جلسه سیزدهم – ۱۳۹۰/۱۱/۱۹

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد اٍوآله الطاهرین ولعنه الله علی اعدائهم اجمعین

بحثی که مستحضرید شروع کرده ایم اما متأسفانه آفت تعطیلی یکی دو هفته مواجه شد اصول وقواعد فلسفه تفسیر با خودم گفتم چند نشست را اختصاص بدهیم به  ووارد یکی از سوره های قرآن بشویم یعنی از فلسفه تفسیر برویم خود تفسیر ولی کوتاهی جلسات و گاهی هم تعطیلی وگاهی هم بحث هائی که انسان تصور نمی کندچقدر گسترده است  گاهی پیش می آید ما را کشانده تا از این کشف برویم بیرون در بحث امروز من برای شما به یک نهادی اشاره می کنم که برای شما شناخته شده است بارها شنیده اید یا خوانده اید ودر طبیعتاًدر آینده خواهید شنید  خواهید خواندمهم  این است که انسان جوانب این نهاد را ببیندو آن هم تفسیر به رأی خوب شما می دانید که( التفسیر و شیئان)یا بگوئیم قسمان من ترجیح می دهم بگویم شیئان چون مقسم ندارد مشترک ندارد مشترکشان فقط کلمه گول زننده

تفسیر است لذا بگوئیم شیئان بهتر از این است که بگوئیم قسمان التفسیر و شیئان یکی تفسیر ممدوح سفارش شده است که در واقع قره العین ائمه است ،قره العین رسول خداست و خود قرآن از کسانی است که دعوت می کند مارا به آن تعبیر تدبر در قرآن بالاخره وقتی آدم تدبر کردمی گوید دیگر حاصل تدبررا می گوید  با خودش که به گور نمی بردمی گوید می شود تفسیر، اگر عرض می کنم تفسیر قرآن خود قرآن از این باب است تدبر در قرآن خوب این نوع تفسیر به یک تفسیر به  حق ،تفسیر منضبط ،تفسیر به فنی تفسیر رابه رأی، اسم خاصی ندارد اصطلاح ندارد به همین خاطر آزادید یک اسم زیبائی پیدا کنیم و برای آن بگذاریدنوع  دوم به شدت تکرار می کنم به شدت از آن نهی شده تفسیر به رأی است از میان دهها روایت و اثری که داریم این  حدیث امیر المؤمنین (علیه السلام )است که (ایاک ان تُفسرا لقرآن برأیک)شما کافیه این واژه را بزنید تفسر رأیک ببینید که چقدر برایتان می گوید حدیث یعنی به اصطلاح ارتباط وپیوند (ایاک ان تفسر قرآن برأیک) خوب همین جاست که بااین نهاد  آشنا می شویم اصطلاح هم هست تفسیر به رأی، این دیگر اسم نمی خواهد اسم روی آن بگذاریم حق هم نداریم اسم روی آن گذاشته شده آسیب هائی هم برایش بیان شده هم قبح عقلی دارد هم حرمت شرعی دارد حرمت شر عیش از همین روایات و  فتاوای فقها،یا آن حدیث امام صادق (علیه السلام) که کسی که قرآن را به رأی خودش تفسیر کند (من قال فی ا لقرآن بغیر علمه که همان می شود تفسیربرأی فلیتقبل مقعده من النار) باید دید جایگاهی از آتش برای خودش انتخاب کند بر گزینندجایگاهی را برای خودش در آتش ،در آتش هم هر چه انتخاب کند آتش است، دیگر آتش ،خوب از نظر عقلی هم می دانید یک کتابی وارد شده از گوینده حکیم، بنده خواسته باشم به رأی خودم تفسیر کنم ،تفسیر رأی خود تعبیر رأی خود به کلام دیگری ما چه حق داریم در قرآن تصرف کنیم به رأی خودمان این مثل ورود به ملک دیگری می شود قبح عقلی هم به غصب می شود بر گرداند هم به ظلم می شود می خواهم وجه عقلیش را بیان کنم گرچه نیازی نیست با وجود ادله شرعی پس این طور شد که التفسیر شیئان ،تفسیر به حق ،فنی ،منظبط بسیار ممدوح وسفارش شده وتفسیر ناب ،به حق ،ببنید نشانه های تفسیر به رأی چه هست چون می دانید گاهی وقت ها انسان خودش هم نمی فهمد ولی مبتلاست در زبان فارسی قدیم یک اصطلاحی را می گفتند شاید شنیده باشید نمی دانم تحت عنوان برادران دروغین ،این برادران دروغین اصطلاحی است که از قدیم بوده منظور این است که گاهی دو تا مفعول با تمام مغایرتی که با هم دارند درتعین وعینیت یعنی در تشخص خارجی یا بگوئیم در تجسم،تجسم یافتن جای همدیگر را می گیرند واین آسیب مهمی است یعنی این ها برادر نیستند ولی دروغی برادر حساب می شوند جای همدیگر به کار می روند هیچ وقت فکر کردید مرزبین وقار وتکبر چه هست چقدر انسان هائی داریم به نام وقار تکبر می ورزندیعنی حقیقت خودش تکبر است ولی خودش می گوید نه این وقار است روحانی باید وقار داشته باشداستادبایدبا وقار داشته باشد وقار کاملاًجداست با تکبر ،اصلاًروحیه بزرگ بینی و استکبار در وقار نیست در حالیکه وقار قوامش در خود بزرگ بینی است ولی در تجسم خارجی انسان خیلی وقت ها قاطی می کند در روایات داریم در آخر الزمان —را به جای هدیه وهدیه را به نام —خوب هدیه که واقعاًحرام که نیست ولی رشوه و —حرام است جای هم دیگر به کار می رود خیلی وقت ها دیده اید افراد می خواهند مشورت کنند ولی دخالت می کنند هیچ وقت فکر کرده اید نبض این دوتا چه هست با این که این ها مفهومشان زمین تا آسمان فرق دارد بخواند مشورت دادن ولی هستند افرادی که به اسم مشورت دادن چه کار می کنند دخالت می کنند بعضی ها به اسم نظارت بازرسی می کنند بازرسی یک نوع رصد است یک نوع جستجو یا جاسوسی است حالا بعدش ،نظارت هم یک نوع پیشبرد کار است تکمیل کار است انسان برای کاری ناظر باشد ولی خوب نظارت جایش را می دهد به بازرسی ،این بازرسی ونظارت این مفاهیم می شود مفاهیم دروغی این جاست که آقایان من از فرصت استفاده کنم در بحث های اخلاقی خیلی انسان باید مواظب باشد خیلی وقت ها من وشما اگر بدانیم این کاری که انجام می دهیم گناه است هرگز راضی نیستیم از عهده اش بر نمی آئیم چه جوری ؟فردا خدا گیر داد به همین یک گناه چه خاکی برسرمان بریزیم  مرحوم مجلسی ذیل یک آیه می فرماید گاهی وقت ها خدا به یک گناه گیر می دهد این تعبیر قشنگی نیست واین که روز قیامت نمی بخشد  این عالم بزرگ می فرماید هر گناهی باید همین طور باشد خدای بزرگ همه ی نعمت ها را بخشید این طور نیست که خدا واگذار کند به خود بنده آن جا هم حالا کسی اهل بخشش نیست ، آن جا حاتم طائی این جا بخیل ترین در آن جا چون آن جا دست خالی است کلاه پس معرکه است ،آن وقت اگر این طور باشد انسان باید دقت کند چون بعضی وقت ها می شود برادران دروغین یعنی انسان برای بدترین کار توجیه دارد من انشاءالله برسم به تفسیر قرآن جای بحث این ها هست عرض می کنم ابلیس سجده نکردنش بیچاره اش نکرد اگر سجده نکرد وبعد می گفت معذرت می خواهم کار تمام بود او توجیهش بیچاره اش کرد گفت (خلقتنی من نار وخلقته من طین وکل من کان مخلوق من النار افضل من مخلوق من طین ولا بسجده افضل علی الفاضل علی المفضول)این بقیه قیاس ها را نگفته بود ته قیاس بوده حالا این چه اختراعی هست استثائی ،شکل اوله شکل دوم هست رفع طائی رفع مقدم هست چیه ؟این استدلال داشت ،این استدلال بیچاره اش کرد این توجیه بیچاره اش کرد به همین خاطر در این بحث ما برادران دروغین اگر بحث اخلاقیش را بگذاریم کنار بر گردیم رب مفسر این رب نه برای تدلیل، برای تکثیر،(رب مفسر که یفسر القرآن برأی ولکن یزئل انه یفسر القرآن بلحق )خوب حالا باید عصای احتیاط را من وشما که می خواهیم عمری در این کارها باشیم ممکن است مفسر هم نشویم ،با قرآن که سر وکار داریم در فقه در کلام در تفسیر احتیاط کنیم ولذا این نکته حساس را که کمتر رنگ علمی دارد ورنگ تحصیر دارد آویزه گوشتان کنید که این تفسیر برأی رابجای تفسیر بحق اعمال نکنیم وآن واژه را که برادر دروغین  بجای آن به کار ببریم حالا وارد بحث می شویم چه جور تعبیر کنم راههای شناخت تفسیر برأی یا بگوئیم نمادها یا نمودها فرقی نمی کند تفسیر برأی چه نمادی دارد چه نمودی دارد چه نشانه هائی دارد من فکر می کنم حداقل مخصوصاًنمی خواهم فهرست وار بگذریم من در این مدت این که موفق شدم این برای هر جزئی یک سری مثال های مخصوص بزنم این که باعث همین  شده ببینیدشاید مادر حد فرصت شاید سه یا چهار نمونه هایش را جلسه برایتان بگویم نمود اول تفسیر برأی تفسیر خلاف ظاهر یعنی تفسیری که انسان فکر کند و به دست هر کس بدهد این خلاف ظاهر بدونه به شما عرض کنم یکی از رایج ترین تفاسیر برأی از نواحی مختلف این است حالا باز اگر دیدید که انگیز ه های این چه می تواند باشد باز خودش یک وادی است یک بحث دیگر است انگیزه های تفسیر خلاف ظاهر شما اگر اهل مطالعه باشید از فلاسفه ،از عرفا، ازغراه،ازشیعیان بگویم که تعصب به خرج نداده باشم ،از سنیان حتی با غیر مسلمانان که با قرآن ارتباط داشتند از تفسیر خلاف ظاهر کم نمی آوردندالبته هر کدام باانگیز ه های مختلف یک چیز هائی را گاهی مثلاًبعضی از عرفا ،گاهی بعضی فلاسفه ،برخی متکلمین قرآن که به قول امیر المؤمنین ——–وهر کسی البته این که وهر کسی این که تمسک کند محل بحث مانیست خلاف ظاهر حالا یکی از جریاناتی که شاید برایتان تازه باشد ما در طول تاریخ جریاناتی داشتیم که تحت عنوان قداس این ها معتقد بودند که واجبات ومحرمات باید تفسیر شود وواجبات شود به صاحبان ولایت حق،ومحرمات تفسیر بشود به صاحبان ولایت باطل این اصلاًولایت ندارد از  فرقه هائی که نقل می کنم فرقه خطاویه می دانید خطاویه تقریباًمی توانم عرض کنم که از خطرناک ترین فرق منصوب شیعه که یعنی هم بحث پیدا کرد هم زمانش طولانی بود هم اذیتش گسترده بود که یک جا امام صادق (علیه السلام )فرمودندکه خداابوالخطاب را لعنت کندکه باعث ترس من در حال قیام وغروب، خواب شد یعنی من از دست این خبیث خواب راحت ندارم نشستن راحت ندارم ،ایستادن راحت ندارم، ببینید امام صادق هم دارداز پا در می آید خدایا آتش آهن را به او بچشان ،در این رسائل مرحوم شیخ هم یک جا امام می فرماید لعنت خدا برابو الخطاب و رفیقش مغیره بن سعید که دست برده بودند به احادیث ما این را در جائی از رسائل می خوانید یا بعداًمی خوانید یادم نیست اما در رسائل شیخ همین بود خیلی عجیب وجالب هم این که گسترده بود آخر ما غلاف زیاد داشتیم اما بعضی هاشان چند سالی عمرشان کوتاه بود این فرقه به طوری که باز پنجاه فرقه غائی را  پوشش می دادخوب این ها گسترده بود  این هایکی از عقایدشان این است که این ها می گفتند که عموماًاین این اهل الهیه بودند برای این که بتوانندافرادی را جذب کنند خوب اگر تکلیف می آوردند که جذبشان نمی شدند عموماًاین ها اهل الهه بودند بی بند وبار بودند این می

گفتند محرمات جائز است و واجبات لازم نیست واجبات کنایه از مردانی است که باید ولایت آن هارا قبول کنیم ومحرمات کنایه از مردانی است که باید ولایت آن هارا رد کنیم خطاویه ،باز فرقه دیگری که در این زمینه داریم فرقه منصوریه که این را هم جداکنیم که این هم از غلات پر رونق بوده منصوب به ابو منصور عجمی در زمان امکام باقر (علیه السلام)امام زین العابدین (علیه السلام) که باز هم الهه گری را ادعا می کرد  می گفت مرداب؛ خون، خون، غنا  می گفت همگی حلال است خدا هیچ چیز را بر ما تعیین نکرده مرادازاین ها که در قرآن آمده اسامی مردانی است که ولایت آن ها و دوستی با آن ها را حرام کرده وواجبات مانند حضرت علی (علیه السلام )وامام حسن (علیه السلام )و امام حسین (علیه السلام)ولایت آن ها را بر ما واجب کرده خوب حالا بعضی ها بودند که فرقه نداشتند ولی به هر حال جزء غلات ،غلات بی فرقه باز در آیه(ان الصلاه تنهی عن الفحشاء والمنکر)مراد از نماز آن قدری است که باید دوستش بداریم منظوراز رکوع وسجود همین طور ،زکات همین طور،ومحرمات هم همین طور مثل علی بن اسکه، قاسم بن یقطین وامثال وذلک ،خوب این تفسیر محرمات به افرادبه ولایت افراد وهمه واجبات را به ولایت افراد وامکان واجبات لذا این جاست که من این آیه سوره مائده را که برایتان عرض کردم گفتم این که ما داریم عرض می کنیم اولاً حفظ ظاهر است منتهی خوب این منافات ندارد که حفظ قرآن ظاهراًوبطن من گفتم این فکر به گونه ای تذکر بدهم که به این وادی نیفتیم که این وادی ،وادی خطرناکی است به هر حال آوردن شاهد ومثال بیش از این که من خواسته باشم برای شما این جا بگویم  من خودم اوایل دهه پنجاه سال های ۵۱یا۵۲ البته آن زمان من یادم هست والا این جریان از قبل شروع شده بود این جریان تفسیر برأی مضحک چه از طرف سنی ها چه از طرف شیعه ،بعضی از این برو بچه های شیعه نه همه شیعه من فکر می کنم هنوز هم مثل تفسیر المنار در بعضی از آیات قرآن بگوئیم از این تفسیرهای خلاف ظاهر ( ارسلناعلیهم طیراًابابیل )که کنایه ازمرض ومیکرب وبا،الطیر از میکرب وبا چه قانون چه استنادی ، والعصر قسم به فشار ،فشار فشاری است که از اتم به وجود می آید (ان الانسان لفی خسر) قسم به عصر اتم وقسم به عصر فشارو همین طور——-از منافقین داشتیم از بعضی از فرقه های منحرف که حقیر تر از آن که حالا بخواهم اسم ببرم به هر حال این فرقه های منحرف بودند هنوز هم هستند حالا این مثال هائی که من می زنم مثال های تندش است گاهی وقت ها مثال های تندزدن یک آفت داردکه آدم از مثال های کم رنگتر غافل می شود ولی خوب این طور بهتر در ذهن جهت آموزش و پژوهش می ماند به هر حال تفسیر برأی نماد واضحش یکی از این هاست حالا اگر به ۲و۳و۴ برسیم همه این ها برخلاف ظاهر است ودر طول تاریخ به انگیزه های مختلف بعضی از این ها انگیزه مذهبی داشته ،بعضی از این هاانگیزه سیاسی بعضی وقت ها انگیزه عبادی داشته مثل همین هائی که خواندم بعضی از این ها انگیز ه های مذهبی داشته که اصلاً این ها مذهب نداشتند این ها بیدین بودند چرا خیلی شان انگیزه اقتصادی داشتند خیلی از این ها مثل ابوالخطاب خوب پول کلانی از اطرافیانش گرفت و اطرافیان نه تنها به خودش سلام می کردند دختری داشت به اسم زینب می رسیدند  می گفتند السلام علیک یا زینب بنت رسول الله مثلاًچون رسو ل الله نبوت کرداوایل که می گفت جعفربن محمد رسول الله ومن فرستاده او،بعد دید این کم گفت جعفربن محمد خداست الله انگاری صادق ومن رسول خدا خوب اطرافیان نادانش هم ،بسیار خوب این جوری هم در تاریخ ثبت شده از این نشانه ها این است در هر صورت در تاریخ داریم از فلاسفه داریم حالا ببینید همین جا ما نباید احیاناً یک محققی با حفظ ظاهر مثلاً آیه ای رابه قرائنی نکته ای رااز آن در آورد که ما مثلاً  در نیاوردیم، نرسیده بودیم  فوری این را قطع کنیم به تفسیر، گاهی وقت ها آدم احتیاط می کند که این  احتیاط ها متهم می کند که خودش خلاف علمی  بوده گاهی مثلاًیک تفسیر را مثلاًبا حفظ ظاهر برداشت لطیفی بکندیک قرائنی بود یک اصلی را ما گفتیم قرآن معمولاً ظاهر را که می آورد برای معانی بطنی هم یک اشاراتی در خود ظاهر می ریزد خوب آن حسابش از تفسیرعلیه کاملاً جداست گاهی خودمان را از تفسیر علیه قرآن جدا نکنیم من اسم فلاسفه را آوردم این جا که کتب شان مشهور از تفسیر برأی ولی دوستان نباید کاری کنیم که از نکات لطیف وبدیع هم کم در آن هم نیست گاهی وقت ها یک تفسیر از عارف از یک فیلسوف انسان می بیند که واقعاًمطلوب است برایش نه با ضوابط دینی مخالف است ونه با ظاهر قرآن نمی گذارد حفظ می کندالعبارهللعوام والاشارهللخواص این هم هست که نباید به خیال ترس از تفسیر برأی خودمان را از تراس ماست محروم کنیم.