍ مِنْ قُضَاهِ أَهْلِ الْکُوفَهِ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ لَهُ جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَى الَّتِی بارَکْنا فِیها قُرىً ظاهِرَهً وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ قَالَ لَهُ مَا یَقُولُ النَّاسُ فِیهَا قِبَلَکُمْ قَالَ یَقُولُونَ إِنَّهَا مَکَّهُ فَقَالَ وَ هَلْ رَأَیْتَ السَّرَقَ فِی مَوْضِعٍ أَکْثَرَ مِنْهُ بِمَکَّهَ قَالَ فَمَا هُوَ؟ قَالَ إِنَّمَا عَنَى الرِّجَالَ قَالَ وَ أَیْنَ ذَلِکَ فِی کِتَابِ اللَّهِ؟ فَقَالَ أَ وَ مَا تَسْمَعُ إِلَى قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَهٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ وَ قَالَ وَ تِلْکَ الْقُرى‏ أَهْلَکْناهُمْ وَ قَالَ وَ سْئَلِ الْقَرْیَهَ الَّتِی کُنَّا فِیها وَ الْعِیرَ الَّتِی أَقْبَلْنا فِیها أَ فَیُسْأَلُ الْقَرْیَهُ أَوِ الرِّجَالُ أَوِ الْعِیرُ قَالَ وَ تَلَا عَلَیْهِ آیَاتٍ فِی هَذَا الْمَعْنَى قَالَ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَمَنْ هُمْ؟ قَالَ نَحْنُ هُمْ فَقَالَ أَ وَ مَا تَسْمَعُ إِلَى قَوْلِهِ- سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ؟ قَالَ آمِنِینَ مِنَ الزَّیْغ. الإحتجاج على أهل اللجاج ،ج‏۲ ،ص ۳۱۲

[۴] . بقره : ۱۸۹