آیه الله مقتدایی: اخلاق علمی شیخ انصاری

نکوداشت شیخ اعظم انصاری ۹۲-۹۱

برای دریافت صوت سخنرانی بر روی لینک زیر کلیک کنید.

حضرت آیه الله مقتدایی

    • ان شاء الله خداوند به همه توفیق دهد بتوانیم  پیرو مکتب راستین اهل بیت باشیم و بتوانیم وظایف این روز را انجام بدهیم و خداوند ان شاء الله عیدی ما را در این عید بزرگ ظهور حضرت صاحب العصر و الزمان ارواحنا له الفداء قرار دهد ان شاء الله.
    • یکی از وظایفی که  خداوند برای انبیاء قرار داده است واز این لحاظ از انان تمجید می‌کند «الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لا یخشون احداً الا الله». با تمام توان آن رسالت را انجام می‌دهند و رسالت الهی را تبلیع می‌کنند این ویژگی انبیاء می‌باشد با اینکه می بایست مشقت‌ها و سختی‌ها را تحمل می‌کردند در عین حال دست از وظیفه و ادای رسالت بر نمی داشت. حضرت نوح با آنهمه اذیت و آزاری که به ایشان می‌کردند، می‌فرمود «ابلغکم رسالات ربی وانصح لکم » هود پیغمبر هم  همین تعبیر را می‌آورد «ابلغکم رسالات ربی و انا لکم من الناصحین». در عین  اینکه مردم اذیت می‌کردند ولی پیامبران با محبت و وعظ  و دلسوزی با مردم رفتار می‌کردند و این روش پیغمبران است. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرمودند که «ما اوذی نبیٌ مثل ما اوذیت»هیچ پیغمبری به اندازه من اذیت نشده است. در کمال استقامت به امر خداوند«فاستقم»، پیغمبر استقامت داشت ، تبلیغ می‌کرد. بعد از انبیاء، ائمه اطهار را ببینید امیر المؤمنین وقتی بار امامت  به دوشش آمد. جنگ جمل، نهروان، مارقین، ناکثین، پیش آمد با تمام توان امیرالمؤمنین ایستاد و وظیفه خودش را انجام داد. درباره نهضت امام حسین خیلی از سیاسیون در آن موقع که اوضاع را کاملا در دستشان داشتند می‌آمدند خدمت آقا و می‌گفتند یابن رسول الله نروید به سمت کوفه خطرناک است اما امام حسین علیه السلام هدفش این است که هرچه دارد، می‌خواهد در راه خدا قرار دهد. بعد از اینکه حضرت سجاد علیه السلام از سفر اسارت برگشتند  یکی از همان ناصح آمد پیش امام زین العابدین و گفت «من غلب»؟ چه کسی غالب شد؟ این کنایه بود. یعنی اینکه هرچه ما گفتیم به پدرتان که نرو شکست می‌خورید ،رفت و کشته شد. امام هم به او گفتند که وقتی که ظهر شد اذان و اقامه بگو می‌فهمی چه کسی غالب شده است. وقتی که اذان می‌گوییم «اشهد ان محمداً رسول الله». آنها می‌خواستند که این اسم را از بین ببرند. معاویه می‌گفت کی بشود که من بتوانم این اسم را دفن کنم. همانطور که ابابکر مرد، اسمش هم رفت، عمر رفت اسمش هم دفن شد، این اسم هم دفن شود. ائمه اطهار علیهم السلام هر کدام یکی پس از دیگری و بعد از ائمه نوبت می‌رسد به علما. آنها هستند که این بار رسالت بردوش آنها می‌باشد «الذین یبلغون رسالات الله» و بحمد الله می‌بینیم از زمان غیبت صغری تا امروز این سلسله جلیله‌ بهم پیوسته علماء بزرگ از مرحوم کلینی رضوان الله علیه در همان زمان غیبت صغری بعد مرحوم شیخ طوسی و شیخ مفید و سید مرتضی ، علامه حلی ، یکی پس از دیگری تا برسد به شیخ اعظم ، شیخ انصاری صاحب جواهر ، امام بزرگوار هر کدام در زمان خودشان این بار رسالت را بردوش گرفتند زندان رفتند شکنجه شدند پای دار رفتند. شهید شدند اما دست از تبلیغ برنداشتند و بحمد الله امروز این شجره طیبه بدست ما رسیده است. یک وقت آیت الله العظمی گلپایگانی در درسشان به مناسبت فرمودند که سابق در هر استانی یک وزنه علمی و مجتهد صاحب رساله  وجود داشت و امروز خالی است بعد از خاتمه درس من رفتم اصفهان برای  مرحوم آیت الله خادمی از علمای اصفهان نقل کردم که مرحوم آقای گلپایگانی این طوری فرمودند. مرحوم آقای خادمی فرمودند در اصفهان در هر محله‌ای یک عالم صاحب رساله بود حتی در حوزه آن مقدار که لازم است ما عالمی که محور علمی باشد، نداریم و این یک خسارتی است باید تلاش کرد و اگر به اینصورت جلو برویم احساس خطر می‌شود. باید حوزه های علمیه تلاش کنند هم از نظر علمی هم از نظر زهد و تقوا طلبه‌ها را برسانند به جایگاهی که این سلسله جلیله به هم پیوسته خدای ناکرده قطع نشود. این جلسه‌ای که امروز گرفته شده، خیلی مبارک است. من جدا تشکر می‌کنم از برادر عزیز و بزرگوار حضرت استاد علیدوست که این جلسه را برپا کردند، و شرح حال روش‌شناسی علم ایشان، و زهد و تقوای ایشان برای طلاب گفته شود، و طلاب استفاده کنند، الگو لازم است. مقام معظم رهبری در سفر سال گذشته به قم در جلسه‌ای شورای عالی فرمودند که یکی از ضرورت های امروزه حوزه ،اخلاق است و ایشان فرمودند تنها درس اخلاق کافی نیست. باید الگو نشان داد و طلبه‌ها ساخته بشوند نه اینکه صرفاً درس برایشان گفته شود. یکی از کسانی که می‌تواند در حد اعلا الگو باشد، مرحوم شیخ انصاری می‌باشد. ایشان از پنج سالگی شروع به تحصیل کرده است. آموزش قرآن و کتاب فارسی و نصاب اشعار عربی و فارسی را حفظ می‌کردند شروع کرده و بعد هم دروس حوزوی نحو، صرف ، معانی بیان ، منطق و در این علوم پایه نقل می‌کنند که مرحوم شیخ در حد بالای تسلط بود. درعتبات عالیات مرحوم شیخ حسین انصاری به پدر مرحوم شیخ می‌گوید: من با سید مجاهد هم‌بحث بودم ایشان در کربلا می‌باشد، آقازاده را ببرکربلا تا  (سید مجاهد) برکار ایشان نظارت داشته باشد و ایشان به کربلا می‌رود. مرحوم سید در جلسه می‌پرسد که رفیق ما در دزفول شنیدم نماز جمعه می‌خواند مقید به نماز جمعه است (همان شیخ حسین انصاری) و مرحوم شیخ  انصاری آن موقع جوان هجده ساله است سؤال می‌کند آیا به نظر شما تردیدی در وجوب نماز جمعه در زمان غیبت است؟ ایشان می‌فرمایند که این مسأله محل بحث است! در آن جلسه مرحوم شیخ دوازده دلیل اقامه می‌کند برای وجوب نماز جمعه  در زمان غیبت و حاضرین همه را قبول می‌کنند. مرحوم سید مجاهد می‌بیند جوانی است خوش‌استعداد. به پدر شیخ انصاری می‌گوید: این جوان را به صاحب این قبّه (اشاره به گنبد حرم امام حسین) بسپار و برو. مرحوم شیخ چهار سال در کربلا می‌ماند و از درس مرحوم سید مجاهد و هم‌ از درس شریف العلماء از بزرگان عصر درآن زمان بهره می‌برد. و یکسال بعد هم به نجف درس مرحوم شیخ موسی آل کاشف الغطاء می‌رود. مشکلاتی در عراق پیش می‌آید و بر می‌گردد ایران و ویک سفربه بروجرد، اصفهان، تهران، مشهد، کاشان می‌رود و با مرحوم ملااحمد نراقی درآنجا آشنامی‌شود و چهار سال درکاشان نزد مرحوم نراقی می‌نماند، این یک درس است. طلبه‌ها باید ببینند از کدام درس استفاده می‌کنند. طلبه باید ببیند کجاست که وقتش تضییع نمی‌شود. نقل می‌کنند مرحوم سید حسین کوه‌کمره‌ای از علمای اهل نجف تدریسی داشته در مدرسه می‌بیند یک جوان درگوشه‌ای چند تا شاگرد دارد و تدریس می‌کند یک روز می‌رود کناری تا درس این جوان را گوش کند می‌بیند استدلالات قوی دارد. فردا تشویق می‌شود زودتر می‌آید، گوشه‌ای می‌رود بالاخره می‌بیند سطح علمی این جوان از سطح علمی خودش بالاتر است سیدحسین کوه‌کمره‌ای  به شاگردهایش می‌گوید: رفقا! این آقایی که آنجا درس می‌دهد سطح علمیش بهتر از من است. بیایید همه باهم درس ایشان برویم. چه افرادی بودند واقعا! اینها جوک نیست! یک واقعیت است. خودش با تمام شاگردها می‌آید پای درس مرحوم شیخ و استفاده می‌کند درس مرحوم شیخ رونق می‌گیرد.

نکوداشت شیخ اعظم انصاری ۹۲-۹۱

    • نقل می‌کنند میرزای شیرازی پای درس مرحوم صاحب جواهر می‌آید نمی‌پسندد، میرزای شیرازی اصفهان درس خوانده بود می‌رود و درس مرحوم شیخ را هم نمی‌پسندد. می‌گوید: بر می‌گردم اصفهان و نزد شیخ محمد تقی می‌مانم. به شیخ خبر می‌دهند که ایشان طلبه فاضلی است درس‌های نجف را نپسندیده و می‌خواهد برگردد. شیخ پیغام می‌دهند که بیاید پیش من. میرزای شیرازی جوان است می‌رود پیش شیخ یک مسأله‌ای را از بیع فضولی سؤال می‌کند خوب و مفصّل جواب می‌دهد. میرزا می‌بیند عالمی است که نباید ایشان را از دست داد. شیخ پیشنهاد می‌دهد ما درس خصوصی هم داریم این درس که شما آمدید درس عمومی است. خلاصه کلام اینکه از نظر علمی شیخ انصاری چنین شخصیتی است. شیخ بدرجه علمی  که می‌رسد آیا ممکن است بدون تقوی و زهد به این مقام برسد؟ در همان اوج تدریس  و مرجعیت عامی که دارد یک وقت دیدند مرحوم شیخ درس را تعطیل کرد میرزای شیرازی می‌آید پیش شیخ و می‌گوید. آقا وقت تعطیلی نیست و مزاج شما سالم است. چرا درس تشریف نمی‌آورید؟ شیخ می‌فرماید :این نوشته‌جات من دست یکی از علماء رسیده بود و ایشان مطالعه و نقد کرده است و بعد برای من فرستاده است. من مطالعه کردم می‌بینم این نقدها و اشکالات اصلا به استدلالات من برخورد نمی‌کند. معلوم می‎شود حرف من را نفهمیده است و بر من اشکال گرفته است. می‌فرماید من به این فکر افتادم که نکند ما هم که به بزرگان ایراد می‌گیریم اینجوری باشد. ما هر روز می‌نشینیم در درسمان مرحوم محقق را به محاکمه می‌کشیم. مرحوم علامه را به محاکمه می‌کشیم. این حرف شما این ایراد را داشته است. محکوم می‌کنیم. اگر این علما زنده بودند شاید مثل این آقا که حرف‌های من را نفهمیده است و نقد کرده است، به ما بگویند: نقد شما هم وارد نیست  و به ایراد ما جواب بدهند. بوسیله ایرادهایی که ما به این بزرگان می‌گیریم و محکومشان کنیم و خودشان نیستند دفاع کنند، شاید ظلمی به اینها بشود؛ لذا من درس را تعطیل کردم. (ببینید تا آدم یک زهد بالا یک تقوا و ورع در حد تالی تلو معصوم نداشته باشد به این فکر نمی افتد)وهمچنین می‌گوید: حالا طلبه‌ها در همین حد پایه تحصیلی رسیده‌اند من دیگر درس نمی‌دهم. میرزای شیرازی به  ایشان می‌گوید: خیلی فرق است بین ایراد آن آقا به شما و ایراد شما به این بزرگان. فرقش این است که او یک نفر است نشسته حرف شما را خوانده و چیزی به ذهنش آمده و برشما ایراد گرفته و برای شما فرستاده است. شما مطلب محقق و شیخ  و علامه را مطالعه می‌کنید فکر می‌کنید بعد فردا برای مجتهدین سرکلاس بیان می‌کنید و اینها کسانی هستند که وقتی می‌گویید به فلان حرف علامه ایراد دارم، اینها تمام وجودشان می‌شود دفاع از علامه، تا ببینند اشکال شما به علامه وارد است یا نه.کوچکترین ضعفی در حرف شما ببینند، اعتراض می‌کنند که اشکال شما وارد نیست پس این شما نیستید که ایراد گرفته‌اید، این جمع ایراد گرفتند؛ بنابراین اگر ظلمی شده، این شما نیستید که ظلم کرده‌اید ! مرحوم شیخ می‌پذیرند و از فردا سر کلاس می‌آیند. مرحوم صاحب جواهر اواخر عمرش ریاست عامه تمام مقلدین شیعه دنیا و سطح جهان را دارد، صاحب جواهر نزدیک فوتش بود نگاهی کرد به جمع اعاظم علمای نجف که دور او جمع بودند. و گفتند چرا همه نیستند؟ گفتند: همه هستند، فرمود: شیخ مرتضی کجاست؟ دیدند شیخ انصاری نیست فرستادند دنبال ایشان دیدند در حرم مطهر امیرالمومنین علیه السلام مشغول دعا برای شفای استاد می‌باشد. ایشان را خواستند که صاحب جواهر شما را کار دارد. ایشان وقتی وارد جلسه می‌شود صاحب جواهر «الآن طاب لی الموت» و رویش را به شیخ می‌کند و می‌فرماید: «قلل احتیاطاتک فان الشریعه سمحه سهله» و رویش را به جمع می‌کند و می‌گوید: «هذا مرجعکم بعدی»؛ مرجع شما بعد از من ایشان است. صاحب جواهر از دنیا می‌رود هم علما و مجتهدین و هم اساتید نجف  از شیخ انصاری رساله می‌خواهند اما ایشان قبول نمی‌کند. مرجعیت را نمی‌پذیرد. ایشان می‌گوید اعلم از من وجود دارد آقای سعید العلماء از من مقدم است و تا او هست من رساله نمی‌نویسم. اما دیگران می‌گویند: سعید العلماء که در نجف نیست و الان در بابل  ایران است، خلاصه ایشان نامه‌ای می نویسد به سعید العلماء که شما در بحث بر من توفق داشتید و در درس شریف العلماء شما برمن مقدم بودید؛ بنابراین الان شما مقدم هستید و مرجعیت به شما می‌رسد فوراً حرکت کنید از ایران به نجف و این بار مسئولیت مرجعیت تقلید عامه را به گردن بگیرید! این نامه در ایران به دست سعید العلماء می‌رسد. سعید العلماء نامه را می‌خواند و جواب می‌دهد. بله ممکن است چنین باشد که شما می‌گوئید ولی مدتی است من حوزه را ترک کردم و آمدم اینجا گرفتار مراجعات مردم شدم و شما در حوزه بودید و تدریس داشتید و اگر آنوقت چنین بوده امروز شما اعلم هستید و شما مرجع می‌باشید. ببینید اینها افسانه نیست! اینها حقایقی است که از بزرگان وجود داشته است. وقتی نامه می‌رسد به دست شیخ، مرجعیت را می‌پذیرد سپس از او رساله می‌خواهند، ایشان هم یک رساله فارسی می‌نویسد اولین رساله که به فارسی نوشته شده به نام «نتیجه» می‌باشد که از شیخ انصاری است.
    • ایشان نسبت به مادرش خیلی احترام قائل بود، هر روز که می‌خواهد سر درس برود ابتدا پیش مادر می‌رود دست مادرش را می‌بوسد ومی‌نشیند قدری به مادر کمک می‌کند و کارهای مادر را انجام می‌دهد و قدری مزاح می‌کند تا مادر را بخنداند و خرسند کند بعد سر درس می‌رود مادر هم پیر حدود صد سال عمر داشته و متهجّده می‌باشد حتی نابینا بوده این اواخر عمرش مرحوم شیخ برای تهجّد مادر در زمستان آب گرم می‌کند تا وضو بگیرد و جانمازش را پهن کند تا مادر برود برای تهجّد، ایشان خیلی به مادر علاقه‌ دارند یک روز مادر با گلایه با شیخ برخورد می‌کند. مادرش می‌گوید: اینهمه وجوهات دست شما می‌باشد از همه اطراف برایتان وجوهات می‌آورند، برادر شما شیخ منصور این‌همه عائله‌مند و تنگ‌دست است، چرا به اوکمک نمی‌کنید؟ قدری از این پول‌ها را به برادرت بده متدین و طلبه  هم که می‌باشد. مرحوم شیخ کلید اطاقی را که وجوهات داخل آن‌جا بود را برای مادر می‌آورد و می‌گوید من خبر دارم در نجف از برادرم از نظر علمی و تقوی افضل و از نظر احتیاج احوج، زیاد است. اگر شما می‌دانید لازم است، هر چقدر صلاح می‌دانید بردارید به پسرتان بدهید این از عهده من خارج است و جواب این در قیامت با شما می‌باشد. من یک مسئولیتی دارم باید رعایت آن‌هایی که احوج و اعلم از ایشان هستند را هم بکنم وقتی مادر این را می‌فهمد، می‌گوید: حاضر نیستم. هرجور خودت صلاح می‌دانی. با آن احترامی که برای مادر قائل است و می‌‌بینید الان مادر در حال غضب است باز هم زیر بار نمی‌رود که پول زیادتری بدهد اما مادر را هم راضی می‌کند ، هیچ تصرف برای امر شخصی در وجوهات نمی‌کرد حتی گفتند عده‌ای از تجار بغداد وقتی می‌فهمند زندگی فقیرانه مرحوم شیخ را پولی را می‌فرستند پیش ایشان و به ایشان پیغام می‌دهند که این پول از حقوق واجبه نیست، سهم امام علیه السلام نیست، حتی پول مخمّس است برای اینکه این آخری عمری شما رئیس شیعه در مضیقه نباشید هیچ مسئولیتی ندارد با این حال چه می‌گوید مرحوم شیخ؟ مرحوم شیخ می‌گوید: یک عمر با فقر زندگی کردم. یک عمر فقیرانه گذراندم نمی‌خواهم این آخر عمری اسم من از دفتر فقراء محو شود. می‌خواهم قیامت اسم من در دفتر فقراء باشد از مقام آن‌ها استفاده کنم. آن وقت جا دارد شخصی مثل مرحوم شریف العلماء درباره شیخ می‌گوید: «الذی هو تالی العصمه علماً و عملاً»خدایا به آبروی امام زمان روحش عالی است متعالی بفرما توفیق بده ما راه این بزرگان و این عالم بزرگ را ادامه دهیم ما را مشمول دعای ایشان و الطاف ایشان قرار بده.