جلسه نهم – ۱۳۹۰/۰۹/۳۰

بسم الله الرحمن الرحیم

در بحث فلسفه و قواعد تفسیر، بحثی که به یقین برهیچ کسی پوشیده نیست این است که قرآن کتابی است که درکنار آن، نهاد مفسّرتعریف شده است. یعنی قرآن این گونه نازل نشده است که فارق از هر نهاد تفسیری ،تفسیر یا معنا شود و دراختیار همه قرار گیرد.

باور شیعه این است که اهل بیت علیهم السلام که درآن حدیث متواتر،”ثقل اصغر” معرفی شده اند نهاد تفسیر قرآن هستند. در مقابلِ نظری که می گوید: قرآن کتاب واضح و کتاب هدایت برای همگان است و برای تفسیر فراز های خود نیازی به نهاد خاصی ندارد. “نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْر”؛ ما ذکری رانازل کردیم و ” لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْر”. یعنی همه می توانند از آن بهره ببرند. این معنا درآیات قرآن و روایات ما مردود شمرده شده است.

درسال­های ۴۸-۵۰ تا اوایل انقلاب، بعضی از روشن فکرهای مذهبی کشور، تحت عنوان ملی مذهبی، مثل مرحوم بازرگان و همراهان او، این فضا و فکر را القا می کردند که قرآن کتاب ذکراست؛ بنابراین اگر کسی اطلاعاتی داشته باشد، باید بتواند قرآن را تفسیرکند. البته مراد این عده، استغنا از اهل بیت نبود؛ ولی این فکر عملا به اینجا کشیده می شود. این ها بنابراین نظر، با این که تنها نهاد حوزه یاروحانیت باید قرآن را تفسیرکند، مخالف بودند.

اگر به دوره های قبل، خصوصا کمی قبل از سال های ۴۵ تا ۵۵ برگردید[۱] خواهید دید که درکشور، جلسات تفسیر قرآن برگزارمی شد و عمدتا کلاهی ها با یک سری اطلاعات دانشگاهی، ادبیات به روز ومسائل علمی ازفیزیک، شیمی، زیست، انسان شناسی و … قرآن را تفسیر می کردند. بسیاری از افراد نیز در این جلسات شرکت می کردند و اتفاقا این گونه تفسیر را می پسندیدند.

این جلسات در واقع، خواسته و نخواسته این پیام را داشت که قرآن، متولی خاص یانهاد خاصی برای تفسیرنمی خواهد. البته این جریان به نحوشدیدتردر صدراسلام  وجود داست به طوری که مدارس تفسیری زیادی تشکیل شد. امثال ابن مسعود، ابن عباس، مجاهد، حسن بصری، ابوالخطّاب قتاده، ابوحنیفه، حکم ابن عتیبه، اعیینه ، کسانی بودند که مدرسه تفسیر داشته اند. البته بعضی ازآنها مانند ابن عباس، فی الجمله از اهل بیت علیهم السلام متاثراند؛ ولی بعضی ازآنها فارق از این که پیامبر نهاد تفسیری مانند اهل بیت علیهم السلام را تعیین کرده اند، قرآن راتفسیر می کردند.

از طرف دیگر حضرات معصومین علیهم صلوه الله، خصوصا امام باقر و امام صادق علیهما السلام بارها با این عده مبارزه می کردند.

در جریانی وقتی قتاده خدمت امام باقر علیه السلام رسید، حضرت به او می فرمایند:[۲] شنیده ام قرآن تفسیر می کنی “بَلَغَنِی أَنَّکَ تُفَسِّرُ الْقُرْآنَ” گفت: بله. فرمودند: “بِعِلْمٍ تُفَسِّرُهُ أَمْ بِجَهْلٍ” از روی علم قرآن را تفسیرمی کنی یا از روی جهل؟ گفت: از روی علم تفسیرمی کنم. حضرت فرمودند: اگر عن علمٍ تفسیرمی کنی و تفسیر تو منضبط است حرف تو صحیح است.

گفتند راجع به این آیه چه می گویی؟” وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ ” حضرت از او سوال کردند: این سرزمین، چه سرزمینی است؟ و این آیه چه چیزی را می خواهد بگوید؟ قتاده از این سوال یکّه خورد و دید نمی تواند پاسخ دهد. حضرت در ادامه فرمودند: بعد فرمودند: “إِنَّمَا یَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه”. کلمه “اَّنمَا” به معنای حصر و “مَنْ خُوطِبَ بِه” و مخاطبان قرآن نیز ما هستیم واین مطلب بنیان قرآنی دارد. خداوند متعال در سوره مبارکه آل عمران آیه می فرماید: قرآن در واقع دوقسم است: “هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَهِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْباب‏”؛ این متابعت و متشابهت از روی خیرخواهی نیست، بلکه به انگیزه “ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ” است؛ یعنی اگر تأویل را به تفسیر معنا کنیم، این عده می خواهند قرآن را به صورت نادرست تفسیر کنند و مردم را به تردید انداخته و گمراه کنند. “وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ”؛ اینجا بحثی وجود دارد که آیا “الراسخون” عطف است؟ که در این صورت باید در بعد از “فی العلم” وقف کرد و قطعا این راسخون، حضرات معصومین علیهم السلام خواهند بود؛ ولی اگرمانند بعضی از اهل تسنن بلا فاصله بعد از “الله” وقف کنیم آیه به این صورت خواهد بود که “وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ*وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا”. البته در این صورت نیز معنای آیه عملا تغییر نمی کند؛ چون اگر هم گفته شود”وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ” ممکن است خداوند نهادهایی را عالم کند و به آن ها  علم لدنی عطا کند و آنها تفسیر صحیح آیات را بیان کنند اگر چه آیه آن نهاد را معرفی نکرده است.

روایات معصومین علیهم السلام گزینه اول را تایید می کنند که “و الراسخون فی العلم” عطف است و در این آیه رسما بیان شده است که  تفسیر صحیح قرآن را خدا می داند و راسخون فی العلم، منتهی علم خداوند ذاتی است و علم راسخون بالعرض است و خداوند می تواند آن علم را ازآنها بگیرد.

از این آیه استفاده می شود که قرآن نهاد تفسیرمی خواهد یا حداقل، بخشی ازآیات قرآن  نهاد تفسیر می خواهند. این مطلب که قرآن را باید با نهاد تفسیر و درکنار نهاد تفسیر ملاحظه کرد در روایات شیعه و تسنن زیاد دیده می شود در مقابل آن فکری که می گوید، همه می توانند قرآن راتفسیرکنند.

البته این بحث به طور کامل، مختص به قرآن نیست،  بلکه در غیر قرآن نیز وجود یک نهاد تفسیری و فهمنده نص وجود دارد؛ لذا باید مواظب باشیم جریانی که در مسیحیت رخ داد، در اسلام و تشیع رخ ندهد، یا اگر این اتفاق رخ داده است، جلوی آن را بگیریم.

بعد از رنسانس و فاجعه ای که کلیسا به وجود آورد، جریانی درمسحیت به وجود آمد که به تعبیرامروزی می توان از آن به “همه کشیشی” یاد کرد. امثال لوتر وکالون و … که مکتب هایی به نام های لوتریسم وکالوانیسم و امثال آن ایجاد کردند. این افراد گفتند:  ما دلیل نداریم که کشیش را متولی تفسیر متون مقدس بدانیم و دلیلی نداریم که باید ازکشیش وکلیسا متابعت کرد و پروتستان ازهمین جا و در مقابل کاتولیک آغازشد. مسحیت کاتولیک نسبت به کشیش وکلیسا ومتن تعبد دارد و درمقابل جریان های کالوانیسم، لوتریسم، پروتستان است که می گویند دلیلی وجود ندارد که ما از کلیسا و کشیش ها متابعت کنیم. درتاریخ این مسأله نسبت به شیعه زیاد مطرح شده است، اینکه بعضی از مراجع تقلید و بزرگان در این زمینه احساس خطر می کنند به این دلیل نیست که منفعت آن ها به خطر افتاده است. چنین شخصیت هایی بخاطر اینکه پشت صحنه این افکار و آینده خطرناک آن را می بینند، احساس خطر می کنند

بنابراین باید: ۱- درکنار قرآن نهاد تفسیر (اهل بیت علیهم السلام ) را مورد نظر قرار دهیم. ۲- درکنار دین متولی تفسیر را مورد نظر قرار دهیم.

بحث در مورد شخص نیست بلکه در مورد این است که هر مجموعه ای، به مفسر مخصوص به خود نیاز دارد و الا خود تفسیر کنندگان غلط قرآن باعث ایجاد مشکل خواهند شد؛ چنان چه جریان گروه فرقان و گودرزی و عاشوری و… همه از تفسیر ناصحیح قرآن وارد شدند. کتاب های آن ها نیز هنوز در بازار موجود است همه ی اینها ازهمین جاپیداشد والا همه ی آنها طلبه بوده اند و در حوزه قم و مشهد و امثال آن درس خوانده بودند.

درهرصورت اصلی که قرآن و روایات آن را تاسیس می کنند و شیعه و سنی ندارد. حدیث “إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ هُمَا الْخَلِیفَتَانِ مِنْ بَعْدِی وَ لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض”‏[۳] ؛ من دو چیز را بین شما می گذارم و اینها “لَنْ یَفْتَرِقَا”؛ یعنی قرآن هست و اهل بیت هم نهاد تفسیرآن هستند و این دو از هم جدا نمی شوند “حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض”، حدیث شیعی نیست. بزرگان ما وقتی می خواهند به یک حدیث متواترمثال بزنند به حدیث ثقلین مثال می زنند. اخیرا نیزکتابی ۶۰۰-۷۰۰ صفحه ای راجع به سند این حدیث درمتون اهل تسنن چاپ شده است که به صورت خیلی وسیع نیز کارشده است.

اینکه کتاب و دین خدا باید توسط یک نهاد تفسیر شود، یک اصل اسلامی است نه مذهبی و نه شیعی. البته باید روی این جهات فکر کنید. این تلقی نیز صحیح نیست که بدون ورود حضرات معصومین علیهم السلام، هیچ کس نمی تواند هیچ مطلبی از قرآن برداشت کند. مرحوم صاحب حدائق می گوید: من اخباری ام ولی معتدل هستم؛ ولی رفقایی دارم که بسیار تند هستند. بعد قصه ای نقل می کند که به نظر می رسد از سید نعمت الله جزایری باشد. ایشان  می گوید: در مسجد جامع عتیق شیراز با او بحث شد که چه قدر می شود از قرآن استفاده کرد؟ او معتقد بود که بدون مراجعه به نهاد تفسیر از قرآن هیچ استفاده ای نمی توان کرد. می گوید من به او گفتم: حتی در مثل “قل هوالله احد”؟  گفت: حتی درمثال قل هوالله احد هم نمی توان استفاده کرد؛ چون “قل هوالله احد” با “قل هوالله واحد” چه فرقی دارد؟ فرق أحد با واحد چیست؟ چرا قرآن نگفت “قل هوالله واحد” و گفت “قل هوالله احد”؟ این سوال را صدرالمتالهین باید حل کند یا بوعلی یا امام صادق علیه السلام؟ البته صاحب حدائق در این زمینه مثال خوبی نزده است  و اتفاقا در این مثال حرف طرف مقابل درست است.

جواب کسانی که می گویند قرآن برای فهم آمده است و ما باید از آان استفاده کنیم تا حدی همین است که کسی نمی گوید اصلا نمی شود از قرآن استفاده کرد؛ ولی بحث این است که هرکجا می خواهید مطلبی را از قرآن برداشت کنید باید در ابتدا ببینید نص خاصی وجود دارد یا خیر؟ این معنای نهاد تفسیر است. در حدود چهار هزار حدیث از حضرات معصومین علیهم السلام در تفسیر قرآن به دست ما رسیده است. به غیر از نصوصی که گفته می شود از بین رفته است که ما در این نظر مناقشه داریم. این روایات درآیات ما پراکنده است. خوشبختانه برخی از بزرگانی این تراث ارزشمند را چه به عنوان تفاسیر روایی و چه در لابه لای تفسیر خود حفظ کرده اند و به ما رسانده اند. به عنوان مثال تفسیر مجمع البیان، تفسیر روایی نیست؛ ولی روایات زیادی را نقل می کند. تفسیر”تبیان” شیخ طوسی، تفسیرروایی نیست ولی پرازتراث معصومین است. تفاسیرعلی ابن ابراهیم، نورالثقلین، البرهان، کنزالدقائق مشهدی روایی هستند. لابه لای متون فقهی ما مثل وسائل شیعه  صدها آیه توسط امام علیه السلام تفسیرشده است در صورتی که وسائل الشیعه اصلاً کتاب تفسیر نیست، نه تفسیرروایی ونه غیرروایی.

بنابر این اینکه گفته شود: ما باید مطلقاً توقف کنیم، ولو جایی که روایتی از حضرات معصومین وجود ندارند و آیه ازمتشابهات نباشد، خلاف آیه است که ” مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتاب ” .

از طرف دیگر شعار همه کشیشی و همه مفسری نیز خلاف است. این جاست که باید ببنیم چه مسیری را طی کنیم که نه به افراط بیفتیم و نه به تفریط و حد وسط چیست؟

باز اینجا نهادی وجود دارد به نام تفسیر به رای و پرهیز از تفسیر به رای. که باید جداگانه مورد بحث قرار گیرد؛ چون مِیْز، سخت است. گاهی مثالی می زنند ومی گویند این، تفسیر به رای است وگاهی مثال دیگری می زنند و می گوید این تفسیر به رای نیست؛ اما گاهی می خواهیم تفسیر به رای را تعریف کنیم تا در موارد مشکوک به آن سنجه مراجعه کنیم. پاسخ دادن به این سوال که تفسیر به رای چیست؟ و سنجه های آن چه چیزهایی هستند؟ به صورت مجزا مورد بحث قرار خواهد گرفت.


[۱] . تاریخ این دوران به خوبی توسط آقای جعفریان نوشته شده است. اخیرا نیز کتابی از ایشان در این زمینه منتشرشده است.

[۲] . الکافی الْعِدَّهُ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ دَخَلَ قَتَادَهُ بْنُ دِعَامَهَ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فَقَالَ یَا قَتَادَهُ أَنْتَ فَقِیهُ أَهْلِ الْبَصْرَهِ فَقَالَ هَکَذَا یَزْعُمُونَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام بَلَغَنِی أَنَّکَ تُفَسِّرُ الْقُرْآنَ قَالَ لَهُ قَتَادَهُ نَعَمْ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام بِعِلْمٍ تُفَسِّرُهُ أَمْ بِجَهْلٍ قَالَ لَا بِعِلْمٍ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام فَإِنْ کُنْتَ تُفَسِّرُهُ بِعِلْمٍ فَأَنْتَ أَنْتَ وَ أَنَا أَسْأَلُکَ قَالَ قَتَادَهُ سَلْ قَالَ أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی سَبَإٍ وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ فَقَالَ قَتَادَهُ ذَلِکَ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَیْتِهِ بِزَادٍ وَ رَاحِلَهٍ وَ کِرَاءٍ حَلَالٍ یُرِیدُ هَذَا الْبَیْتَ کَانَ آمِناً حَتَّى یَرْجِعَ إِلَى أَهْلِهِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام نَشَدْتُکَ اللَّهَ یَا قَتَادَهُ هَلْ تَعْلَمُ أَنَّهُ قَدْ یَخْرُجُ الرَّجُلُ مِنْ بَیْتِهِ بِزَادٍ وَ رَاحِلَهٍ وَ کِرَاءٍ حَلَالٍ یُرِیدُ هَذَا الْبَیْتَ فَیُقْطَعُ عَلَیْهِ الطَّرِیقُ فَتَذْهَبُ نَفَقَتُهُ وَ یُضْرَبُ مَعَ ذَلِکَ ضَرْبَهً فِیهَا اجْتِیَاحُهُ قَالَ قَتَادَهُ اللَّهُمَّ نَعَمْ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام وَیْحَکَ یَا قَتَادَهُ إِنْ کُنْتَ إِنَّمَا فَسَّرْتَ الْقُرْآنَ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِکَ فَقَدْ هَلَکْتَ وَ أَهْلَکْتَ وَ إِنْ کُنْتَ قَدْ أَخَذْتَهُ مِنَ الرِّجَالِ فَقَدْ هَلَکْتَ وَ أَهْلَکْتَ وَیْحَکَ یَا قَتَادَهُ ذَلِکَ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَیْتِهِ بِزَادٍ وَ رَاحِلَهٍ وَ کِرَاءٍ حَلَالٍ یَرُومُ هَذَا الْبَیْتَ عَارِفٌ بِحَقِّنَا یَهْوَانَا قَلْبُهُ کَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ  وَ لَمْ یَعْنِ الْبَیْتَ فَیَقُولَ إِلَیْهِ  فَنَحْنُ وَ اللَّهِ دَعْوَهُ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام الَّتِی مَنْ هَوَانَا قَلْبُهُ قُبِلَتْ حُجَّتُهُ وَ إِلَّا فَلَا یَا قَتَادَهُ فَإِذَا کَانَ کَذَلِکَ کَانَ آمِناً مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ قَالَ قَتَادَهُ لَا جَرَمَ وَ اللَّهِ وَ لَا فَسَّرْتُهَا إِلَّا هَکَذَا فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام وَیْحَکَ یَا قَتَادَهُ إِنَّمَا یَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه‏. بحار الأنوار، ج‏۲۴ ، باب ۵۹، ص ۲۳۲

[۳] . أمالی الصدوق، المجلس الرابع و الستون،‏ ص ۴۱۵

وصل الله علی محمد وآله الطاهرین ولعنت الله علی اعدائهم اجمعین.

سالروزشهادت امام همام حجت خداسیدالساجدین زین العابدین(علیه صلاه وسلام) راتسلیت عرض می کنیم.

شاید مناسبت داشت که من به مناسبت امروز بحثی  راجع به این امام بزرگ داشته باشم چون کلابیان های ماواطلاعات مانسبت به حضرات معصومین وکارهایی که انجام داده اند کم است وبازنسبت به بعضی ائمه خیلی کم است ازجمله امام سجاد(علیه السلام) منتهی چون بحثی باقی مانده است انشاءالله توفیقی باشد دریک فرصتی راجع به حضرتش صحبت شود.

مستحضرید بحث قواعد تفسیر،فلسفه ی تفسیرمطالب زیادی گفته شده است. یک بحثی که به یقین برهیچ یک ازشماوکسانی که بعداصدای من رابشنوندپوشیده نیست میدانید که قرآن کتابی است که درکنارش نهادمفسرتعریف شده است یعنی قرآن این گونه نازل نشده است که فارق ازهرنهادتفسیری ،تفسیریامعنا شود ودراختیارهمه قراربگیرد جزءباورهای مااست که اهل بیت که درآن حدیث متواترثقل اصغر معرفی شده است نهاد تفسیرقرآن می شود یعنی تفسیرومعنا شده است درمقابل نظری که می گوید قرآن کتاب واضح است ونیازی به نهادخاصی ندارد قرآن کتاب هدایت برای همگان است (نحن نزل الذکر)ذکری رانازل کردیم برای(ولقدیسرناالذکر) درآن آیه وهمه می توانند بهره ببرند، می دانید این معنا درآیات ازخودآیات قرآن ودرروایات ماردشده است.درسال های ۴۸-۵۰تااوایل انقلاب این فضارا بعضی ازاین روشن فکران مذهبی کشورکه بعداعمدتاتحت عنوان ملی مذهبی الان ازآنها یادمی شود مثل مرحوم بازرگان وتیپ وتیم آن ها این فکرراالقا می کردند که قرآن کتاب ذکراست وبنابراین کسی باید اطلاعاتی داشته باشد که بتواند تفسیرکند البته حرف این هااستغناازاهل بیت نبود ولی عملا به اینجا کشیده می شد واینها روی اصل این که قرآن راباید نهاد حوزه یاروحانیت تفسیرکند مخالف بودند شما اگربه آن دوره ها برگردید به خصوص کمی قبل از۴۵تا۵۵که دیدم تاریخ آن به خوبی توسط اقای جعفریان نوشته شده است اخیرا هم کتابی ازایشان منتشرشده به خصوص برای شماکه آن فضاهاراکم تردیده اید یا اصلاندیده اید می بینیددرکشورجلسات تفسیرقرآن برگزارمی شودو عمدتا به قول ما حوزوی ها ازهمان کلاهی ها با یک سری اطلاعات دانشگاهی ادبیات هم ادبیات به روزبودومسائل علمی مسائلی ازفیزیک،شیمی،زیست ،انسان شناسی خیلی ازافرادشرکت می کردند ومی پسندیدنددرواقع خواسته ونخواسته ببنید ما به بحث شخص کارنداریم ونمی خواهیم راجع به اشخاص داوری کنیم سخت است فردا باید جواب بدهیم ولی این پیام راداشت که قرآن متولی خاصی یانهادخاصی برای تفسیرنمی خواهد البته این جریان به نحوشدیدتردرخود صدراسلام بود که مدارس تفسیری زیادی تشکیل شد امثال ابن مسعود،ابن عباس ،مجاهد،حسن بصری،ابوالخطاب قطاده،ابوحنیفه،حکم ابن عتیبه اعینه ،اینها کسانی بودند که مدرسه تفسیرداشته اند، بعضی ازآنهافی الجمله متاثرازاهل بیت اند مثل ابن عباس ولی بعضی ازآنها فارق ازاین که اهل بیتی وجود داردوبه تعبیری که ما الان به کاربردیم نهاد تفسیربرای قرآن پیامبرتعیین کردند قرآن راتفسیرمی کردند ازآن طرف هم حضرات معصومین (علیهم صلوه الله)امام باقر،امام صادق بارها بااینها مبارزه می کردند قطاده وقتی می آید خدمت امام باقرمی فرمایند که شنیده ام که قرآن تفسیرمی کنی (انک تفسرالقرآن)گفت:بله.فرمودند:(بعلما)ان علم تفسیرمی کنی یا لاان علم تفسیرمی کنی؟ گفت :نه ان علما تفسیرمی کنم. فرمودند اگران علم تفسیرمی کنی ومنضبط است خوب است بعد گفتند راجع به این آیه چه می گویی؟ فکرکنم آیه اش رابه مناسبتی خوانده ایم گرچه یک موردودومورد نیست خوب یکدفعه به قول این ورزشکاران لنگ انداخت اودید نمی تواند پاسخ بدهد فرمودند:این سرزمین چه سرزمینی است؟این آیه چه چیزی رامی خواهد بگوید؟نتوانست پاسخ بدهد بعد فرمودند قرآن را(انما یفهم القرآن) دریک تعبیر(من خوطب به )ی۰یعرف القرآن دریک تعبیریاانماحصر،یعرف القرآن ،من خوطب به ومخاطبان ما هستیم واین بنیان قرآنی دارد آیه مبارکه سوره ال عمران می فرماید که قرآن درواقع دوقسم است( فاماالذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ماتشابه منه.)این متابعت ومتشابهت نه از ازروی خیرخواهی (ابتغاءتاویله)می خواهدتفسیرکند البته اگرتاویل رابه تفسیرمعناکنیم آیه این است (فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ماتشابه منه ابتغاء الفتنه وابتغاء تاویله ومایعلم تاویله الاالله والراسخون فی العلم )خوب اینجایک بحثی است الراسخون عطف است که اگراین گونه باشد باید درقسمت فی العلم وقف کرد،قطعا راسخون حضرات معصومین هستندواگرمثلا بعضی ازاهل تسنن درقسمت الله وقف کنیم عملاتغییرنمی کندچون بالاخره ممکن است خداوند یک نهادهایی راعالم کندبه علم لدنی بدهدآنها هم بیان کنند آیه دیگربیان آن نهاد رانکرده است اگرعطف بگیریم که درروایات هم آمده که عطف است که همین جاهم رسما بیان شده است،خدامی داندوراسخون فی العلم منتهی خداوند علمش ذاتی است راسخون علمشان بالارض است خداوند می تواند آن علم راازآنها بگیرد خوب ازاین معلوم است که قرآن نهاد تفسیرمی خواهد حداقل بخشی ازآیات نهادتفسیرمی خواهند این جریان که قرآن راباید بانهادتفسیرودرکنارنهادتفسیر ببینیم درروایات شیعه وتسنن این رازیادمی بینید مقابل آن فکری که عرض کردم که می گویدهمه می توانند قرآن راتفسیرکنند البته من عرض کردم بحث هایی که می گوییم تمامش مربوط به خودقرآن نیست بعضی ازآنهادرغیرقرآن هم همین طوراست این بحث داشتن یک نهادتفسیری ،یک نهادفهمنده به اصطلاح اختصاص به قرآن ندارد لذا باید متوجه این باشید وحتی مردم رانیزاگاه کنید.جریانی که درمسیحیت رخ داددراسلام رخ ندهد درتشیع رخ ندهد یابگوییم رخ داده وما باید جلویش رابگیریم،می دانید بعدازرنسانس وبعد ازآن فاجعه ای که کلیسا به وجود آورد یک جریانی درمسحیت به وجود آمد که درواقع تعبیرامروزی اش رامی توان گفت همه کشیشی امثال لوتروکالون که بعد مکتب هایی درست کردند به نام های لوتریسم وکالوانیسم وامثال ذلک این ها آمدندوگفتند مادلیل نداریم که کشیش رامتولی تفسیرمتون مقدس بدانیم ودلیلی نداریم که باید ازکشیش وکلیسا متابعت کردوبه پروتستان ازهمین جا آغازشد درمقابل کاتولیک ،مسحیت کاتولیک نسبت به کشیش وکلیسا ومتن تعبد دارد درمقابل همین جریان کالوانیسم لوتریسم روتستان است که می گویند دلیل ندارد که مامتابعت کنیم.درتاریخ اگرفرصت بود من عرض می کردم این مساله نسبت به شیعه زیاد بوده است همین که می بینید بعضی ازبزرگان احساس خطر می کنند خوب این ها نه به این دلیل است که منفعت شان به خطر افتاده است یک مرجع تقلید وقتی احساس خطر می کند ومطلبی رامی گوید مسلم است که منفعت اودر خطرنیافتاده واین ازمطالب روشن است اینهاپشت صحنه رامی بینند آینده رامی بینند لذا فکری که شما باید داشته باشید این است که ماباید ۱-درکنارقرآن نهادتفسیرراببنیم (اهل بیت)۲- درکناردین متولی تفسیرببینیم .

بحث درمورد شخص نیست بحث درمورد این است که یک مجموعه ای یک مفسری می خواهد بیدارباشید والا اگربیدارنباشید خودما باعث ایجاد مشکل می شویم چنان چه شد همین جریان تفسیرگروه فرقان وآن طلبه معدوم آن آشوبی وگودرزی و…همه ازهمین تفسیرقرآن وارد شده اند الان هم کتاب هایشان دربازار است همه ی اینها ازهمین جاپیداشد والا همه ی آنها طلبه بوده اند درس خوانده قم ومشهد وامثال ذلک بوده اند.درهرصورت ببنید این بحث به اصطاح اصلی که قرآن وروایات تاسیس می کند وشیعه وسنی ندارد این حدیث من دوچیزرابین شما می گذارم واینها لن یفترقا خوب این لن یفترقا همین است یعنی قرآن که است اهل بیت هم نهادتفسیرش هستند واین ها ازهم جدانمی شوند حتی یردا این حدیث حدیث شیعی نیست بزرگان ما وقتی می خواهند به یک حدیث متواترمثال بزنند به حدیث ثقلین مثال می زنند سه چهارسال اخیرهم یک کتاب ۶۰۰-۷۰۰صفحه ای چاپ شده که راجع به سند این حدیث درمتون اهل تسنن که خیلی وسیع هم کارشده است این یک اصل اسلامی  است نه مذهبی ونه شیعی ،اصل اسلامی است که کتاب ودین خداباید توسط یک نهادی تفسیربشود البته این راهم به شما عرض بکنم چون شما باید روی این جهات فکرکنید این طورهم نیست که مامثلا بگوییم که بدون ورود حضرات معصومین هیچ کس نمی تواند هیچ چیزاز قرآن برداشت کند هواستان باشد که ازاین طرف هم نیافتید مرحوم صاحب حدائق می گوید که من خودم اخباری ام ولی تعبیرمی کند ومی گوید من معتدلم ولی مارفقایی داریم که آنها تند اند بعد قصه ای نقل می کند که فکرکنم ازسیدنعمت الله جزایری است می گوید: (درمسجد عتیق شیرازبحث شد بااو که چه قدرمی شود ازقرآن استفاده کرد اومعتقد بود که بدون مراجعه به نهاد تفسیری ازقرآن نمی توان هیچ استفاده ای کرد می گوید من به گفتم که حتی درمثل قل هوالله احد حتی درمثال قل هوالله احد هم نمی توان استفاده کرد چون قل هوالله احد با قل هوالله واحد چه فرقی دارد؟ فرق احد با واحد چیست؟ چرانگفت قل هوالله واحدگفت قل هوالله احد؟ این راباید صدراحل کند یا بوعلی یاامام صادق؟ گفت حتی دراین قل هوالله احد هم راراضی نشد) البته این صاحب حدائق مثال خوبی نزده مجادله می کند ومثالی زده که اتفاقا اودرست می گوید.می خواهم بگویم ازاین طرف هم نیافتیم وبتوانیم جواب کسانی که می گویند قرآن برای فهم آمده است وما باید استفاده کنیم تاحدی هم همین است کسی نمی گویداصلا ازقرآن استفاده نمی شود ولی بحث این است که شما هرکجا می خواهید یک مطلبی رابرداشت کنید ببینید شما نص خاصی ندارید این است معنای نهادتفسیرحدود چهارهزارحدیث ازحضرات معصومین درتفسیرقرآن به دست مارسیده است حالا به غیرازچیزهایی که ازبین رفته می گویند که ازبین رفته ولی من گاهی دراین مناقشه دارم. این هادرآیات ماپراکنده است خوشبختانه بزرگانی این توراس ارزشمند راحفظ کرده اند وبه مارسانده اند که به عنوان تفاسیرروایی وچه لابه لای ،مثل مجمع البیان تفسیرروایی نیست ولی می بینید که چه قدرنقل می کند تفسیرطبیان شیخ طوسی تفسیرروایی نیست ولی پرازتوراس معصومین است تفسیرعلی ابن ابراهیم که رسما روایی است، تفسیرنورالثقلین روایی است ،البرهان روایی است،کنزالدقائق مشهدی روایی است این هارسما روایی است لابه لای متون فقهی ما مثل وسائل شیعه یک کسی جست وجوکند ببیند چند آیه توسط امام تفسیرشده است صدها آیه شما پیدامی کنید که توسط امام تفسیر شده است وسائل الشیعه که کتاب تفسیرهم نیست نه تفسیرروایی ونه غیرروایی.

ببینید این که ما بگوییم مطلقا باید توقف بکنیم ولو جایی که حضرات معصومین چیزی ندارند ولو آیه ازمتشابهات نباشد این خلاف آیه است منه آیات محکمات هن ام الکتاب متوجه این هاباشید ازآن طرف هم مثل این شعارهمه کشیشی شعارهمه مفسری سردهیم این هم خلاف است این جاست که باید ببنیم که چه راهی راباید گرفت که نه به افراط افتاد ونه به تفریط حدوسط چیست؟

بازاینجا یک نهاد هست به تفسیربه رای وپرهیزازتفسیربه رای که اگرشد من این راجداگانه عرض کنم چون میزسخت است وگاهی آدم مثال می زند ومی گوید این تفسیربه رای است وگاهی مثال دیگرمی زند ومی گوید این تفسیربه رای نیست اما گاهی می خواهیم تعریف کنیم که درموارد مشکوک بایدمراجعه کند سنجه بدهد آن دادن سنجه سخت است که من این که تفسیربه رای چیست؟ سنجه هایش چه چیزهایی هستند ؟مقابل تفسیربه حق یا به رای است که من اربه طورمستقل بیان می کنم.

دربحث امروزخواستم این راتثبیت کنم که یکی ازاصول تفسیردرواقع این است که قرآن نهاد تفسیردارد وباید مراقب باشیم بین افراط وتفریط ومثال هایی که زده شد.